افکارنیوز _ جريان سلطنت طلب از لحاظ فكري ريشه در ايران پيش از اسلام دارد اين جريان ضمن اعتقاد به نظام سلطنتي و حمايت و طرفداري از حاكميت يك خاندان به صورت موروثي بر مقدرات كشور، شاه را به عنوان محور همه امور كشور دانسته، از قدرت مطلقه او طرفداري مي كند و توجيه گر فساد و ظلم شاه بوده است. اعضاي آن خود را نوكر، غلام خانه زاد، چاكر جان نثار و حلقه به گوش شاه مي دانند.
هدف جریان سلطنت طلب
حفظ و تقویت نظام سلطنتی و اجرای اوامر شاه از اهداف این جریان بوده است. به دنبال گرویدن ایرانیان به اسلام و فتح ایران به دست سپاه اسلام، کشور ایران تحت حاکمیت خلافت اسلامی قرار گرفت. با ضعیف شدن امپراتوری های اسلامی، حاکمان و ملوک محلی در بخش هایی از کشور، دولت هایی بنیان نهادند و عهد و لواء از خلیفه اسلامی طلب کردند. سرانجام پس از روی کار آمدن سلسله های مختلف در کشور، صفویان در اوایل قرن دهم هجری حاکمیت یافتند.
نزدیکی دین و دولت در حکومت صفوی
با وجود نزدیکی دین و دولت در عصر صفوی و رسمی شدن تشیع، در کنار جریان اصیل اسلامی علما و روحانیت شیعه، جریان دربار و سلطنت نیز وجود داشت که از منافع سلسله حاکم و شاهان صفوی حمایت می کرد. پس از اتمام حاکمیت نه پادشاه صفوی(۱۱۳۵ ۹۰۷ هجری قمری) و سقوط سلسله صفوی به دست افغان ها، جنگ قدرت میان قبایل مطرح کشور، یعنی افشار، قاجار و زند در گرفت و کشور را به چند قلمرو حاکمیت جداگانه تبدیل کرد. سرانجام قاجارها بودند که حکومت را در دست گرفتند. با تاسیس سلطنت قاجار(۱۲۱۰ق. / ۱۱۷۴ ه. ش) سلطنت طلبان حامی این سلسله برای رسیدن به منافع شخصی و دنیوی، جایگاهی در حکومت برای خویش یافتند و
به نوکری دربار شاهنشاهی افتخار کردند. شاهان قاجار و هواداران سلطنت طلب آنها، ظلم و فساد را تا آنجا رساندند که کاسه صبر مردم لبریز شد و جریان اسلامی به رهبری روحاینت، همراه روشنفکران، نهضت عدالت خواهی و مشروطه طلبی را در زمان مظفرالدین شاه به پیروزی رساند.
تقابل دو جریان اسلامی و سلطنت طلب
از این پس تقابل دو جریان اسلامی و سلطنت طلب با وجود تحول سلطنت مطلقه به مشروطه تداوم یافت. سلطنت طلبان مستبد، خواهان نابودی نهضت مشروطه و بازگشت به استبداد مطلقه سابق بودند و در برهه ای از زمان نیز استبداد صغیر را برپا کردند و مجلس شورای ملی را به توپ بستند. پس از کودتای سوم اسفند، پهلوی اول(۱۲۹۹ه. ش) و تاجگذاری او به سال ۱۳۰۴ ه. ش هواداران نظام سلطنتی در کنار روشنفکران لائیک، زمینه را برای استبداد مطلقه رضا شاهی با حمایت انگلیسی ها فراهم ساختند. آنان با حمایت از دولت مطلقه رضا شاه و استبداد خشن او به سرکوبی جریان اسلامی و دیگر مخالفان پرداختند و با تقلید از ظواهر
تمدن غربی، سکولاریسم را بر کشور حاکم کردند.
تلاش سلطنت طلبان برای بقا
سلطنت طلبان در این مقطع زمانی تلاش کردند تا از حاکمیت اسلامی در کشور و نقش آن در ابعاد سیاسی، فرهنگی و اجتماعی جلوگیری نمایند. تلاش برای جایگزینی حقوق غربی به جای فقه اسلامی، برگزاری کنگره های بین المللی باستان شناسی و ایران گرایی، کوشش بی فرجام برای زدودن لغات عربی از فارسی، تغییر محتوای برنامه های درسی، مدارس مختلط دخترانه و پسرانه، کشف حجاب و منع مراسم عزاداری برای ائمه(ع)، تلاش برای سرکوبی روحانیت و حوزه های علمیه و نظایر آن، همه و همه از فعالیت های جریان سلطنت طلب برای مبارزه با اسلام و جریان اسلامی بود. این جریان در عصر رضا شاه، مقابله و عناد خود با جریان
اسلامی و بیش از پیش افزایش داد و به روحانیت زدایی و نابودی کیان جریان اسلامی پرداخت؛ اما نتوانست جریان اسلامی را از صحنه سیاست ایران خارج کند.
برخورد با روحانیت و اسلام از سوی حکومت
سلطنت طلبان ادامه سیاست برخورد با اسلام را در عصر پهلوی دوم این بار به کمک دولت آمریکا با شدت و ضعف در مقاطع مختلف پی گرفتند. دشمنی های آنان به ویژه پس از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ ه. ش بسیار شدت یافت، اما سرانجام با قرارگرفتن امام خمینی(ره) در راس جریان اسلامی، زمینه برای انقلاب عظیم فراهم شد؛ چنانکه در ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ ه. ش طومار نظام شاهنشاهی و جریان سلطنت طلبی از ایران بر هم پیچیده شد.
سرانجام سلطنت طلبان
با پیروزی انقلاب اسلامی، بسیاری از درباریان و سلطنت طلبان حاکم به دلیل فساد در زمینه های مختلف، محاکمه و به اعدام محکوم شدند. گروهی از آنان نیز به خارج از کشور گریختند و به کشورهای غربی به ویژه آمریکا پناه بردند. این جریان هم اکنون در دو شاخه سلطنت طلبان استبدادی و سلطنت طلبان مشروطه خواه، رضا پهلوی را به عنوان رهبر خود پذیرفته و به فعالیت های ضد نظام جمهوری اسلامی مشغول است. گفتنی است که جریان سلطنت طلب از دوره قاجار تا سقوط دوره پهلوی، همواره از حمایت اجانب برخوردار بوده است. سلطنت طلبان عصر قاجار از حمایت دولت های روس و انگلیس برخوردار بودند. وقتی انقلابیون
مشروطه تهران را فتح کردند، محمدعلی شاه قاجار، نخست به سفارت روس و سپس به کشور روسیه پناهنده شد.
حمایت رضاشاه از سلطنت طلبان
در دوره رضا شاه، انگلیس، از جریان سلطنت طلب حمایت می کرد. در عصر محمدرضا پهلوی، آمریکا، در کنار انگلیس، حامی و پشتیبان او بود. امروز نیز سلطنت طلبان به صورت پنهان و آشکار در خدمت اهداف سیاستمداران آمریکایی، علیه جمهوری اسلامی فعالیت می کنند؛ هر چند در داخل کشور از پایگاه مردمی برخوردار نیستند.
مبانی فکری این جریان
جریان سلطنت طلب از مبنای عقیدتی و ایدئولوژیک روشنی همچون دیگر جریان ها برخوردار نیست. با این حال، طرفداران نظام سلطنتی برای بقای خود اصول یا مبانی فکری زیر را ترویج می کردند.
شاه محوری از اصول بنیادی این گروه
مهمترین مبنای فکری این جریان، شاه محوری است. بر این اساس شاه مرکز، قلب و قطب همه امور کشور است و همه چیز باید حول او به گردش درآید. شاه برای این جریان، موجودی مقدس، الهی، سایه خدا(ظل الله)، دارای فرّ ایزدی و شخصیتی کاریزماتیک به شمار می آید. سخن او قانون به شمار می رود و خود نیز در اجرا یا زیرپا گذاشتن آن، طبق استبداد شخصی و هواهای نفسانی آزاد است.
در حقیقت عملکرد محمدرضا شاه در راستای تبدیل شدن به یک رهبر تمام عیار بود به نحوی که خود را به عنوان «فرمانده ابدی شاهنشاهی» تصور می کرد. القای رهبری واحد به صورت اسطوره ای، ریشه در تاریخ نظام شاهنشاهی ایران داشت. شاه در پاسخ به خبرنگار مجله آلمانی اشپیگل که می پرسد: چگونه امکان دارد در اوضاع و احوال پیچیده جهان کنونی، یک فرد کشوری را رهبری کند؟ می گوید:
ملت ما پادشاه را به عنوان پدر، رهبر و معلم خود می شناسد…
و یا در کتاب به سوی تمدن بزرگ می نویسد:
وضع خاص شاهنشاهی ایران ایجاب می کند که به گفته معروف کریستین سن، یک شاه واقعی در این کشور، نه تنها رئیس کشور، بلکه در عین حال یک مرشد و یک معلم برای ملت خویش باشد.
تلقی نظام سلطنت به عنوان موهبتی الهی
همچنان که شاه سایه خدا در زمین است، سلطنت نیز موهبتی الهی است. حکومت در واقع ملک شخصی شاه و حق انحصاری او است و هر کسی را حق دخالت در آن نیست؛ این نکته بود که به صراحت بر آن در قانون اساسی مشروطیت تاکید شده بود. مطابق با اصل سی و پنجم متمم قانون اساسی مشروطه، سلطنت ودیعه ای است که به موهبت الهی از طرف ملت به شخص پادشاه واگذار شده بود. در ماموریت برای وطنم، شاه این فکر را طرح می کند که سلطنت برای کشور ضروری بوده است. او می گوید که در طول ۲۵۰۰ سال سلطنت مداوم؛
این نهاد تنوع و گوناگونی را به وحدت و یکپارچگی تبدیل کرده است. ما همیشه دارای اقوام، رنگ ها، مذاهب و شرایط و باورهای اقتصادی و سیاسی گوناگون بوده ایم، ولی در سایه سلطنت همه این واگرایی ها و تنوعات در قالب یک کل بزرگ تر قرار گرفته اند که شخص شاه نماد آن است.
عقاید باستان گرایی و ناسیونالیسم
سلطنت طلب ها از ایران قبل از اسلام با عظمت یاد می کنند و با تحسین از دوران باستانی، اسلام را به چشم دشمن می نگرند. بدین سان، با تحقیر ارزش های دینی در پی احیای آداب و رسوم جاهلی پیش از اسلام اند. آنها ناسیونالیسم گذشته گرا را برای ارائه ایدئولوژی جایگزین اسلام در ایران مطرح می کنند و می کوشند فرهنگ باستانی را به جای فرهنگ اسلامی بنشانند.
تفکر رابطه خدایگانی بندگی بین شاه و رعیت
از دیدگاه سلطنت طلبان، مردم جز نوکران شاه نیستند. از آنجا که از نظر آنان، شاه هم باید سلطنت کند و هم حکومت، بنابراین این مردم نه تنها در سرنوشت سیاسی کشور حق مشارکت ندارند، بلکه به عنوان رعیت و بندگان شاه، براساس ادبیات سیاسی حاکم بر شاهان، جز اطاعت و جان نثاری وظیفه ای ندارند و مجاز نیستند که در امور مملکت دخالت کنند. البته برخی سلطنت طلبان پس از انقلاب مشروطه ناچار شدند مانند نظام پادشاهی مشروطه غربی، بین حکومت و سلطنت تفکیک قائل شوند. آنان می خواستند به نوعی بین حاکمیت شاه و حاکمیت مردم آشتی برقرار کنند، اما همین گروه نیز به دلیل تضاد بین حاکمیت شاه و مردم،
کفه را به نفع شاه تغییر دادند و تلاش خود را برای بی رنگ کردن نقش مردم در امور سیاسی به کار بستند.
ورود تفکر سکولاریسم در این جریان
سکولاریسم، به معنای جدایی دین از سیاست، یکی دیگر از مبانی فکری جریان سلطنت طلب است. دین اسلام در ایران همواره مانعی در برابر فساد شاهان و درباریان بوده و یا استبداد و ظلم مبارزه می کرده است. از این رو، شاه، دربار و سلطنت طلبان حاکم همواره کوشیده اند تا از دخالت دین در امور اجتماعی و سیاسی جلوگیری کنند. آنان هرچند از ترس مردم متدین، ناچار به تظاهر به دین بودند، در واقع علاقه ای به دین و دینداری نداشتند. سلطنت طلبان براساس سیاست ماکیاولیستی، ضمن تلاش برای جدایی دین از سیاست، برای رسیدن به قدرت و منافع شخصی، هرجا که فرصت پیدا کرده اند، به استفاده ابزاری از دین و
اخلاق پرداخته اند. به هر حال شواهد تاریخی نشان می دهد که این گروه در عمل به شدت، ضد دین و اخلاق فاضله عمل کرده اند.
غرب زدگی و جدایی از مردم
سلطنت طلبان از دوره قاجار به بعد به شدت در برابر دنیای غرب احساس حقارت کرده اند؛ بر این اساس تقلید از ظواهر تمدن غرب به شکل افراطی از جمله مبانی فکری آن به حساب می آید. برداشت سطحی از مدرنیسم(نوگرایی) غربی، بدون پشتوانه عقلانی و همچنین عدم توجه به زیر ساخت های آن، سلطنت طلبان را به رفتاری احساسی نسبت به بهره گیری از تمدن غربی وا داشته است. بر مبنای این فکر، آنان به تغییر نوع پوشاک مردان و زنان، رواج الگوهای غربی، ایجاد کلوپ ها و باشگاه های فساد، برگزاری میهمانی های مختلط زن و مرد، همراه با رقص و موسیقی و برپایی کارناوال های شادی، حتی در ایام عزاداری امام حسین(ع) روی
آوردند. احساس حقارت نسبت به تمدن غربی تا به آن حد در ای جریان ریشه دارد که بدون شناخت صحیح، معیار پیشرفت را در کشف حجاب، کلاه لگنی(شاپو) و… می دیدند. به هر روی، این جریان می خواست به تعبیر، رضا شاه صورتاً و سنتاً غربی بشود.
احزاب و گروه های وابسته به سلطنت طلبان
جریان سلطنت طلب البته به دلیل اعتقاد به استبداد حاکمان و ایجاد رابطه خدایگانی بندگی بین شاه و رعیت به وجود نظام حزبی اعتقاد ندارد، اما در دوره معاصر به ویژه در عصر محمدرضا پهلوی برای تظاهر به مردمی بودن و نیز برای حل بحران های مشارکت؛ بحران مشروعیت و ایجاد ثبات سیاسی دست به کار شد و نهادها، احزاب و گروه های وابسته ای ایجاد کرد. از جمله احزاب و گروه های عمده وابسته به این جریان، به حزب مردم. حزب ملیون، کانون مترقی، حزب ایران نوین و حزب رستاخیز ملت ایران می توان اشاره کرد. حزب مردم در اردیبهشت ۱۳۳۶ ه. ش اعلام موجودیت کرد. رهبر این حزب اسدالله علم نخست وزیر وقت بود.
این حزب نیز همواره از اختلافات درونی رنج می برد و سرانجام در سال ۱۳۵۳ هجری شمسی با برقراری نظام تک حزبی از میان رفتند. حزب ملیوم را در سال ۱۳۳۷ ه. ش دکتر منوچهر اقبال نخست وزیر وقت تشکیل داد. این حزب به عنوان حزب اکثریت(دارای اکثریت کرسی های مجلس) در مقابل حزب مردم به عنوان اقلیت، نقش ایفا می کرد. حزب ملیون عمر کوتاهی داشت. پس از انتخابات مجلس دوره بیستم شورای ملی به دلیل رسوایی و تقلبی که در انتخابات پیش آمده بود، رهبر حزب از مقام نخست وزیری استعفا کرد و با روی کار آمدن دولت شریف امامی، این حزب به کلی از میان رفت.
کانون ترقی را در سال ۱۳۴۰ ه. ش حسنعلی منصور و امیرعباس هویدا بنیان نهادند. کانون ترقی با از میان رفتن حزب ملیون اقبال، در مقابل حزب مردم ظاهر شد. این کانون مقدمه تشکیل حزب ایران نوین بود که در سال ۱۳۴۲ ه. ش با تغییر نام کانون به وجود آمد. حزب ایران نوین توسط حسنعلی منصور رهبری می شد و یک دهه فعالیت کرد. با قتل منصور در بهمن ۱۳۴۳ ه. ش معاون دبیرکل حزب، امیرعباس هویدا، رهبری آن را به دست گرفت و سرانجام با تشکیل حزب رستاخیز در سال ۱۳۵۳ه. ش در آن ادغام و منحل شد. واپسین حزب جریان سلطنت طلب، حزب رستاخیز ملت ایران نام داشت که پس از برچیده شدن نظام دو حزبی نمایشی به دستور
محمدرضا شاه به عنوان یک حزب فراگیر تاسیس شد. محمدرضا شاه بر این امر تاکید داشت که:
حزب رستاخیز ملت ایران… در نقش راهنمای فکری و سیاسی ملت ایران در مسیر تمدن بزرگ باید بهترین نتایج را ارائه دهد.
با تشکیل این حزب، نظام سیاسی در ایران، تک حزبی شد و پس از مدتی دو جناح به نام های لیبرال سازنده و ترقی خواه در درون آن پدید آمد. وجود حزب رستاخیز در زمانیکه انقلاب عظیم و سراسری ملت ایران پای گرفت، نه تنها گره ای از مشکلات رژیم شاه نگشود، بلکه بر گره ها نیز افزود. حزب، مبانی خود را نظام شاهنشاهی، قانون اساسی و انقلاب شاه و مردم اعلام کرد. به دستور شاه، همه مردم مجبور به عضویت در آن بودند. شاه در کنفرانس بزرگ مطبوعاتی اعلام موجودیت حزب رستاخیز، مردم ایران را چنین مورد خطاب قرار داد:
به هر حال کسی که وارد این تشکیلات سیاسی(حزب رستاخیز) نشود، دو راه در پیش دارد یا فردی است متعلق به یک تشکیلات غیرقانونی یعنی به اصطلاح خودمان توده ای و یک فرد بی وطن است. یا اگر بخواهد، فردا با کمال میل، بدون اخذ عوارض، گذرنامه اش را در دستش می گذاریم و به هر جایی که دلش می خواست، می تواند برود؛ چون ایرانی نیست، وطن ندارد.
امام خمینی رهبر انقلاب اسلامی پس از تشکیل حزب، طی اعلامیه ای به تحریم آن فرمان داد:
نظر به مخالفت این حزب با اسلام و مصالح ملت مسلمان ایران، شرکت در ان برعموم ملت حرام و کمک به ظلم و استیصال مسلمین است و مخالفت با آن از روشن ترین موارد نهی از منکر است.
سرانجام، واپسین حزب شاه ساخته، در پاییز ۱۳۵۷ ه. ش به علت ناکامی در رسیدن به اهداف و در پی اعتراضات مردمی، رسماً به دست خود رژیم منحل شد. شاید نیاز به ذکر نباشد که احزاب و گروه های وابسته به جریان سلطنت طلب در دوره معاصر ایران به دلیل فساد حاکم بر نظام سلطنتی، از جمله فاسدترین احزاب کشور بوده اند.
اعضای این تشکل های شاه ساخته، اغلب از رجال وابسته به دربار و همچنین جاسوسان، فراماسونرها و وابستگان به اجانب، یعنی آمریکا و انگلیس بوده اند.
کارنامه سیاه این جریان فکری
به طور خلاصه جریان حاکم بر ساخت قدرت در ایران به خصوص در دورهه معاصر پهلوی دوم، کارنامه سیاهی داشته است. رهبران و متولیان این جریان ضمن تحمیل نظام استبدادی و ساخت مطلقه بر کشور، آگاهانه باندبازی، خاصه بخشی، خویشاوندگرایی، رانت خواری و انواع فساد را در کشور رواج داده اند و ننگین ترین قراردادهای استعماری را بر کشور تحمیل کردند و مسئول عقب ماندگی ایران از کاروان علم و تمدن بشری به حساب می آیند.
منبع: جريان شناسي سياسي در ايران، دكتر علي دارابي، چاپ هشتم ۱۳۹۰
شناسه خبر:
۱۸۱۸۸۰
همه چیز درباره جریان سلطنت طلب در ایران
در ایران پیش از انقلاب اسلامی، جریان سلطنت طلب به عنوان جریان سیاسی حاکم و مسلط بر ساخت سیاسی قدرت، همواره وجود داشته است. از میان جریان های مختلفی که به مبارزه با این جریان برخاستند، تنها جریان اصیل اسلامی به رهبری روحانیت و با محوریت امام(ره) توانست آن را از صحنه حاکمیت کشور خارج کند.
۰