«خمینی همه» بدون دشمن ستیزی!

به گزارش افکارخبر، در این نوشتار به بررسی ابعاد دیگری از پروژه تحریف خط امام با بیان دو چهره مخدوش و البته مطلوب تحریف‌کنندگان می‌پردازیم.

 

 

تحریف‌کنندگان سیره امام خمینی از یک منظر، می‌کوشند تا دو چهره وارونه و خلاف واقع از امام خمینی به تصویر بکشند. در چهره اول تحریف‌شده از امام خمینی، رهبر کبیر انقلاب یک شخصیت دست‌نیافتنی به تصویر کشیده می‌شود که فقط عده معدودی لیاقت همراهی با این شخصیت را دارند و سایر افراد چون نه امام را از نزدیک دیده‌اند و نه در دوران انقلاب و دفاع مقدس حاضر بوده‌اند، نباید از امام سخنی بگویند و به تحریف احتمالی آن یگانه دوران اعتراض کنند. این «امام»، امام اختصاصی عده‌ای معدود است که فقط آنها حق بیان خاطرات و تفسیر وی را دارند. در این راستا، همه باید تفسیر این عده معدود را بپذیرند، به آن گردن نهند و به تحریف احتمالی امام هم اعتراضی نکنند. در غیر این صورت به حرکت در خلاف خط امام متهم خواهند شد.

در تصویر دوم مخدوش از امام خمینی، بعد دشمن‌ستیزی ایشان مورد هدف قرار گرفته می‌شود. در این تصویر تحریف‌شده، امامی داریم که نه دافعه‌ای دارد و نه خاصیتی. همه حتی دشمن‌ترین دشمنان انقلاب اسلامی ذیل عنوان خط امام و خودی قرار می‌گیرند. حتی بخشی از تحریف امام خمینی در همین راستا بعد از جنگ و با تکرار شعار «ایران برای همه ایرانیان» پیگیری شد. این شعار در حالی در تریبون‌های لیبرال‌ها و ملیون سر داده می‌شد که تلاش داشت فضا را برای ورود عناصر غیرمعتقد به انقلاب و امام، در داخل حاکمیت باز کند. حتی در سال‌های بعد این شعار همواره دستمایه تبلیغات انتخاباتی اصلاح‌طلبان قرار می‌گرفت. پر رنگ کردن این شعار در حالی است که اصل این شعار محل اشکال است. کدام ایرانیان؟ ایرانی‌هایی که در طول جنگ و روزهای سختی، وطن و مردم را تنها گذاشتند و آنک در آرامش پس از طوفان، ‌برگشته بودند تا از مواهب کشور استفاده کنند؟ در میان «همه ایرانیان»ی که روزنامه‌های راستگرا شعارشان را سر می‌دهند کم نبودند وابستگان رژیم پهلوی و افراد و گروه‌هایی که نه تنها علاقه‌ای به جمهوری اسلامی نداشتند که حتی نشان داده بودند منافع ملی را نیز ذبح منابع شخصی می‌کنند و همواره در صف مدعیان دریافت ثروت مملکت حضور فعالی داشتند. آنها در طول جنگ به جای دفاع از کشور و انقلاب به صراحت جنگ تحمیلی را اشتباه بزرگ نظام عنوان می‌کردند و گروه گروه از ایران خارج می‌شدند و حال به محض اتمام جنگ به بهانه سازندگی و تغییر شرایط و با به دست گرفتن پروژه‌های عظیم و سودآور اقتصادی وارد کشور شده بودند. اینان را که می‌توان نخستین تحریف‌کنندگان عملی سیره امام پس از رحلت ایشان دانست، همان تکنوکرات‌هایی بودند که دولت وقت معتقد بود بعد از جنگ لازم است در امور مدیریتی کشور حاضر باشند، چراکه «حزب‌اللهی‌های جبهه رفته» از دید آنها «یک مشت بی‌سواد» بودند که کشور بعد از پذیرش قطعنامه دیگر به آنها نیاز نداشت. بازگشت دامنه‌دار تکنوکرات‌ها به عرصه مدیریت حکومت، یکی از عوامل نفوذ ساختاری علیه کشور بود که بعدها خود را در قالب تجدیدنظر طلبان و عوامل فسادهای بزرگ نفتی نشان داد.

یکی از دلایل طرح این زمره شعارها در دوران پس از جنگ این بود که برخی مدیران به غلط تصور می‌کردند که باید سیاست خارجی و سیاست داخلی نوینی متناسب با شرایط ثبات کنونی جامعه پی‌ریزی کرد که در آن ضرورتی برای تکرار واژه‌های انگیزاننده و محرک نظیر آرمان‌گرایی، انقلابی‌گری یا جهاد و شهادت‌طلبی نباشد یا اگر قرار است این مفاهیم والا در جامعه حضور داشته باشند باید چنان از مغز تهی و عملاً دست‌نیافتنی شوند که در تعارض و تزاحم با برنامه‌ریزی‌های متخصصین و فن‌گرایان قرار نگیرند. مدیران نوکیسه شرایط پس از جنگ، که خود میزشان را مدیون آشفته بازار شرایط جنگ بودند، اولاً شعار ایران برای ایرانیان را ساختند و سعی کردند برای اقدامات خود توجیه وطن‌دوستی ایجاد کنند، ثانیاً این پروسه غلط را بدین شکل جا انداختند که نظام می‌خواهد دشمنان را تبدیل به افرادی خنثی و سپس افراد خنثی را تبدیل به دوستداران انقلاب کند و همین این عبارت را مکرراً در تریبون‌های مختلف تکرار کردند. مقامات اجرایی در دوران بازسازی کشور بعد از جنگ، برنامه‌های داخلی خود را بر اساس جذب سرمایه خارجی و سیاست خارجی‌اش را بر تنش‌زدایی بنیان نهادند. در همین مقطع بود که افرادی نظیر بزرگ نادرزاد (معاون وزیر فرهنگ رژیم فاسد پهلوی) به دعوت وزیر فراری ارشاد اسلامی، محمد سام (وزیر اطلاعات و کشور در کابینه هویدا)، احسان نراقی (مشاور ارشد شاه معدوم و اداره‌کننده بنیاد پهلوی)، منوچهر شاه‌قلی (از پیروان فرقه ضاله بهائیت و وزیر بهداری و علوم و آموزش عالی در کابینه هویدا)، بهمن بهزادی (سرپرست برنامه‌های تجاری رضا پهلوی در امریکا) به ایران آمدند. جذب سرمایه خارجی و سیاست خارجی تغییر یافته، قطعاً اثراتی را بر کشور تحمیل می‌کند و الزاماتی را نیز برای انقلاب ایجاد می‌کند، یکی از همین الزامات، از دید مقامات وقت، نحوه تعامل با دنیا بود. عده‌ای از مقامات ارشد وقت، خواهان حذف شعار مرگ بر امریکا و مرگ بر اسرائیل به اسم تنش‌زدایی و با این استدلال که امام مخالف شعار مرگ بر امریکا بوده است، شده بودند. اینجا بود که پروژه «موزه‌سپاری» اندیشه امام و تبدیل این حقیقت جاودانه، به پوششی برای توجیه ضعف و انحرافات افراد کلید خورد.

تصویر اول: خمینی دست ‌نیافتنی و اختصاصی

در این فرایند استحاله تدریجی، دو تصویر برساخته عافیت‌طلبان از امام ساخته و به محیط جامعه منعکس شد. در اولین تصویر وارونه از امام‌خمینی‌(ره) به دلیل ماهیت کاریزماتیک و «فرهمند» رهبر کبیر انقلاب، فقط عده‌ای از خواص حق تفسیر و تحلیل بیانات ایشان را دارند. عده‌ای که از ابتدای انقلاب در کنار ایشان بوده‌اند و مقام‌های بالایی داشته‌اند، یکی از امتیازات خاص خود را تفسیر یکجانبه امام(ره) می‌دانند. آنها بر این باور هستند خاطرات و تفاسیرشان از امام‌ خمینی(ره) عین حقیقت است و دیگران مصداق بارز خلاف جریان خط امام هستند. عامه مردم و نسل جوانی که محضر امام را درک نکرده است و در جریان فعالیت‌های انقلابی و تشکیل حکومت توسط ایشان نبوده ممکن است با توجه به سابقه این افراد و حضور فیزیکی آنها در انقلاب و در کنار امام‌خمینی، تصور کنند تفسیر آنها عین حقیقت و مواضع امام(ره) است. به‌این‌ترتیب نسل جوان قطعاً دچار انحراف می‌شود و امام(ره) را نه آنگونه که بود، بلکه این‌گونه که چنین اشخاصی با توجه به اهداف و مشی زاویه گرفته خود با انقلاب تفسیر می‌کنند، بشناسند؛ ادامه این روند، قطعاً منجر به فراموش‌شدن حقیقت امام(ره) و آرمان‌های انقلاب خواهد شد؛ هرچند که اسم و احترام ظاهری امام(ره) باقی بماند، اما مسیر ایشان به فراموشی سپرده می‌شود.

از سوی دیگر برخی ریش سفیدان انقلاب –حتی شاید از سر دلسوزی- احساس می‌کنند که با روی کار آمدن نسل جدید و جوان انقلاب، دیگر جایگاه اجتماعی و توان جریان‌سازی و هدایت فرمان انقلاب را از دست ‌داده‌اند. این عده چون خود را وارث، بانی و صاحب انقلاب می‌دانند از هرگونه تبیین اندیشه‌های رهبر فقید انقلاب به جز تفسیری که خود از امام دارند جلوگیری می‌کنند. به بهانه‌های مختلف سعی می‌کنند صرفاً تفسیر خود از امام را درست جلوه دهند لذا هرگونه رویداد جدید را انحراف می‌دانند و حسرت دوران امام(ره) را می‌خورند و مدام تکرار می‌کنند که کانون و محور انقلاب، آنان بوده‌اند و امام نیز غیر آنان کسی را در شعاع نگاه خود نمی‌دیده است. این عده از افراد که البته در دوران پس از انقلاب مناصب مهمی نیز در اختیار داشته‌اند خود را بانی انقلاب و رفقای امام می‌دانند. هیچ مخالفتی با خود را برنمی‌تابند و بر این باور هستند که نسل جدید چون امام(ره) را درک نکرده است، برای مدیریت کشور هنوز ناپخته است. این عده البته چون می‌دانند تفسیر انحصاری‌شان از امام ناصواب است، مستمراً به خاطرات شخصی و خصوصی خود با امام استناد می‌کنند. در این صورت چون مدرکی وجود ندارد، نمی‌توان گفته‌های آنان را زیر سؤال برد و تفسیر آنان مسلط می‌شود. استناد مداوم به خاطرات خصوصی با امام، نامه‌نگاری‌های محرمانه و جلسات خصوصی با ایشان در همین راستا ارزیابی می‌شود.

افراد طرد شده از جامعه و نظام، برای مقابله با بازگشت به تفسیر صحیحی از امام خمینی(ره) که بیش از دو دهه تلاش کرده‌اند آن را در پستوهای خود و در میان زرق و برق تجمل‌گرایی، پنهان نموده و به فراموشی بسپارند، و نیز به دست آوردن مجدد رانت‌های فراوان و بازگشت به قدرت، راهی جز مخفی شدن در پشت امام خمینی و علم کردن «امام راحل» ندارند. به هرحال آن زمان که زنگار بر تصویر امام خمینی می‌نشاندند گذشته است و اکنون همه این را می‌فهمند که نسل جوان انقلاب، عطش بی‌انتهایی برای بازخوانی و تبیین صحیح اندیشه امام خمینی(ره) و بازگشت به طریقت آن پیر پیدا کرده‌اند که این تشنگی مهار شدنی نیست.

تکرار این عبارت که «کشور بعد از انقلاب یک دوره طلایی داشته است و آن دوره هم دوره رهبری امام بوده است و پس از آن انقلاب با بحران مواجه شده است.» تلاشی است برای جلوگیری از رسوخ اندیشه امام به نسل آتی و نگه داشتن او در دهه 60 و در موزه انقلاب اسلامی. نقص جلوه دادن کشور در زمان حیات ظاهری امام و مدیریت خود و معیوب نشان دادن مدیریت راهبردی و کلان حکومت پس از رحلت امام، از جمله اقدامات این افراد است. تبعات اختصاصی نشان دادن امام و انحصار آن برای عده‌ای خاص، نه تنها زمینه را برای تحریف اندیشه امام فراهم می‌سازد، بلکه مقدمه‌ای است برای اختصاص رانت‌های غیرمشروع و معقول به همین به اصطلاح یاران و رفیقان دیروز امام. چنانچه صراحتاً مدعی می‌شوند «از امام اجازه‌های ویژه‌ای داشته‌اند که هیچ کس چنین اجازه‌ای نداشته است». سابقه وابستگی به امام و انقلاب و بعضاً نهادهای امنیتی یا نظامی و قضایی سبب می‌شود که ایشان برای خود مصونیتی قائل شوند و به هیچ مرجعی پاسخگو نباشند. این عدم پاسخگویی در نهایت مستقیماً باعث ناکارآمدی نظام و سیستم حاکم بر کشور خواهد شد کما اینکه تاکنون شاهد بوده‌ایم موارد متعددی از فسادهای ریز و کلان مکشوف در نظام با واسطه یا بی‌واسطه به منتسبین این افراد مرتبط شده است.

خطر تحریف امام خمینی(ره) توسط برخی انقلابیون سابق و اصحاب رهبر انقلاب، از این روست که اگر دشمن بیرونی و واضح، چیزهایی را اعم از دروغ یا راست به ایشان نسبت داد به دلیل مشخص بودن موضع دشمن و اهداف وی از ایجاد اختلاف، آسان‌تر می‌توان هدف وی را تشخیص داد و تحلیل کرد. اما کسانی که در انقلاب نقش داشتند و به امام نزدیک بودند، اگر سخنی از اندیشه یا منش امام بگویند، اقناع و توجیه نادرستی آن و اثبات نقیض آن برای عموم مردم کار ساده‌ای نخواهد بود و به سان رسوخ تدریجی قطرات آب در دل سنگ، ماهیت انقلاب را تغییر شکل خواهد داد و تضعیف خواهد نمود و در این صورت همان‌طور که رهبر فرزانه انقلاب فرمودند تحریف امام سبب خواهد شد که «مملکت و ملت سیلی بخورد.»

تصویر دوم: خمینی خنثی

در این تصویر امام خمینی(ره) شخصیتی به تصویر کشیده می‌شود بدون هیچ‌گونه دافعه و جاذبه مؤثر و قاطع. همه دوست او هستند و وی دشمن هیچ‌کس نیست. همه می‌توانند خمینی را به خود منسوب کنند و او رهبر همه گروه‌ها و احزاب سیاسی داخلی (اعم از معتقد به انقلاب یا معارض با انقلاب) است. هدف اصلی از این عمل، که درواقع بزرگ کردن دایره شعاع انقلاب قلمداد می‌شود، تحریف دشمن‌ستیزی امام خمینی با هدف واردکردن «غیرخودی‌ها» به دایره «خودی‌ها» است. باید توجه شود که این امر نه از سر دلسوزی و هدایت فریب‌خوردگان، که از روی نفاقی است که قصد دارد پروژه نفوذ و براندازی را در قالب شعار «ایران برای همه ایرانیان» که پیشتر ذکر آن رفت به سرانجام خود برساند. در این قالب اسلام هم دینی خنثی خواهد شد. زیرا امام خمینی(ره) به‌صراحت گفته‌اند که: دشمن انقلاب اسلامی، کسانی هستند که مسیرشان اسلام نباشد. اما این جریان با هدف فروکاست خمینی کبیر از یک شخصیت انقلابی فعال به یک شخصیت دموکراتیک منفعل، نقدهای صریح و بی‌پیرایه امام به سلطنت‌طلب‌ها، جریانات چپ و نهضت آزادی، جبهه ملی، لیبرال‌ها و همه آنها که مسیرشان اسلام نبود را سانسور می‌کنند. این گروه مواضع امام را نسبت به جریان نهضت آزادی و گروه‌های همسو با آن با این هدف سانسور می‌کنند که آن سخنان امام برای برهه‌ای خاص بوده است و نه همه زمان‌ها و اکنون زمان برادری و تلاش همه ایرانیان است در جهت ساختن ایران. جالب آن جاست که همین جریان، گروه‌های مؤمن انقلابی را چنان از عرصه مدیریت کشور حذف می‌کند که انگار حزب‌اللهی‌ها دشمن درجه یک خط امام و انقلاب! حتی گاهی پا را از این هم فراتر می‌گذارند و در مواردی که مخالفت‌های می‌گویند امام‌خمینی(ره) در مواردی که حکم مخالفت با عده‌ای یا گروهی را داده‌اند از طرف بیتشان کانالیزه شده بودند. این ادعا در جریان بازرگان مطرح شد و پس از آن در ماجرای منتظری و عزل وی از قائم مقامی رهبری تکرار شد. مشخص است که در این تهمت آشکار، منظور صرفاً بیت امام نیست، بلکه همه افراد و جریان‌های انقلابی که به نحوی با امام مرتبط بودند متهم به کانالیزه کردن امام می‌شوند. حال اینکه چه بسا این افراد تلاش‌های ناکام خود برای تأثیرگذاری بر تغییر رفتار امام را به پای دیگران می‌نویسند!

یکی از راهبردهای تحریف امام در این سطح، همانطور که گفته شد، رؤیایی نشان دادن اوضاع حاکم بر زمان امام و انتساب مشکلات یا ساختارهایی که از نظر آنان مطلوب نیست، به ایام پس از رحلت امام است.

نمونه بارز این نوع نگاه در تحریف نگرش امام نسبت به مسئله مهم شورای نگهبان و نظارت این نهاد بنیادین انقلابی قابل مشاهده است. چنانچه بیان می‌شود در زمان امام خمینی نظارت شورای نگهبان وجود نداشته است و نظارت استصوابی بدعتی است که پس از امام به وجود آمده است! این درحالی است که نگاهی به حدود 10 انتخابات برگزار شده سراسری در ایام حیات امام راحل و رد شدن افراد منتسب به جبهه ملی، نهضت آزادی، منافقین، منتسبین به رژیم سابق و... در فرایند احراز صلاحیت‌ها، باطل بودن این تحریف را اثبات می‌کند. در سند راهبردی حزب مشارکت نیز که در اواخر دهه 80 تدوین شد، همین نوع نگاه تحریف شده به مدیریت امام و جامعه پساامام اشاره شده است: «دوران حیات رهبر انقلاب باوجود جنگ به‌رغم وجهه فرهمند امام، انتخابات نقش مؤثر در حکومت داشت. پس ‌از آن برداشت اندک‌سالار غالب گردید. بعد از یک دوره تلاش برای غالب کردن وجه مردم‌سالار، اینک نیرویی قدرتمند وجود دارد که می‌کوشد، نوعی «یکه‌سالاری» را در نظام غالب نماید. در صورت غالب شدن نیروی طرفدار یکه‌سالاری، نظام جمهوری اسلامی ایران تغییر ماهیت خواهد داد.» منظور اصحاب فتنه از مردم‌سالاری، نه دموکراسی واقعی، که ورود عناصری است که امام همیشه آنها را دشمن نظام و مردم و انقلاب توصیف می‌کردند. این افراد در همین زمینه به گونه‌ای سخن امام در مورد اهمیت رأی و نظر مردم را جعل می‌کنند تا اولاً جمهوری اسلامی را به نظام‌های لیبرال غربی تشبیه کنند، ثانیاً از رأی مردم، انتخاب خود را نتیجه بگیرند. به عنوان مثال جمهوریخواهى بی‌قید و شرط (لاییک) را به امام‌خمینى(ره) هم نسبت مى‌دهند و استناد می‌کنند که چون امام خمینی در دفاع از حقانیت انقلاب اسلامی فرموده‌اند «مردم این نظام را انتخاب کرده‌اند»، لذا منبع اصلی مشروعیت را رأی مردم می‌دانند و این چنین نتیجه‌گیری می‌کنند که جمهوریت در اندیشه امام، همان دموکراسی سکولار غربی است. هدف از اینگونه توصیفات از امام قطعاً فراخ‌تر کردن دایره شعاع انقلابیون و در نتیجه مطرح کردن حلقه‌های منتسب به خود ذیل پرچم انقلابی‌گری است. اختراع «امام دموکرات و مخالف خشونت» ناشی از این ضرورت است. با این قرائت عملاً امام، آن قدر خوب است که نمی‌توانسته با هیچ گروه و دسته‌ای مخالفت کند و مخالفت امام با لیبرال‌ها و سکولارها و چپ‌ها را می‌توان نادیده گرفت. حال آن که رهبر انقلاب در تعبیر سیره امام می‌فرماید: «اولین مطلبی که در [مکتب‌] امام وجود دارد، اثبات اسلام ناب محمدی و نفی اسلام امریکایی است. امام، اسلام ناب را در مقابل اسلام امریکایی قرار داد. اسلام امریکایی چیست؟ اسلام امریکایی در زمان ما و در زمان امام و در همه زمان‌ها – تا آنجایی که ما می‌شناسیم، ممکن است در آینده هم همین‌جور باشد – دو شاخه بیشتر ندارد: یکی اسلام سکولار، یکی اسلام متحجر؛ لذا امام، آن‌کسانی را که تفکر سکولاری داشتند – یعنی دین را، جامعه را، رفتار اجتماعی انسان‌ها را، جدا از اسلام می‌خواستند – همواره در ردیف کسانی گذاشت که نگاه متحجّرانه‌ به دین داشتند؛ یعنی نگاه عقب‌افتاده‌ غیرقابل فهم برای انسان‌های نواندیش و متعصبانه‌ برروی مبانی غلط، تحجر؛ هردوی اینها را امام در کنار هم همواره ذکر کرده است.» فراخ کردن دایره خط امامی‌ها ناشی از این امر است که شبکه حامیان غرب در داخل و در بین مسئولان باید در حکومتی که با نام امام خمینی بر پاست، لااقل ظاهر امر را حفظ کنند به همین دلیل به ناچار سعی می‌کنند ذیل عنوان خط امام، سکولار‌ها و لیبرال‌ها را در دایره خودی‌ها قرار دهند. لیکن استمرار روح انقلابی توسط امام، قطعاً با منافع جریاناتی که خواهان عادی‌سازی رابطه با امریکا هستند در تضاد مطلق است. به همین دلیل آنان امامی را می‌خواهند که کلمه‌ای در مورد استکبار و شیطان بزرگ سخن نگفته - و اگر هم گفته ناظر به مقطع خاص زمانی خود بوده- امامی که ژستی لیبرال‌مسلک داشته و حامی رابطه با جهان بی‌قید و شرط بوده است. همین که در رسانه‌های بیگانه ادعاهای دروغی مبنی بر کشف نامه‌ای محرمانه از امام خمینی(ره) به کارتر مطرح می‌شود، و به تبع آن رسانه‌های زنجیره‌ای به طور هماهنگ این خبر را پوشش دادند و ادعا کردند که امام خمینی(ره) حتی در همان ایام نیز مخالف رابطه امریکا نبوده‌اند و بلکه به مذاکره می‌اندیشیده‌اند، و این نامه مجعول را شاهد ادعای حقانیت خود می‌دانند، نشان می‌دهد که خط تحریف اندیشه امام کاملاً جدی و برنامه‌ریزی شده دنبال می‌شود.

حال آن که امامی که ما طبق اسناد و حقیقت تاریخ می‌شناسیم همان امامی است که در نوفل لوشاتو در پاسخ به فرستاده کارتر، به صراحت تأکید کرد در صورت دخالت امریکا در ایران، اعلام جهاد خواهد کرد. این امام کجا و آن امام برساخته تحریف‌کنندگان کجا؟

فرجام سخن

چنان که ذکر گردید دو گروه در تحریف امام خمینی(ره) نقش مهمی را بازی می‌کنند. گروه اول خواص بازگشته از انقلاب هستند که به دلیل هراس از انتقاد علنی از سیره امام خمینی(ره)، ایشان را آنگونه که مایل هستند تفسیر می‌کنند تا امیال و اهداف سیاسی خود را پیش ببرند. گروه دوم اما از امام تصویر یک رهبر خنثی و بی‌طرف را می‌سازند که هیچ‌گونه دافعه‌ای ندارد و همه می‌توانند با او احساس نزدیکی کنند. مسلماً این امام، قرابتی با اسلام ناب ندارد. هر دو تصویر تحریف امام است و در راستای حفظ ظاهری مترسک وار از انقلاب اسلامی و نابودی سیرت جمهوری اسلامی ایران است.