به گزارشافکارنیوز، پس از انقلاب شکوهمند اسلامی تا کنون شاهد روی کار آمدن ده دولت برخاسته از رأی مردم و یک دولت موقت با نظر امام راحل بوده ایم؛ رؤسای دولت در ازمنه مختلف رویکردهای متفاوتی در زمینه سیاست خارجی و مخصوصاً رابطه با آمریکا را در پیش گرفته‌اند. تنها در دوره دولت موقت بود که ما به‌طور رسمی با آمریکا رابطه داشتیم؛ پس از آن دولت شهید رجایی و شهید باهنر نیز فرصت زیادی برای تدوین و اجرای سیاست خارجی هدفمند در عرصه بین‌الملل نداشته‌اند؛ دولت مهندس موسوی نیز به شدت درگیر بحران‌های ناشی از جنگ بود؛ با این حال اتفاقاتی در برخی از دولت ها برای رابطه با آمریکا رخ داد که بررسی آنها می‌تواند حاوی نکات جالب و قابل تأملی باشد. یادداشت حاضر به بررسی روند برخورد دولت‌های مختلف در کشور با دولت ایالات متحده آمریکا می‌پردازد:


۱. دولت موقت مهندس بازرگان

مهدی بازرگان با نظر امام در ۱۵ بهمن ۱۳۵۷ مسئولیت تشکیل دولت موقت را با حکم امام دریافت کرد؛ وی تنها رئیس دولتی بود که در زمان او ایران به طور رسمی با آمریکا رابطه داشت و دو دولت در خاک یکدیگر صاحب سفارتخانه بودند. البته این امر مدت زیادی به طول نینجامید. به طور کلی باید گفت که مهدی بازرگان و حزب متبوع او یعنی نهضت آزادی، در عرصه سیاست خارجی قائل به تخاصم و برخورد جدی با آمریکا نبودند؛ با اینکه آتش انقلابی امام و مردم ایران بیش از هر کشوری در دنیا علیه آمریکا شعله می‌کشید اما این دولت خود را تابع نظر امام و امت نمی‌دید به برقراری رابطه دیپلماتیک جدی با آمریکا فکر می‌کرد. این تلاشها از سوی دولت مهندس بازرگان و تیم سیاست خارجی او در حالی صورت می‌گرفت که یکی از اصلی ترین شعارهای مردم در این ایام و روزها علیه آمریکایی بود که تا چندی پیش به شدت از شاه دست‌نشانده خود حمایت می‌کرد و وی را به سرکوبی نهضت اسلامی مردم ایران تشویق می‌کرد. «هر ﭼﻨﺪ در ﻣﯿﺎن اﻋﻀﺎی دوﻟﺖ ﻣﻮﻗﺖ هم ارﺗﺒﺎط ﺑﺎ آﻣﺮﯾﮑﺎ ﻣﺨﺎﻟﻔﯿﻨﯽ داﺷﺖ، اﻣﺎ در نهاﯾﺖ دوﻟﺖ ﻣﻮﻗﺖ ﺑﺎ ﺧﻮشﺑﯿﻨﯽ ﺗﻤﺎم ﺑﻪ ﺑﺮﻗﺮاری رواﺑﻂ ﺑﺎ آﻣﺮﯾﮑﺎ ﺗﻤﺎﯾﻞ داﺷﺘﻨﺪ و از ﻣﺎه‌های ﭘﯿﺶ از اﻧﻘﻼب ﺑﺎ ﻣﻘﺎم های رﺳﻤﯽ دوﻟﺖ «ﮐﺎرﺗﺮ» ﺗﻤﺎسهای رﺳﻤﯽ ﺑﺮﻗﺮار ﻣﯽﻧﻤﻮدﻧﺪ. اﯾﻦ رواﺑﻂ ﺑﺎ آﻣﺮﯾﮑﺎ ﺗﺎ آنﺟﺎ ﭘﯿﺶ رﻓﺖ ﮐﻪ ﺑﺎ وﺟﻮد ﺧﺮوج ﻣﺴﺘﺸﺎران اﯾﺎﻻﻟﺖ ﻣﺘﺤﺪه از اﯾﺮان، دوﻟﺖ ﺑﺎزرﮔﺎن ﺑﻪطﻮر ﺧﺼﻮﺻﯽ از ﺑﻌﻀﯽ آﻣﺮﯾﮑﺎﯾﯿﺎن ﺧﻮاﺳﺘﻪ ﺑﻮد در اﯾﺮان ﺑﻤﺎﻧﻨﺪ. از ﺳﻮی دﯾﮕﺮﮐﺎرﺗﺮ ﻧﯿﺰ ﮐﻪ همواره ﺣﺎﻣﯽ ﺷﺎه و ﺑﺨﺘﯿﺎر ﺑﻮد، اﻋﻼم ﻧﻤﻮد ﮐﻪ آﻣﺎده‌ی همکاری ﺑﺎ دوﻟﺖ ﺑﺎزرﮔﺎن اﺳﺖ و اظهار اﻣﯿﺪواری ﻧﻤﻮد ﮐﻪ رواﺑﻂ دوﺳﺘﺎﻧﻪی آﻣﺮﯾﮑﺎ و اﯾﺮان اداﻣﻪ ﯾﺎﺑﺪ.»(۱)



مخالفت امام وامت با مذاکره آمریکا


تلاش‌های آشکار و پنهان مهندس بازرگان برای گسترش و تعمیق روابط با آمریکا چندان سنخیتی با تفکر ملت ایران و امام آنان نداشت؛ این اقدامات بازرگان تا روزهای پایانی عمر دولت وی نیز ادامه یافت. یکی از مهم‌ترین و جنجالی ‌ترین رفتارهای این دولت ملاقات مهدی بازرگان با برژیسنکی مشاور امنیت ملی رییس جمهور آمریکا بود که در الجزایر صورت گرفت؛ امری که با اعتراض بسیاری از مردم و جنا‌حهای سیاسی روبرو گردید. مدت کوتاهی پس از این ملاقات بود که عمر دولت بازرگان با یک اقدام انقلابی به پایان رسید؛ در روزهایی که تلاش بازرگان برای تعمیق روابط آشکار با آمریکا به اوج خود رسیده بود، حرکت انقلابی مردم نیز به اوج خود رسید و اقدام منفعلانه بازرگان با پاسخ شدید ملت به دولت آمریکا رو به رو شد. سفارت‌خانه آمریکا در تهران به اشغال دانشجویان پیرو خط امام در آمد که با حمایت شدید امام و امت مواجه گردید؛ بازرگان نیز تصمیم به استعفا گرفت که این بار، حضرت امام بر خلاف دفعات قبل با استعفای وی موافقت کردند و به گونه دیگر بازهم عملکرد دانشجویان را در برابر اقدامات آمریکا تایید کردند.


۲. دولت مهندس موسوی


در ایامی که مهندس موسوی مسئولیت دولت در کشور را برعهده داشت، مشاور ارشد وی یعنی محسن کنگرلو در یکی از پیچیده‌ترین و مبهم‌ترین رخ‌دادهای کشورمان به مذاکره با آمریکایی‌ها می پرداخت. از آن رو که کنگرلو مشاور امنیتی میرحسین موسوی بوده حضور وی در این مذاکرات نیز نمی‌توانسته بدون در نظر گرفتن جایگاه وی در دولت باشد. امید بستن به اطرافیان موسوی را مایکل لدین مشاور مک فارلین نیز عنوان کرده است. وی درباره طرف مذاکره در ماجرای مک فارلین می‌گوید:



«کسانی که ما با آنها وارد گفت وگو شدیم. افرادی از دفتر نخست وزیری بودند، از دفتر میرحسین موسوی و اطرافیانش. من فکر می کردم اگر قرار است با کسی در ایران گفت وگو شود اینها کسانی هستند که باید طرف صحبت باشند.»(۲)

با این شرایط، پذیرفتن این امر که موسوی به کل از ماجرا بی‌خبر بوده است، محل تردید فراوان است هر چند که برخی چنین ادعا می‌کنند. به هر تقدیر درگیری جدی در جنگ این فرصت را از مسئولین دولت گرفته بود تا در مورد این امور به تلاش بپردازند. هرچند که می‌توان این عدم را بطه با آمریکا را جزء‌ اصول کلی مهندس موسوی در نظر گرفت، اما اتفاقاتی که در سالهای بعد، مخصوصا در روزهای پر التهاب انتخابات ۸۸ و حوادثپس از آن رخ داد این فرضیه را رد کرده و مشخص می‌سازد عدم رابطه در آن ایام، جزو اعتقادات واقعی موسوی نبوده است.


۳. دولت هاشمی رفسنجانی و تلاش برای تابو شکنی


آغاز به کار دولت هاشمی رفسنجانی به سال‌های آغاز بازسازی خرابی‌های حاصل از جنگ بر می‌گردد؛ پایان جنگ فرصتی ویژه را می‌توانست برای برقراری رابطه با آمریکا فراهم سازد. هاشمی رفسنجانی نیز پیش از این نشان داده بود که تمایل شدیدی به برقراری رابطه با آمریکا دارد. شخصیت و رفتار هاشمی نشان می‌دهد که وی هیچگاه مخالف رابطه با آمریکا نبوده و حتی از همان نخستین سالهای پیروزی انقلاب برای برقراری مجدد رابطه تلاش می‌کرده است.



یکی از بارزترین اقدامات هاشمی در این زمینه ماجرای مک فارلین است؛ این ماجرا در حالی توسط هاشمی رهبری می‌شد که وی تنها رئیس مجلس کشور بوده نه مسئول سیاست خارجی کشور. این ماجرا از دو کانال پیگیری می‌شد: ‌ یکی کنگرلو مشاور میرحسین موسوی که با هاشمی بسیار مرتبط بود؛ دیگری علی هاشمی برادرزاده هاشمی رفسنجانی. نکته قطعی این جریان مبهم رهبری و نقش محوری هاشمی در این رخ‌داد است. نظرات متفاوتی نیز از اهداف مذاکره‌کنندگان وجود دارد که تلاش برای ایجاد رابطه با آمریکا یکی از آنهاست که محل تأمل فراوان است.

البته تلاش‌ های هاشمی برای برقراری رابطه به اینجا ختم نشد؛ وی در سال‌های پایانی حیات امام خمینی(ره)، به ایشان نیز نامه ای نوشت و در آن خواستار تجدید نظر در روابط با آمریکا شد. وی درباره این نامه می‌گوید:

«من در سالهای آخر حیات امام(ره) نامه‌ای را خدمتشان نوشتم، تایپ هم نکردم. برای اینکه نمی‌خواستم کسی بخواند و خودم به امام دادم. در آن نامه هفت موضوع را با امام مطرح کردم و نوشتم که شما بهتر است در زمان حیاتتان، اینها را حل کنید، در غیر این صورت ممکن است اینها به صورت معضلی سدّ راه آینده کشور شود. گردنه‌هایی است که اگر شما ما را عبور ندهید، بعد از شما عبور کردن مشکل خواهد بود… یکی از این مسایل رابطه با آمریکا بود. نوشتم بالاخره سبکی که الان داریم که با آمریکا نه حرف بزنیم و نه رابطه داشته باشیم، قابل تداوم نیست. آمریکا قدرت برتر دنیا است. مگر اروپا با آمریکا، چین با آمریکا و روسیه با آمریکا چه تفاوتی از دید ما دارند؟ اگر با آنها مذاکره داریم، چرا با آمریکا مذاکره نکنیم؟ معنای مذاکره هم این نیست که تسلیم آنها شویم. مذاکره می‌کنیم اگر مواضع ما را پذیرفتند و یا ما مواضع آنها را پذیرفتیم، تمام است.»(۳)

البته این تمام تلاش‌ هاشمی برای برقراری رابطه با آمریکا نبود. در روزهایی که وی مسئولیت دولت را در کشور بر عهده گرفت، عطاءالله مهاجرانی، معاون پارلمانی وی در یادداشتی از لزوم رابطه مستقیم سخن گفت که با وکنش رهبر انقلاب نیز رو به رو شد. هاشمی رفنسجانی نیز تلاش کرد تا تابوی مذاکره با آمریکا را بشکند. مصاحبه با کریستین امانپور از شبکه سی ان ان نمونه‌ای از این اقدامات علنی است. البته هاشمی تلاش‌های فراوان دیگری نیز در این زمینه داشته که گویا به اعتراف خود وی موفقیت آمیز نبوده است. وی درباره برخی ناموفقیت‌ها در دوره هشت ساله ریاستش بر دولت می‌گوید:

«می‌خواستم با آمریکا با شروطی که گذاشته بودم، مذاکره را شروع کنم که نتوانستم. نتوانستم غیر از این است که نخواستم.»(۴)

اینکه هاشمی می‌خواسته و نتوانسته حاوی نکات بسیاری است که از تفسیر آن عبور می‌کنیم. هاشمی رفسنجانی در سال‌های دور از قدرت نیز همواره خود را مدافع مذاکره با آمریکا عنوان کرده است. البته کتب خاطرات هاشمی رفسنجانی نیز حاوی نکاتی در این باب است که بررسی آن را به زمان دیگری موکول می‌کنیم.


۴. دولت سیدمحمد خاتمی و نامه‌نگاری


روی کار آمدن دولت خاتمی این امید را به بسیاری از طرفداران مذاکره با آمریکا داد که بالأخره در زمان ریاست وی رابطه مستقیم با آمریکا برقرار خواهد شد. اما گذشت زمان نشان داد که آنان نیز در برقراری رابطه موفق نبودند؛ البته با این تعبیر که آنان نیز «خواستند ولی نتوانستند». خاتمی در آغازین روزهای ریاست خود بر دولت سخن از فروریختن دیوار بلند بی اعتمادی میان آمریکا و ایران کرد اما نتیجه ای نداشت. البته بیشتر تلاش های تیم همفکر خاتمی در مجلس ششم نیز در این باره انجام می‌شد؛ اما علیرغم پالس‌های فراوان بازهم نتیجه ای حاصل نشد.



گذشت زمان نشان داد هر چه فشارها علیه ایران افزایش می‌یافت، تلاش دولتمردان نیز برای نشتسن سر میز مذاکره با آمریکا بیشتر می‌شود. نگاهی به نامه ۱۲۷ نماینده مجلس ششم به رهبری و سخنان مأیوسانه آنان و هراس آنان از نگاه چپ آمریکایی ها، به خوبی این امر را نمایان می‌سازد. پیشنهاد مذاکره مستقیم با آمریکا از سوی خاتمی نیز مطرح شد اما با استقبال رو به رو نشد و شاید هم «‌بدون پشتوانه» فهمیده شد.

البته یکی از شرم آورترین اقدامات این دولت، ارسال نامه ای غیر رسمی در سال ۲۰۰۳ به دولت بوش بود. این نامه که از سوی مسئولین سیاست خارجی دولت نگاشته شده بود، حاوی نکاتی بود که حکایت از ترس فراوان از آمریکایی ها داشت. به گزارش شورای روابط خارجی آمریکا «مدت کوتاهی پس از حمله آمریکا به عراق، ایران پیشنهاد مذاکره با واشنگتن را مطرح کرد. بنا به گفته برخی کارشناسان این درخواست ایران به سفارت سوئیس در این کشور تحویل داده شده بود و در آن اعلام شده بود ایران حاضر است در مورد موضوعاتی همچون حمایت از تروریست و به رسمیت شناختن اسرائیل با آمریکا مذاکره کند. البته کاندولیزا رایس وزیر خارجه آمریکا ماه گذشته با حضور در کنگره اعلام کرد از چنین درخواستی اطلاعی ندارد. این اقدام پس از آن صورت گرفت که منتقدین بوش گفتند سال ۲۰۰۳ زمان بهتری برای مذاکره با ایران بود.»(۵)

با این وجود تلاش‌های سیدمحمد خاتمی و تیم همفکر وی نیز برای برقراری رابطه چندان موفقیت آمیز نبود هرچند که گهگاه خبرهایی از دیدارهایی غیر رسمی به گوش می رسید اما به سطح علنی کشیده نشد؛ در نتیجه خاتمی نیز در گذشتن از دیوار بلند بی اعتمادی که ناشی از خاطره بد ملت ایران از عملکرد آمریکاست ناکام ماند.


۵. دولت محمود احمدی نژاد و پیشنهاد مذاکره مستقیم


شاید در روزهای پرشور انتخابات ۱۳۸۴ و مطرح شدن نام احمدی نژاد و مواضع انقلابی وی، هیچ کس گمان نمی‌برد که بیشترین و صریحترین تلاش‌ها برای برقراری رابطه با آمریکا قرار است در دولت وی و توسط خود احمدی نژاد انجام شد. گذشت زمان حاکی از این امر بود. احمدی نژاد از نخستین سالهای ورودش به پاستور راههایی متفاوتی را برای گشودن باب مذاکرات با آمریکا امتحان کرد. نامه نگاری به رؤسای جمهور آمریکا نمونه ای از این اقدامات بود که تا پیش از آن سابقه نداشت؛ پیش از وی هیچ کدام از دولتمردان ما جرأت و جسارت نگارش چنین نامه‌ای را نداشتند اما رسم احمدی نژاد متفاوت بود. وی حتی گام‌های رو به جلوی بیشتر بر داشت؛ مصاحبه با رسانه‌های مختلف آمریکایی از معمول‌ترین شیوه‌های وی بود. او همچنین بر خلاف رؤسای جمهوری قبلی کشورمان، هر ساله در نشست مجمع عمومی سازمان ملل حضور می‌یافت و برنامه‌های متنوعی را نیز برای سفر خود تدوین می‌کرد؛ احمدی نژاد هر چه به سال‌های پایانی دولت خود نزدیک‌تر شد، عطش خویش برای برقراری رابطه با آمریکا را بیشتر نشان داد اما هر بار به در بسته خورد. وی بی توجه به مواضع ملت و رهبری انقلاب، در آخرین حضور خود به عنوان رییس جمهور در سازمان ملل، سخن صریح از مذاکره مستقیم با آمریکا راند و از متضرر شدن دو طرف از قطع روابط گفت؛ با این وجود همچنان پیشنهادات این رییس جمهور نیز بدون پشتوانه تلقی گردید.



به عنوان نمونه احمدی نژاد در سفر آخر خود به نیویورک گفت «بنده جزء کسانی هستم که معتقدم امکان تداوم این شرایط بین ایران و آمریکا وجود ندارد و باید این وضعیت بهبود یابد… دو کشور بزرگ، موثر و قدرتمند، ۳۳ سال است که رودرروی یکدیگر قرار گرفته اند و اگر در این مدت هم افزا با یکدیگر عمل کرده بودند امروز شرایط بین المللی شکل دیگری داشت.»

البته در ایام هشت ساله ریاست جمهوری احمدی نژاد تلاشهای غیر رسمی فراوانی نیز برای مذاکره با آمریکایی‌ها از سوی تیم احمدی نژاد صورت گرفت اما با استقبال کاخ سفید روبه‌رو نشد. با این وجود شاید تلاش‌های احمدی نژاد همچنان ادامه یابد.


جمع‌ بندی

به هرحال قطع‌کننده رابطه ایران و آمریکا، آمریکا بوده است؛ ایران نیز چون خیری در این رابطه نمی‌دیده از این قطعی روابط استقبال کرده است. رهبران ایران هماره تأکید کرده اند تا آمریکا روش و منش خود را تغییر ندهد حاضر به مذاکره نیستند؛ روش آمریکا در برخورد با ایران در این ۳۳ سال نشان داده است که هرچه زمان بیشتر می‌گذرد دشمنی کاخ سفید با جمهوری اسلامی بیشتر شده است؛ به گونه‌ای که نه تنها تحریم ها و تهدید ها کاهش نیافته بلکه مدام نیز افزایش یافته است؛ این امر نشان از عدم تغییر در روش و منش دولت آمریکاست؛ اما اینکه دولتمردان ما با وجود این امر سخن از مذاکره می‌گویند می‌تواند ناشی از رعب؛ تحلیل نادرست باشد و هم اینکه و یا ناشی از خستگی آنان از مقاومت در برابر زورگویان کاخ شیطان باشد.

بررسی عملکرد روسای دولت حاکی از این مطلب است که هر چه شدت تحریم‌ها بیشتر شده است، تلاش برای مذاکره مستقیم و علنی نیز بیشتر شده است؛ حال با وجود این مطلب که تصمیمات و عملکرد کاخ سفید خصمانه تر شده است، کوتاه آمدن دولتمردان ما در برابر آنان و تلاش برای برقراری رابطه چه معنی‌ای میتواند داشته باشد؛ شاید خستگی دولتمردان دلیلی برای بهانه جویی آنان شده است؛ امری که هیچ‌گاه رهبران جمهوری اسلامی جز بر مبنای اصول مسلم دینی و منفعت ملی با آن برخورد نکردند.