ماجرای فرار بنی‌صدر و رجوی از ایران

 امروز هشتم مرداد چهل و سومین سالروز فرار سید ابوالحسن بنی‌صدر و مسعود رجوی اولین رئیس جمهور ایران و سرکرده گروهک تروریستی منافقین از ایران در سال ۱۳۶۰ است.

با انتخاب شدن سید ابوالحسن بنی‌صدر در اولین دوره انتخابات ریاست جمهوری و نشستن او بر صندلی قدرت، رفته رفته ماهیت اندیشه و افکار انحرافی او برای نیروهای انقلاب روشن‌تر شد.

تقابل اندیشه سیاسی و فکری بنی‌صدر با اهداف و آرمان‌های نظام جدید سیاسی ایران که در مانیفست فکری و سیاسی حضرت آیت‌الله سید روح‌الله موسوی خمینی در نخستین سال‌های دهه ۱۳۲۰ مطرح شد و از ابتدای دهه ۱۳۴۰ به صورت جدی‌تر و مستمر دنبال شد، نیات و اغراض باطنی بنی‌صدر را برای امام خمینی و نیروهای انقلاب روشن و روشن‌تر کرد و رفته رفته موجب فاصله گرفتن او از کادر طلایی نظام و بی‌اعتبار شدنش نزد بنیانگذار کبیر انقلاب اسلامی و بزرگان انقلاب شد.

سید ابوالحسن بنی‌صدر یک ماه پس از برکنار شدن از جایگاه فرماندهی کل قوا از سوی امام خمینی و رای مجلس به عدم کفایت سیاسی و عزل از ریاست جمهوری از نظام جمهوری اسلامی کینه گرفت، اما حاضر نشد به سخنان دلسوزانه امام خمینی توجه کند و راهش را از دشمنان قسم خورده انقلاب جدا کند تا اعتماد از دست رفته را بار دیگر به دست آورد.

او با هدایت سرویس‌های اطلاعاتی غرب، با مسعود رجوی هم‌مسیر شد و یک هفته قبل از فرار از ایران با برنامه‌ای از قبل طراحی شده «شورای ملی مقاومت ایران» را در تاریخ ۳۰ تیر ۱۳۶۰ به امید جمع و جور کردن نیروهای معاند نظام جمهوری اسلامی و اپوزیسیون متنفر از بزرگان انقلاب و به زمین زدن نظام نوپای سیاسی ایران، تشکیل داد.

بنی صدر و رجوی در نقش ریاست اپوزیسیون از دولت فرانسه تقاضای پناهندگی سیاسی کردند و در همان حال خودشان را رئیس‌جمهور و نخست‌وزیر ایران معرفی کردند. سازمان منافقین در اسفند ۱۳۶۰ در اعتراض به عزل بنی‌صدر از فرماندهی کل قوا و ریاست جمهوری، تظاهرات خیابانی گسترده‌ای را در خیابان‌های اطراف دانشگاه تهران راه انداخت و با نیروهای انقلاب درگیری مسلحانه پیدا کرد و هدفش را سرنگونی حکومت نوپای سیاسی ایران تعیین کرد.

البته رابطه بنی‌صدر و رجوی دوام چندانی نیافت و دو سال بعد از فرار از ایران در سال ۱۳۶۲ به دلیل اخلافات سیاسی و خانوادگی به دشمن هم تبدیل شدند.

فرار

بنی‌صدر و مسعود رجوی چند روز پس از برگزاری دومین انتخابات ریاست جمهوری ایران و پیروزی محمدعلی رجایی با یک فروند بوئینگ ۷۰۷ که سرهنگ بهزاد معزی خلبان مورد اعتماد خاندان پهلوی که رضاشاه را در ۲۵ شهریور ۱۳۲۰ به آسوان مصر برد، به پاریس فرار کردند.

در همان روزها حرف‌های درِ گوشی مبنی بر فرار بنی‌صدر با لباس زنانه از ایران دهان به دهان شد که رئیس‌جمهور معزول البته سال‌ها بعد بی‌آنکه توضیح روشنی از شیوه فرارش از ایران بیان کند، فرار با لباس زنانه را «شایعه» خواند.

او بعدها در کتاب خاطراتش نوشت: «یک، ممکن نبود بشود با لباس زنانه وارد پایگاه هوایی تهران شد. دو، ما چهار نفر در خودرو بودیم و اگر همه لباس زنانه داشتند، خیلی جلب توجه می‌کرد. حتی اگر یکی از آنها هم لباس زنانه می‌داشت جلب توجه می‌کرد و کسی که دم درب ایستاده بود حساس می‌شد بفهمد او کیست. سه، ورود به آن پایگاه با کارت مخصوص ممکن بود. یعنی با لباس نظامی هم می‌خواستید وارد بشوید، اگر کارت نداشتید، شما را راه نمی‌دادند. یکی از افراد فداکار آن پایگاه کارتش را در اختیار من قرار داده بود. چهار، ساعت ۱۰ شب آن هواپیما پرواز کرد. ما ساعت هشت وارد پایگاه شدیم و مدتی هم در محوطه فرودگاه چهار نفری و یکی دو نفر از افراد پایگاه که اطلاع داشتند، یک حلقه‌ای ایجاد شد و آنجا بودیم. تصور کنید اگر با لباس زنانه بودیم، جلب توجه می‌کرد.»

نقشه فرار

نقشه فرار بنی‌صدر و رجوی از ایران در مردادِ گرم ۱۳۶۰ توسط شبکه هواداران بنی‌صدر در ارتش و اعضای گارد ریاست جمهوری کشیده و پیاده شد.

سرهنگ بهزاد معزی در خاطراتش از نحوه فراری دادن سید ابوالحسن بنی‌صدر و مسعود رجوی، نوشت: «صبح روز سه‌شنبه ۶ مرداد ۱۳۶۰ یک نقشه پرواز آموزشی سوخت‌گیری شبانه را طراحی کردم و چهار تن دیگر از خدمه هواپیما را نیز در جریان گذاشتم.

عصر روز موعود مطابق معمول به پایگاه هوایی رفتیم تا خود را برای یک پرواز عادی آماده کنیم. مخازن سوخت را پر و همه چیز را مرتب کردیم. ساعت ۲۰:۳۰ دقیقه موفق شدیم بنی‌صدر را به طور پنهانی وارد هواپیما کرده و آنجا پنهان کنیم و سرانجام ساعت ۲۲:۳۰ از باند فرودگاه برخاستیم و نخستین مرحله ماموریت خود را همان طور که طرح‌ریزی کرده بودیم، با موفقیت به انجام رساندیم.

با پرواز در ارتفاع کم موفق شدیم از حریم ایران بگذریم، بدون آن که هواپیما از طریق رادارها ردیابی شود. بعد از گذشتن از فراز ترکیه، شرق مدیترانه، قبرس و یونان، در یونان رادارهای این کشور برای نخستین بار هواپیما را مشاهده کردند.

بهزاد ‌معزی، خلبان منافقین هم درباره چگونگی فرار گفت: «خانه بنی‌صدر پر از خبرنگار بود. ما هم رفتیم داخل. دکتر صالح رجوی هم آنجا بود. سوار ماشین شدیم و رفتیم اورسوراواز منزل دکتر رجوی. به این ترتیب پرواز من با موفقیت به پایان رسید. پروازی که از ساعت ۷ شب شروع شد و تا صبح فردای آن شب پر حادثه یعنی ۷ مرداد ۱۳۶۰ ادامه یافت.»

شرح ماجرا

خلبان بازنشسته بهروز مدرسی از خلبانان هوانیروز سالها بعد به دلیل موقعیتش در نیروی هوایی ارتش اطلاعات بیشتری از فرار و ترفندهای بکار رفته در آن، نحوه خروج از آسمان کشور، اتفاقات حین پرواز و عبور از مرزهای هوایی و فرود در فرودگاه پاریس منتشر کرد.

او در صفحه شخصی در سایتش اینگونه توضیح داد: «دقیق هیچ کس نمی‌داند ارتباط سرهنگ خلبان بهزاد معزی با سازمان تروریستی مجاهدین از کی و به چه شکلی بود. شاید این رابطه برای نهادهای امنیتی کشور مشخص بود اما من نمی‌دانم. سؤال اساسی این است که چگونه او با شاخه نظامی سازمان ارتباط برقرار کرد؟

اگر از زاویه گرایشات سیاسی به قضیه نگاه کنیم او فردی سلطنت‌طلب بود که متحول گشته و جزو افراد خاص نظام قرار گرفته بود و ارتباط با این گونه افراد که به عنوان فرمانده بزرگترین و حساس ترین گردان پروازی خدمت می‌کرد به راحتی میسر نبود.

آیا او قبل از انقلاب مخالف خاندان سلطنتی بود و یا وقتی به کشور برگشت مخالف نظام جمهوری اسلامی شد؟

پاسخ هر دو سوال مثل روز واضح است که این چنین نیست. به نظر بنده سرهنگ معزی پیش از این‌ها با سازمان‌های اطلاعاتی غرب در تماس بود.

حضور خواهرش در سیاسی‌ترین نهاد آمریکایی در ایالت تگزاس بهترین رابط می‌تواند تلقی شود به عبارت صحیح‌تر این سازمان‌های اطلاعات غربی بودند که به او دستور بازگشت را دادند.

به احتمال فراوان نقشه ورود بنی‌صدر و رجوی به داخل پایگاه با اطلاعاتی که توسط معزی و همدستانش پیشنهاد شده بود برنامه‌ریزی می‌گردد و نقشه پرواز و جزئیات فرار در آسمان تا مقصد که فرانسه باشد به عهده آقا بهزاد بود.

سرهنگ بهزاد معزی خلبان هواپیمای 707 ارتش

عملیات فرار بنی‌صدر و رجوی که واقعا یکی از پیچیده‌ترین و گسترده‌ترین نقشه‌های فرار محسوب می‌شود با همکاری طیف عظیمی از نیروهای فریب خورده مجاهدین و عوامل نظامی آن در نیروی هوایی ارتش انجام شد.

بدین صورت که یک عده، وظیفه اغفال و فریب عوامل دژبانی و حراست ورودی پایگاه را به عهده می‌گیرند. آنان از چند روز قبل از عملیات با یک دستگاه خودروی کاماروی زرد رنگ مرتب به پایگاه تردد می‌نمایند تا روز عملیات چهره این اتومبیل عادی تلقی شود. عده‌ای هم با ماشین آتش‌نشانی در اطراف پایگاه مستقر می‌شوند تا برای فرار دادن سوژه در صورت لو رفتن وارد عملیات شوند. عده‌ای هم از شاخه نظامی‌گروه مجاهدین با سلاح‌های سنگین مسؤولیت عبور سوژه‌ها رو به داخل پایگاه به عهده می‌گیرند. یک گروه دیگر از افراد نظامی فریب خورده ایستگاه‌های رادار مسیر را مختل می‌نمایند. به این صورت که با قرار دادن جعبه‌هایی در ایستگاه، خود در لحظه آغاز عملیات تلفن زده و اعلام می‌کنند بمب‌گذاری شده است.

عده ای دیگر هم با از کار انداختن هشت فروند هواپیمای شکاری اف ۴ عملا از رهگیری و تعقیب آن‌ها جلوگیری می‌کنند. خب بعد از همه این کارها نوبت به اسکان سوژه‌ها می‌رسد. یکی دیگر از عوامل نیروی هوایی به نام سرهنگ ناوبر اسماعیل فرخنده منزل سازمانی خویش را در اختیار آن‌ها قرار می دهد و به این ترتیب همه چیز از قبل طراحی و آماده می‌شود.

برنامه به این صورت بود که با یکی از پروازهای شبانه آموزش سوختگیری این عملیات آغاز شود.

قرار بود فرار چند روز دیرتر انجام شود، اما به دلیل اعلام حکم انتقال سرهنگ معزی به شیراز مجبور می‌شوند در شب شش مرداد که مطابق با ۲۶ رمضان بود این کار را به سر انجام برسانند.

طبق نقشه از پیش طراحی شده سوژه‌ها در داخل مینی‌بوسی که از منازل سازمانی گروه پروازی را به رمپ پرواز می‌برد و سوژه‌ها پنهان می‌شوند. یک مانع بزرگ در سر راه خود داشتند و آن عبور از دژبانی پایگاه بود که متاسفانه آقایون دژبانی و پلیس هوایی که معمولا داخل همه خودروها را بازدید می‌کنند و بعد از مشاهده کارت شناسایی افراد اجازه ورود می‌دهند، به خاطر احترامی که به قهرمان انقلاب قائل بودند، با دیدن سرهنگ معزی، بدون بازدید اجازه داخل شدن را می‌دهد.

در این جا لازم می‌بینم به یک نکته اشاره نمایم و آن این است که معزی در خاطرات خود بیان نموده است که خلبان حسین اسکندری و مهندس پرواز بیژن وکیلی از ماجرا بی‌اطلاع بودند که این چنین نمی‌تواند باشد چون مینی‌بوس خلبانان همه گروه را با هم می‌برد پای هواپیما. مگر می‌شود معزی تنها با سوژه‌ها پای هواپیما برود و بعد از پنهان کردن، منتظر شاگردان خود بماند؟

ساعت ۱۹:۳۵ دقیقه سوژه‌ها در حالی که لباس پرواز بر تن داشتند و در تاریکی شب تشخیص قیافه‌ها ناممکن بود وارد رمپ پرواز می شوند.

در همین حال از پست فرماندهی اعلام می‌کنند که پرواز یک ساعت جلو افتاده است و به جای ساعت ۱۰:۳۰ شب، یک ساعت زودتر پرواز نمایند. سوژه‌ها همراه محافظ‌های خود در محوطه اتاقک سوختگیری پنهان می‌شوند. وقتی سایر خدمه از قبیل کروچیف و بوم اپراتور، مسؤول سوختگیری برای بازدید قبل از پرواز سعی دارند محوطه را چک نمایند، با در بسته مواجه می‌شوند.

سرهنگ معزی به مسؤول مربوطه می‌گوید چکار می‌کنی؟ و سعی می‌کند او را منصرف نماید. ولی طرف ول کن نبوده و با تبری که در هواپیما برای مواقع اضطراری تعبیه شده است سعی در شکستن در می‌نماید. در همین هنگام گارد ویژه در را باز کرده و با گذاشتن لوله اسلحه بر پیشانی همافر مربوطه از او می‌خواهد بی سر و صدا وارد شود.

نفر بعدی با مشاهده غیبت همکارش کنجکاو شده و تا می‌خواهد وارد محفظه شود، او هم به همین ترتیب غافلگیر می‌شود. در این هنگام هواپیما شماره ۳۱۱ موتورهای خود را روشن می‌کند.

سروان حسین اسکندری در صندلی چپِ خلبان اصلی نشسته و سرهنگ معزی در صندلی سمت راست می‌نشیند. همافر مهندس، پرواز بیژن وکیلی هم در بین آن دو می‌نشیند. طبق برنامه‌ریزی قبلی، که سرهنگ معزی مشخصات مسیر را به آن‌ها داده بود، یکی از محافظان با اسلحه وارد کابین شده و با تهدید از آن‌ها می‌خواهد که مختصات را به دستگاه (I.N.S) که نوعی دستگاه ناوبری کامپیوتری است وارد کنند.

معزی بعد از دور شدن از تهران به برج مراقبت اعلام می‌کند که یکی از موتورهای من آتش گرفته و برای همین به سمت ورامین بر می‌گردد.

بر روی ایستگاه ورامین معزی بار دیگر به برج مراقبت تهران می‌گوید که یک موتور دیگر هواپیما هم آتش گرفته است و متعاقب آن برای پنهان ماندن از دید رادار اعلام می‌کند که به سمت شمال، یعنی کوه‌های البرز می‌رود. مسؤولان برج با ناراحتی فریاد می‌زنند که مواظب باش به کوه می‌خوری. لطفا به آن سمت نرو و این دقیقا همان چیزی بود که معزی می‌خواست برج تصور کند به کوه خورده است و در پاسخ برج که ارتفاع را می‌پرسد به دروغ ارتفاع ۱۲ هزار پا را اعلام می‌کند.

در حالی که برج مرتب فریاد می‌زند به کوه می‌خوری برگرد، هواپیما در ارتفاع ۱۸۰۰۰ پایی به مسیرش ادامه می‌دهد. معزی می‌دانست که در این مسیر ایستگاه‌های رادار کرج، بابلسر و تبریز قرار دارند. ولی خیالش از هر سو آسوده بود که قبلا توسط عوامل سازمان از کار افتاده‌اند همچنین می‌دانست هیچ هواپیمای فانتومی او را تعقیب نخواهد کرد و برای این که عوامل برج فکر کنند که به کوه خورده است دیگر پاسخ برج را هم نداد.

در همین هنگام مسؤولان رادار به پست فرماندهی نیروی هوایی اطلاع می‌دهند که هواپیما به سمت البرز رفته و احتمالا به کوه برخورد کرده است. سرهنگ خلبان جواد وارسته که زمانی شاگرد معزی بود با خنده به مسؤول رادار می‌گوید معزی به کوه نمی‌خورد، او فرار کرده است.

سرهنگ معزی برای گفت‌وگوهای احتمالی ترتیبی می‌دهد که هواپیماربا گوشی‌های اسکندری و وکیلی را بگیرد تا شاهد مکالمه او نشوند. او برای این که هر چه زودتر از خاک ایران خارج شود و به گیر شکاری‌های اف ۱۴ نیفتد، با حداکثر سرعت به هواپیما فشار می‌آورد. این را هم بگم که حداکثر سرعت مجاز بوئینگ ۷۰۷ چیزی نزدیک ۸ تا ۹ دهم سرعت صوت است و در این شرایط در داخل کابین بوقی مرتب به صدا در می‌آید.

در همین موقعیت بود که رجوی و بنی‌صدر به کابین هواپیما می‌آیند. در همین حال ستاد نیروی هوایی به یک فروند شکاری اف ۱۴ خود که در حال گشت‌زنی است ماموریت می‌دهد که به سوی شمال پرواز نماید.

در این شرایط بالاخره رادار تبریز موفق شد هواپیما را شناسایی کند. معزی برای گمراه کردن رادار تبریز می‌گوید ما تقصیری نداریم چند نفر از پرسنل نیروی هوایی ما را به گروگان گرفته‌اند. در همین هنگام شهید رجایی که نخست‌وزیر بود به اتفاق شهید فکوری فرمانده نیروی هوایی در پست فرماندهی از قول حضرت امام به آن‌ها تامین می‌دهد اما خدمه برای کش دادن زمان، بهانه می‌آورند که شخص آقای رجایی صحبت نماید ولی صحبت‌های هیچ یک از مسؤولان کارساز نیست.

هواپیمای اف ۱۴ به معزی اخطار می‌دهد برگرد وگرنه شلیک می‌کنم. سرهنگ معزی که خوب خلبان شکاری را می‌شناخته و روزگاری از شاگردانش بود خطاب به خلبان می‌گوید: «هواپیما ربوده شده است. لطفا شما بیا نزدیک ما تا این‌ها شما را ببینند و بترسند.» و در همین اثنا تمام چراغ‌های داخل و بیرون هواپیما را خاموش می‌کند و از بچه‌ها می‌خواهد از قسمت سوختگیری بیرون را نگاه کنند تا ببینند شکاری دیده می شود یا نه؟

در همین هنگام بنی‌صدر خطاب به معزی می‌گوید به خلبان شکاری اعلام کن که من داخل هواپیما هستم. آنگاه او ما را نخواهد زد. معزی که از این طرز فکر آقای رئیس‌جمهور خنده‌اش گرفته بود، می‌گوید: «قربان خلبان شکاری اگر بداند که چه کسانی داخل هواپیما است یا شلیک می‌کند یا اگر برگردد حتما اعدامش می‌کنند.»

معزی برای پرهیز از گزند موشک‌های هاگ ایستگاه تبریز، به سوی مرز شوری حرکت می‌کند. در همین حال هم دو فروند میگ روس لب مرز به پرواز در می‌آیند تا به محض ورود به خاک آن‌ها شلیک نمایند.

معزی با اطمینان از این موضوع که هواپیماهای اف ۵ مستقر در تبریز قادر به رهگیری در شب نیستند، از مرز شوروی به صورت نیم‌دایره از کنار تبریز می‌گذرد تا گیر موشک‌های هاگ نیفتد. هواپیمای تام کت همچنان تعقیب بوئینگ ۷۰۷ را ادامه داد. معزی با رفتن به خاک ترکیه، اعلام کرد که قصد نشستن در آنکارا را دارد.

مسؤولان ترکیه به او اجازه نمی‌دهند و با خاموش کردن چراغ‌های باند از آن‌ها می‌خواهند خاک ترکیه را ترک کنند. اف ۱۴ پشت سر بوئینگ وارد خاک ترکیه می‌شود. معزی به برج ترکیه می‌گوید یک شکاری دنبال من است به ایران بگویید برگردد و آن‌ها چنین می‌کنند و بدین ترتیب شر شکاری از سر آن‌ها کم می‌شود.

بنی‌صدر بار دیگر نطقش باز شده خطاب به معزی می‌گوید: «بگو من داخل هواپیما هستم. چراغ‌های باند آنکارا را روشن می‌کنند.» معزی پاسخ می‌دهد: «قربان من که قصد نشستن به ترکیه را ندارم.» سرهنگ می‌دانست موشک‌های سوریه حتما او را خواهند زد به همین دلیل سعی می‌کند به سمت قبرس و یونان برود. در همین حال رادار سوریه از طریق یو اچ اف می‌پرسد کجا هستید؟ ‌سرهنگ معزی به خوبی می‌دانست پاسخ دادن از طریق یو اچ اف، صرفا برای شناسایی موقعیت هواپیما است. تا با اعزام جنگنده‌ها آن‌ها را برگردانند. به همین دلیل هیچ پاسخی به رادار سوریه نمی‌دهد.

عاقبت با رفتن به سمت یونان و قبرس سر از آسمان پاریس در می‌آورد. مسؤولان فرانسوی اعلام می‌کنند که اجازه نمی دهند. سرهنگ معزی کارکشته‌تر از این ترفندهاست. لذا آخرین حقه خود را رو کرده و به آن‌ها می‌گوید بنزین هواپیما تمام شده است و اگر اجازه ندهید بر روی شهر سقوط خواهم کرد و به این ترتیب آن‌ها را به سمت فرودگاه اورلی پاریس راهنمایی می‌نمایند و در پایان بعد از پشت سر گذاشتن ساعت‌ها پرواز عاقبت در فرانسه پیاده می‌شوند.

فردای آن روز بعد از این که مشخص می‌شود چه خیانت‌هایی شده است. تمام خائنین در هوانیروز دستگیر و محاکمه می‌شوند و به سزای عمل خیانت خود به وطن می‌رسند.»

خاطرات دو نظامی دیگر

سرهنگ قاضی عسگر و سرهنگ دهقان دو خدمه هواپیمای نظامی ۷۰۷ نیروی هوایی ارتش، که جزو شاهدان عینی ماجرا بودند پس از برگشتن از فرانسه جزئیات ماجرا را این گونه شرح دادند.

سرهنگ دهقان گفت: «ساعت ۹ شب سرگرم بازرسی قسمت‌های مختلف به جهت آماده کردن هواپیما جهت سوخت‌گیری بودیم، هنگام بازرسی هواپیما متوجه شدم که درب یکی از دو توالت هواپیما قفل است و خواستم این مسئله را به اطلاع مسؤولان برسانم که مردی مسلح مرا دستگیر کرد و مدعی شد که در هواپیما بمب‌گذاری شده و کوچک‌ترین حرکت باعث انفجار آن خواهد شد. پس از چند لحظه دیدم که سرهنگ قاضی عسگر را که در آن زمان همافر بود دستگیر کرده به نزد من آوردند.

به نظر می‌آمد که قبلا فرود این هواپیما به اطلاع دولت فرانسه رسیده بود و پس از صحبت بنی‌صدر با نخست‌وزیر فرانسه که در هواپیما انجام شد، ما در فرودگاه فرانسه به زمین نشستیم.»

سرهنگ قاضی عسگر نیز ماجرا را اینگونه توضیح داد: «آن شب پس از این‌که هواپیما را بازرسی کردیم، سرهنگ خلبان معزی درب هواپیما را بست و در پاسخ به سوالات من که پرسیدم همافر دهقان مسؤول سوخت هواپیما کجاست؟ گفت: انتهای هواپیما است. من کنجکاوتر شده بودم، خواستم جهت جست‌وجو به قسمت عقب هواپیما بروم که شخصی فریاد ایست داد و گفت که از جایت تکان نخور وگرنه شلیک می‌کنم.

در همان لحظه درب توالت باز شد و دو نفر از داخل آن بیرون آمدند. یکی از آن‌ها مردی بود که ریش داشت و خود را رجوی معرفی کرد و نفر دوم هم شخص لاغراندامی بود. در همان زمان همافر وکیلی و مهندس پرواز هواپیما از پلکان هواپیما بالا آمدند تا دلیل عدم پرواز و تاخیر ما را بپرسند که به محض ورود آن‌ها را نیز دستگیر کردند.

پس از این‌که درها بسته شد، هواپیما به راه افتاد و در حال صعود بود که درب توالت مجددا باز شد و شخص دیگری با چهره عرق کرده و با لباس پرواز بیرون آمد که رجوی او را بنی‌صدر رئیس‌جمهور ایران معرفی کرد. ما از این لحظه متوجه شدیم که بنی‌صدر نیز در هواپیماست.

در تمام مدت پرواز رجوی و یک نفر دیگر با اسلحه ما را زیر نظر داشتند و شخص دیگری نیز در داخل کابین مرتبا در تماس با فرانسه بود و ما در عبور از مرزهای هوایی کشورهای مختلف با هیچ مشکلی مواجه نشدیم.»