محمدحسین خان اعتمادالسلطنه در کتاب مرآةالبلدان نسب خاندان مقدم مراغهای را به جوجیخان پسر چنگیزخان مغول میرساند ولی لیکن این نسبسازی او به نظر واهی است و تنها در جهت کسب حیثیت اجتماعی و سیاسی صورت گرفته است.
حاجعلیخان حاجبالدوله فرزند حسین خان مقدم مراغهای از ده سالگی در دربار محمد میرزا ولیعهد فتحعلی شاه به خدمتگذاری مشغول بود و پس از به سلطنت رسیدن او به تهران آمد و به کارهای حکومتی و درباری پرداخت. خاندان او از سالیان سال قبل به تجارت در خطه آذربایجان اشتغال داشتند. پدرش حسینخان مقدم مراغهای به خدمت دربار عباس میرزا نایبالسلطنه در آمد و با سمت پیشخدمت باشیگری به کار مشغول شد. سپس به تهران آمد و به «دربخانه» شاهی (عصر فتحعلیشاه قاجار) راه یافت و با سمت آجودانباشی مخصوص شاه به سفارت فوقالعاده گسیل و مأمور دربارهای اروپایی شد.
محمدحسین خان اعتمادالسلطنه (اعتمادالسلطنه دوم) در کتاب مرآةالبلدان نسب خاندان مقدم مراغهای را به جوجیخان پسر چنگیزخان مغول میرساند ولی لیکن این نسبسازی او به نظر واهی است و تنها در جهت کسب حیثیت اجتماعی و سیاسی صورت گرفته است. 2 ظاهراً این خاندان از طوایف کُرد مقدم ساکن در مراغه و زنجان بودند که از زمان صفویه در امور دولتی وارد شدند و در سپاه خدمت میکردند. گویا حتی علت انتساب آنها به مقدم به دلیل پیشقدم بودن آنها در جنگهای آن دوران بوده است. خانملک ساسانی در کتاب خود در این باره میگوید:
طایفه مقدم که در مراغه و زنجان و سرحدات ترکیه سکونت دارند از زمان صفویه در جنگها پیشرو بودند و رؤسایشان مصدر خدمت بزرگ شده و همیشه خدمتگزار دولت بودند. علیخان مقدم با سوار و پیاده از مراغه در رکاب شاه به هندوستان رفته و پسرش احمدخان مقدم پس از قلع و قمع صادقخان شقاقی بیگلربیگی آذربایجان در شورشی که ارامنه ایروان در زمان سلطنت فتحعلیشاه کردند، مشارالیه به والیگری ایروان مامور شد و غائله آنجا را با حسن وجه خاتمه دادند. پسرش حسینپاشاخان با سه فوج پیاده مراغه و دویست و پنجاه سوار مقدم و یکصد و بیست توپچی مراغه در رکاب سلطان مراد میرزا حسامالسلطنه هرات را محاصره کرده و اولین سرکردهای بود که با افواج و سواران خود وارد قلعه هرات شد. پسر حسینپاشاخان اسکندرخان مقدم که پدر فتحالله خان ظفرالدوله است در ایامی که با سواران مقدم مراغه مامور سرکوبی تراکمه بود در صحرای کوکلان کشته شد و در استرآباد مدفون گردید.
این خاندان همچنین در جنگهای ایران و روس با عباس میرزا همکاری بسیاری داشتند و حتی از واگذاری کلیه اموال منقول و غیر منقول خود به عباس میرزا زمانی که از سوی ارتش روسیه تهدید میشد و در تنگنای شدیدی قرار داشت خودداری ننمودند. به همین دلیل حاجعلیخان حاجبالدوله که از ده سالگی در دربار محمدمیرزا ولیعهد به تهران آمد به کارهای حکومتی در دربار گمارده شد. اما پس از مدتی به دلیل بعضی از نادرستیها در زمان محمدشاه از کار بر کنار و اموالش مصادره گردید و مدتی به زندان افتاد ولی با وساطت مهدعلیا همسر با نفوذ محمدشاه از زندان آزاد شد و به عتبات عالیات رفت و تا زمان وفات محمدشاه در آنجا بود.
به گفته عباس میرزا ملکآرا (برادر ناتنی ناصرالدین شاه) وی در زمان محمدشاه منصب صندوقداری و خزانهداری را بر عهده داشت. و به تدریج به منصب خوانسالاری و لقب خانی که بسیار مهم بود دست یافت. و علاوه بر آن حکومت تهران و بلوکات اطراف را نیز جهت تأمین مخارج آشپزخانه شاهی تحت نظارت داشت.4 وی در مدت خدمتگزاری در دربار محمدشاه مورد حمایت و اعتماد مهدعلیا ملکه و همسر اول محمدشاه قرار داشت و همین حمایت باعث شد که از سوی فاطمه خانم چهریقی همسر دوم و سوگلی محمدشاه متهم به سوء استفاده و حیف و میل در اموالش شود. به طوری که ضمن چوب خوردن و داغ شدن به دستور محمدشاه تمام اموالش مصادره شد.
اعتمادالسلطنه خود در خاطراتش درباره پدرش میگوید: «سه سال قبل از فوت محمدشاه که پدرم خوانسالار بود، به واسطه تهمتی مردود شد و از وحشت هشت ساعته از نیاوران شمیران به قم آمد و در جوار حضرت معصومه بستی شد، اما به دستور شاه او را از بست بیرون کشیده و مغلولاَ به تهران برگرداندند. پدرم یکسال در زندان دیوان به زنجیر بود اما خونش نریختند و بعد مرخص عتباتش نمودند».
حاجعلیخان پس از رسیدن خبر وفات محمدشاه، بلافاصله از عتبات عالیات به تهران آمد و مورد استقبال مهدعلیا و آقامحمدخان نوری قرار گرفت. وی ظرف مدت کمی در دربار نفوذ بسیاری یافت و از مخالفان میرزا تقیخان امیرکبیر شد به طوری که در توطئه قتل امیرکبیر که توسط مهد علیا و یاران دسیسه کارش پیریزی شده بود او تنها فرد مورد اعتماد مهدعلیا بود که مأمور شد بلافاصله پس از امضای فرمان توسط ناصرالدینشاه، نیمه شب به فین کاشان رفته و شبانه امیر را به قتل رساند. علیخان پس از این خدمت به مقام حاجبالدولگی دربار رسید ولی پس از برکناری میرزا آقاخان نوری در محرم 1275ق / 1859م از صدرات او نیز معزول و بیکار شد.
ماجرای قتل امیرکبیر به دستور شاه و صدراعظم در اغلب کتب تاریخی آن زمان ذکر نشده است و تنها کتابی که در آن به این واقعه اشاره کرده تاریخ خورموجی است. اعتمادالسلطنه فرزند حاج علیخان و مورخ عصر ناصری نیز در کتب خود چون مراةالبلدان 8 و منتظم ناصری مرگ امیر را به شکل طبیعی و در اثر بیماری ذکر کرده است اما بعدها حتی او نیز نتوانسته از این حقیقت چشمپوشی کند و در دو کتاب صدرالتواریخ و خلسه 9 به کشته شدن او اشاره دارد.
به نظر میرسد که اعتمادالسلطنه (محمدحسنخان) به جهت حفظ آبرو و احترام خانواده خود سعی در کم رنگ کردن نقش پدرش در واقعه قتل امیر دارد. او متن حکم قتل میرزاتقیخان را عیناَ در روزنامه خاطرات خود به چاپ رساند تا از این طریق پدر را تنها یک چاکر درگاه معرفی نماید که فقط و فقط خواسته و دستورات ولینعمت خود را اجرا میکرده است.
متن این حکم بدین شرح است: «چاکر آستان ملائک پاسبان فدوی خاص دولت ابد مدت حاج علیقلی خان پیشخدمت خاصه فراشباشی دربار سپهر اقتدار ماموریت داد که به فین کاشان رفته میرزا تقیخان فراهانی را راحت نماید و در انجام این ماموریت بینالاقران مفتخر و به مراحم خسروانی مستظهر بوده باشد». او در شرح واقعه میگوید:
... خواستند امین دولتخواهی را که واقعاَ روی دل با دولت داشته باشد و به وعده و وعید و ایثار مال میرزا تقیخان فریب نخورد، در کاشان فرستند تا او را دفع دهد و خیالات همگان را آسوده سازد... خلاصه قرعه این خدمت را که فایده عمومی داشت به نام والد مولف حاجعلیخان (حاجبالدوله، اعتمادالسلطنه) زدند. با دو نفر در اندرون حمام وارد شد... چون امیر او را دید دانست کار دگرگون است. او فرمان را به امیر ابلاغ میکند و امیر پس از دیدن فرمان میگوید: «آیا میگذاری که من از حمام بیرون بیایم و آن وقت ماموریت خود را انجام دهی؟
حاجعلیقلی خان میگوید: نه
امیر میگوید: میگذاری یکی دو کلمه به عزتالدوله پیغام داده، خداحافظی کنم
حاج علیقلی خان میگوید: نه
سپس امیر میگوید: هر چه میدانی بکن. اما همینقدر بدان که این پادشاه نادان مملکت ایران را بر باد خواهد داد.
سپس امیر به حاجبالدوله میگوید: آیا خواهی گذاشت که اجرای ماموریت شما به صورتی که من میگویم انجام شود؟
حاجبالدوله میگوید: بلی
آنگاه امیر به دلاک میگوید با نیشتر دلاکی رگ دست مرا بزن تا خلاص شوم. دلاک رگ امیر را میزند و خون صحن حمام را میگیرد. آنگاه حاجبالدوله میرغضب را که با خود آورده و در سر حمام نگاه داشته بود صدا کرده به او میگوید، کارش را تمام کن.
میر غضب با چکمه لگدی به میان دو کتف امیر میزند و امیر در میغلطد و بر زمین میافتد سپس دستمالی ابریشمین را لوله کرده در حلقش فرو میبرد و گلویش را میفشارد تا جان دهد. با انجام این جنایت، حاجبالدوله از حمام بیرون آمده و میگوید دیگر کاری نداریم و با همراهان به شتاب به سوی تهران اسب میراند.
واقعه قتل امیر همچون پتکی بر سر دربار و درباریان صدیق فرو میآید. و از آن پس یاران مهدعلیا (میرزا آقاخان نوری و حاج علیخان) ترقی میکنند. علیالخصوص حاجعلیخان مشاغلی چون ریاست فراشخانه ـ سرایدرای ـ معمارخانه ـ خیامخانه و مهمانخانه را که مربوط به امور تشریفات سفرای خارجی بود به دست میآورد و حتی پس از مدتی به وزارت عدلیه نائل میشود. جالب آن که قاتلی، خود سفیر عدل و عدالت میگردد و وظیفه برقراری عدالت را در جامعه بر عهده میگیرد. اما حوزه اختیارات وسیع منجر به سواستفادههای مالی میگردد و ناصرالدینشاه او را به جهت اختلافات عمده در حسابها از کار بر کنار میکند و حتی مبلغ صدهزارتومان جریمه مینماید.
محمدحسنخان اعتمادالسلطنه در صدرالتواریخ در مورد علت عزل پدرش حاج علیخان از وزارت عدلیه میگوید: «... به دنبال عزل میرزا آقاخان نوری از صدرات، حاجی علیخان مباشر و وکیل کارهای او در تهران شد و در ضمن دستخطی از شاه مبنی بر التفات به میرزا آقاخان گرفته و به اصفهان محل سکونت این شخص فرستاد. این دستخط موجب بروز شایعاتی در دربار مبنی بر بازگشت مجدد میرزا آقاخان نوری به دربار شد و عکسالعمل شدید درباریان را در پی داشت. شاه که حاجیعلیخان را عامل بروز چنین شایعاتی میدانست او را از وزارت عدلیه عزل کرد و جریمه کرد و به عتبات تبعید نمود».
حاجی علیخان باز به وساطت مهدعلیا در سفر ناصرالدینشاه به سلیمانیه و عتبات بخشیده شد و ملقب به ضیاءالملک گشت و به حکومت خراسان رسید. چندی بعد لرستان و بختیاری هم به قلمرو حکومتش افزوده گشت و سپس به منصب امیرتومانی رسید. مدتی بعد به تهران احضار شد. علت احضار او را به تهران شورش اعراب خوزستان و اهالی شوشتر میدانند که موجب شده بود وی مدت چهار ماه در قلعه سلاسل اقامت کند. 14 علت این شورش را بی اعتدالتی و بی سیاستی حاجیعلیخان حاکم آنجا نوشتهاند. گویا در اوایل اهالی مکرراَ به تهران از تعدیات مشارالیه شکایت میکردند اما عرایض آنها مقبول نشد و مورد توجه قرار نگرفت بنابراین طوایف عرب اجتماع کردند و همراه با اهالی شوشتر بر او شوریدند و او را پس از چند ماه جنگ و گریز بیرون کردند.
ما بازگشت حاجی علیخان به تهران منجر به عزل و تادیب وی نشد بلکه با اخذ لقب صنیعالدوله و سپس اعتمادالسلطنه بار دیگر به وزارت عدلیه و به دنبال آن وزارت وظایف و اوقاف منصوب شد. او در هنگام تصدی این وزارتخانهها قانونی به نام «دستورالعمل» را که ظاهراَ نخستین قانون قضایی تدوین شده در دوره قاجار بود و بعدها مبنای قضاوت قرار گرفت، تدوین کرد و به امضای شاه رساند. در اواخر حکومتش نیز حکومت شاهرود و بسطام و دامغان زیر نظر او بود. 16 او در طول خدمت دیوانی خود به کسب مدال «تمثال همایونی» کمر و خنجر مرصع و حمایل نائل شد. و اقداماتی نیز در ساختن کارخانجات ریسمانبافی، کاغذسازی، شکرریزی در مازندران و بنای سبزه میدان و عمارت سلطنتآباد و نیاوران و خیابان ارک و توسعه آرامگاه حضرت عبدالعظیم، تأسیس باغ و عمارت دوشانتپه و عالیقاپوی شاهی در عصر ناصری در تهران کرد.
حاج علیخان اعتمادالسلطنه اول در ربیعالاول سال 1284 ه.ق بدرود حیات گفت و کلیه مناصب و القاب او به فرزند کوچکش محمدحسنخان رسید. وی در یادداشتهای روزانه خویش راجع به عاقبت کار پدر خود مینویسد: « چنانچه پدر بیچاره من همینطور با صداقت خدمت کرد. عاقبت بعد از شصت سال خدمت به جد و پدر و خودش بی کفن مرد».
وی در حرم حضرت معصومه (س) در قم مدفون گردید.