سعدالله زارعی، کارشناس ارشد مسائل منطقه در یادداشتی نوشت:
آنچه در حد فاصل هفتم تا هجدهم آذر ماه جاری در سوریه مشاهده کردیم، بهزعم طراحان بخش اولیه اتفاقی است که برای کل منطقه و فراتر از آن تدارک دیده شده است. البته موفقیت هدفگذاری اتفاقی که طراحی شده بحث دیگری است و تجربه طولانی ما پاسخ این موضوع را میدهد. اگر ما به اسناد و اظهارات مقامات طی این حدود 30 سال نگاه بیندازیم متوجه میشویم اسناد و مقامات دستگاههای مختلف آمریکا، بقاء ابرقدرتی این کشور را در سیطره و سلطه یکپارچه و یا تا حد زیادی یکپارچه بر غرب آسیا ـ به قول آنها خاورمیانه ـ میدانند. خاورمیانه برای آمریکا رمز بقاء این کشور در قامت یک ابرقدرت است و هیچ معاوضه و بدلی هم ندارد. این در حالی است که در خاورمیانه کنونی، سلطه آمریکا تا حد زیادی از بین رفته است و روند تحولات از شیب تند انزوای آمریکا خبر میدهد. در همین ماههای اخیر شاهد بودیم که با اندک حرکت استقلالطلبانهای که صورت گرفت، ابقاء نظامیان آمریکایی، انگلیسی و فرانسوی در دستکم پنجکشور آفریقایی مورد تجدیدنظر قرار گرفت و روند خروج نظامی غربیها از این کشورها شروع شد. خب در غرب آسیا ظرفیت مخالفت با ادامه حضور نظامیان آمریکایی و انگلیسی خیلی قویتر از ظرفیت آفریقا میباشد.
بحث از لزوم شکل دادن به «خاورمیانه جدید» یا «خاورمیانه بزرگ» که دستکم از سال 1373 شروع شد و در سال 1379 در قالب یک طرح جامع روی میز دولت آمریکا قرار گرفت و اندکی پس از آن با خلق حادثه نمادین یازده سپتامبر، جنگهای افغانستان و عراق و پس از آن چندین جنگ دیگر و حوادث بسیار تروریستی در سطح منطقه و فراتر از آن راه افتاد، هدفگذاری آمریکا از تحولات در غرب آسیا را روشن مینماید.
بمباران همزمان تواناییهای سوریه از سوی آمریکا و رژیم صهیونیستی پس از اسقاط نظام سیاسی این کشور کاملاً بیانگر آن است که اغراض این دو رژیم متجاوز فراتر از اسقاط یک دولت در یکی از کشورهای غرب آسیا میباشد. آنچه در طرح آمریکا دیده شده، باز مهندسی غرب آسیا بر محور اقتداربخشی به رژیم شکستخورده اسرائیل است. دولت آمریکا در حالی که وانمود میکرد با کشتار وسیع مردم مظلوم غزه مخالف است، مسیر انتقال وسیع بمبهای قوی به رژیم متجاوز را بیوقفه ادامه داد و یا در حالی که وانمود میکرد در تدارک آتشبس در جنگ رژیم صهیونیستی علیه لبنان است، چشم خود را بر ادامه جنایات اسرائیل در لبنان و نقض مکرر آتشبس بست و نیز در حالی که وانمود میکرد با اقدامات تروریستی در سوریه مخالف است، در برابر تهاجم تروریستهای تحریرالشام و در برابر حمله وسیع رژیم غاصب به سوریه پس از تغییر دولت در دمشق هیچ موضع مخالفی نگرفت و حتی بلافاصله پس از سقوط دمشق اعلام کرد در حال بررسی خارج کردن «تحریرالشام» از لیست گروههای تروریستی است.
بنابراین کاملاً واضح است که از نظر آمریکا صرفاً تغییر دولتها کفایت نمیکند بلکه به تضعیف مطلق کشورها از دو حیث اقتصادی و نظامی چشم دوخته است به گونهای که رژیم غاصب صهیونیستی بتواند به آسانی سیاستهای توسعهطلبانه خود را پیش ببرد. در پرونده سوریه، آمریکا ابتدا بر منابع اقتصادی آن در شرق این کشور مسلط و مانع برخورداری دولت از داراییهای خود شد به گونهای که دچار فقر مطلق شود و قادر به اداره نیروهای نظامی خود هم نباشد و سپس با اعمال تحریمهای شدید تزار یا قیصر، مجاری تنفسی دولت و مردم سوریه را بست. دولت سوریه به دلیل ضعف مالی، قادر به تأمین توانایی و روحیه ارتش نشد و این در حالی بود که در یک سال گذشته، کمک مالی دولت آمریکا به رژیم غاصب از 40 میلیارد دلار فراتر رفت و علاوهبر آن نزدیک به 120 هزار تن انواع سلاحها و بمبها را در اختیار رژیم قرار داد.
بر این اساس حتی پس از سقوط دمشق، تهاجم سنگین زمینی و هوائی رژیم صهیونیستی علیه سوریه ادامه یافت و شدت گرفت. با این وجود بسیار سادهلوحانه است اگر تحولات اخیر سوریه را صرفاً از منظر هجوم یک گروه مسلح داخلی و یا صرفاً از منظر سیاستهای تجاوزکارانه همسایه شمالی آن تجزیه و تحلیل کنیم. امروز سیاستهای همسایه شمالی سوریه و گروه وابسته به آن، نوعی عملگی در طرحی است که اگر مجال پیدا کند، در انتهای آن و در افق جایی برای جولان آنها نیز در سوریه باقی نمیماند.
قربانی کردن کشورها و ملتها برای حراست از رژیم موقت و جعلی صهیونیستی
از سوی دیگر حوادث سوریه، امروز باعث نگرانیهای شدیدی در اکثر کشورهای اسلامی و عربی غرب آسیا و شمال آفریقا شده است. چه در سوریه یک دولت شبهخلافت ـ عثمانی یا اموی ـ روی کار بیاید و چه یک دولت لائیک وابسته به آمریکا و متحد رژیم صهیونیستی سر کار بیاید، باعث نگرانی شدید در کل منطقه و فراتر از آن خواهد شد و این در نهایت، سوریه را به چندپارچگی میکشاند که نه برای آمریکا، نه برای رژیم غاصب و نه برای ترکیه قابل جمع کردن نیست.