به گزارش افکارخبر، در مراسم 16 آذر ماه امسال٬ حجت الاسلام حسن روحانی رئیسجمهور در دانشگاه صنعتی شریف در ابتدای سخنرانی خود سلام و درودی فرستاد که تا به امروز نیز در فضای مجازی و شبکه های اجتماعی پیرامون آن بحث میشود. او گفت: "درود بر شهیدان دانشگاه و بزرگانی چون بهشتیها، مطهریها، مفتحها، شریعتیها و بازرگانها که معلم ایستادگی در برابر استعمار بودند".
بر همین اساس پایگاه پژوهشی مرکز اسناد انقلاب اسلامی بخشی از خاطرات حجتالاسلام حسن روحانی درباره بازرگان در سال 57 را بازخوانی میکند. این خاطرات برگرفته از کتاب خاطرات حجتالاسلام حسن روحانی است که توسط مرکز اسناد انقلاب اسلامی به چاپ رسیده است. وی در کتاب خاطراتش به بیان جزئیات جلسهای که بازرگان در نوفللوشاتو خدمت امام (ره) بوده است، میپردازد و مینویسد «نظرات مهندس بازرگان مشابه نظرات آقای شریعتمداری بود، ما میدانستیم که امام از نظرات آقای شریعتمداری چقدر ناراحت است، منتهی ایشان در این زمینه مصلحت را در سکوت میدانست.»
مشروح این بخش از خاطرات روحانی را در ادامه میخوانید:
روز یکشنبه 1357/7/30 آقای بازرگان برای دیدار امام به نوفللوشاتو آمده بود. فکر میکنم آقای میناچی هم همراه وی بود. موقع غروب بود که به نوفللوشاتو رسیده بودند و بعد از نماز مغرب و عشا در منزل مقابل (اندرونی) خدمت امام شرفیاب شدند. ملاقات حدود یک ساعت یا کمی بیشتر طول کشید. چهار پنج نفری بودیم که در اتاق جنب اتاق دفتر نشسته بودیم که آنها بعد از ملاقات به آنجا آمدند. حدود یک ساعتی هم آنجا نشستند و بحثهایی مطرح شد. یکی از نکاتی که به خاطر دارم این بود که مهندس بازرگان میگفت: اینکه امام میگوید شاه باید از کشور برود، تا من به کشور برگردم، اشتباه است. مگر شدنی است؟! پشتیبان شاه آمریکاست. شاه برود، یعنی آمریکا از ایران برود و این کار امکانپذیر نیست. گفت: ما که هر چه به امام گفتیم، قبول نکرد. شما که اینجا هستید و میتوانید بیشتر با امام صحبت کنید، با ایشان بحث کنید، بلکه بتوانید ایشان را قانع کنید. از امام بخواهید نگوید تا شاه نرود، من به ایران برنمیگردم. این تقریباً تعلیق به محال است.
به ایشان گفتم: همین امروز امام در سخنرانی خودشان بر این مسئله تأکید داشتند که سخن همهی مردم ایران یک چیز است و آن «مرگ بر پهلوی» است. بعد هم به ملت ایران گفتند: از آمریکا و شوروی نترسید. وقتی یک ملت میخواهد که این آدم برود، کسی نمیتواند جلوی آنها را بگیرد. مردم میخواهند خودشان حاکم بر سرنوشت خودشان باشند. گفتم: ممکن است شما با ویژگیهای امام کاملاً آشنا نباشید. امام اگر به نظری برسد و به راهی اطمینان پیدا کند و آن را وظیفهی خودش بداند، سخن هیچکس در او تأثیری نخواهد داشت. بحث با امام در اینگونه مسائل بیثمر است، ضمن اینکه این جمع هم نظر جنابعالی را خیلی قبول ندارند.
مهندس بازرگان کمی ناراحت شد و گفت: قبول کنید در زمینهی مسائل سیاسی و جهانی ما بیشتر از شما مطلع هستیم. ما هدف واحدی را دنبال میکنیم و به امام هم احترام میگذاریم، ولی در این مسیر باید قدم به قدم جلو رفت. فعلاً باید بگوییم که شاه باید صرفاً سلطنت کند و نه حکومت. سپس یک مجلس و دولت مردمی را روی کار بیاوریم تا در مراحل بعد، بحث رفتن شاه مطرح شود. بحث کمی طولانی شد و تقریباً بیثمر. بعد از ساعتی آنها خداحافظی کردند و رفتند. از نظر ما تقریباً نظرات مهندس بازرگان مشابه نظرات آقای شریعتمداری بود. ما میدانستیم که امام از حرفها و نظرات آقای شریعتمداری چقدر ناراحت است، منتهی ایشان در این زمینه مصلحت را در سکوت میدانست.
آخر شب با چند نفر از دوستان به پاریس برگشتیم و در منزل محلهی «کشان» ماندیم و من فردا عازم لندن شدم. گرچه هر روز در نوفللوشاتو رفت و آمد بود و افرادی برای دیدن امام میآمدند، ولی معمولاً از عصر جمعه تا صبح دوشنبه شلوغتر بود. بسیاری از دانشجویان و ایرانیان مقیم اروپا و حتی سایر کشورها در تعطیلات آخر هفته برای زیارت امام به نوفللوشاتو میآمدند.
بعد از ملاقات مهندس بازرگان با امام و طرح مطالبی خدمت ایشان مبنی بر بقای شاه و محدود شدن قدرت او به سلطنت، امام در سخنرانیهایی متعدد به رد این نظریه پرداخت که ماندن شاه به هر صورت خطرناک است و در این شرایط که همهی مردم قیام کردهاند، اگر کار را تمام نکنیم، محال است در آینده بتوان بار دیگر مردم را به صحنه آورد. در واقع امام، نهضت سراسری ملت ایران را یک واقعهی استثنایی میدانست که باید از آن به درستی استفاده نموده و به نتیجهی مطلوب رساند. اگر دشمن با ترفندهای مختلف موفق شود مردم را سرد کند، به وجود آوردن نهضت دیگری امکانپذیر نخواهد بود. همچنین امام به سیاست پلکانی و قدم به قدم که مورد نظر مهندس بازرگان و افرادی همچون آقای شریعتمداری بود، به شدت حمله میکرد و در سخنرانیهای متعدد، آن را به منزلهی مهلت دادن به رژیم برای تجدید قوا میدانست. حتی رفتن شاه و به جای آن، استقرار شورای سلطنت را هم مردود میدانست. از دیدگاه امام، ملت ایران برای اولین بار فرصت مناسبی پیدا کرده تا ریشهی استبداد و استعمار را درآورد و سرنوشت کشور را خود به دست گیرد.