
چند ساعت از مراسم خاکسپاری امیرمحمد گذشته و خانوادهاش هنوز اتفاقی که افتاده را باور ندارند. برادر کوچکتر امیرمحمد با بغضی که در صدایش موج میزد از پشت تلفن به سختی حرف میزند و میگوید: باور نبودن امیر محمد که پر از شور زندگی بود و آرزوهای بزرگی در سر داشت، برایم خیلی سخت و طاقت فرساست. گفت و گوی همشهری با او را میخوانید.
امیر محمد فرزند چندم خانواده بود؟
ما ۳ برادر و دو خواهر بودیم که حالا با پرواز امیر محمد، تعدادمان کم شد. امیر محمد فرزند چهارم خانواده بود. او جوان بسیار مهربانی بود که همیشه هوای همه ما را داشت. با وجود اینکه فرزند چهارم بود، از نظر همه ما، پسری قوی بود که می شد همه به او تکیه کنند.
شما چه طور متوجه این اتفاق دردناک شدید؟
ما روز پنجشنبه متوجه شدیم. البته به ما نگفتند که امیر محمد هدف حمله زورگیران قرار گرفته و جان باخته است. برادرم شامگاه چهارشنبه چاقو خورد و برای درمان به بیمارستان انتقال یافت اما صبح پنجشنبه فوت شد. وقتی فوت شد به ما اطلاع دادند که امیر محمد آپاندیسش ترکیده است و از ما خواستند تا فورا به بیمارستانی در تهران برویم. من هم به همراه پدرم راهی تهران شدیم اما وقتی به بیمارستان رسیدیم تازه فهمیدیم که ماجرا از چه قرار است. برادر نازنینم پر پر شده بود و آن روز من و پدرم، یکی از تلخ ترین خبر زندگی مان را شنیدیم.
آخرین بار، چه زمانی با برادرت در تماس بودید؟
یک ساعت قبل از حادثه. به گمانم ساعت ۷ شب چهارشنبه بود. او به پدرم زنگ زده و احوالپرسی کرده بود. او معمولا هر روز به پدر یا مادرم زنگ میزد و احوالپرسی میکرد اما پدرم خبر نداشت که آن روز آخرین تماس امیر محمد با او بوده و دیگر صدای او را نخواهیم شنید.
آخرین بار کی برای دیدنتان آمده بود؟
دو یا سه هفته قبل از این حادثه بود که امیر محمد برای دیدن ما به درمیان آمد. دو سه روزی پیش ما بود و بعد برگشت تهران. او عاشق درس خواندن بود. می خواست تا پروفسور شدن، درس بخواند. حتی برای قبولی در دانشگاه تهران هم خیلی زحمت کشید و در نهایت به آنچه که می خواست رسید. او آرزوهای بزرگتری در سر داشت که مرگ امانش نداد.
چه آرزوهایی داشت؟
او خدای هوش مصنوعی بود. برنامهنویسی می کرد. حتی برنامههایی مربوط به تحلیل بازار ارز دیجیتال می نوشت. همیشه می گفت از طریق هوش مصنوعی، به آرزوهای بزرگش دست خواهد یافت. از کودکی عاشق درس خواندن بود. تسلط کامل به زبان انگلیسی داشت، آنهم بدون اینکه کلاس رفته باشد. خودش یاد گرفته بود و به خوبی انگلیسی صحبت می کرد. همه به او میگفتند نابغه، چون هوش بالایی داشت. واقعا حیف شد، خیلی حیف شد که با بی رحمی جانش را گرفتند.
درخواست شما پس از این حادثه چیست؟
قصاص قاتلان برادرم است. امیدواریم که هرچه زودتر دستگیر شوند و به سزای اعمالشان برساند تا درس عبرتی برای بقیه شود. اینکه سارقان بی رحم، به خودشان اجازه ندهند که به سمت طعمه هایشان حمله کنند و با چاقو به جان بچه های بی گناه مردم بیفتند. درخواست خانواده ما فقط و فقط قصاص قاتلان امیر محمد است.
امیر محمد به جز تحصیل، کار هم میکرد؟
اوایل که دانشگاه قبول شده بود، نه. اما این اواخر یک پروژه کاری گرفته و خیلی خوشحال بود. فکر می کنم مربوط به برنامه نویسی یا هوش مصنوعی بود. درواقع برای تامین مخارج زندگی و تحصلیش پروژه کاری گرفته بود. البته شرایط مالی خانواده ما هم بد نبود. پدرم کشاورز و امام جماعت روستاست اما برادرم علاقه خاصی به کار کردن و کسب علم و دانش دانشت.
آن شب خبر دارید که برای چه کاری از دانشگاه بیرون رفته بود که طعمه دزدان بی رحم قرار گرفت؟
نه. خبر ندارم. احتمال می دهم برای پروژه کاری اش بوده که لپ تاپش را همراهش برده بود. آنها به خاطر یک لپ تاپ، جان برادر نخبه و بی گناه مرا گرفتند. هنوز هم باورم نمی شود که امروز جسم برادر عزیزم را به دل خاک سپردم. مراسم خاکسپاری او خیلی با شکوه انجام شد. خیلی شلوغ بود و تعدادی از مسئولان هم حضور داشتند.