ما مُرده پرستیم؟ نه… بگذارید به جای آنکه یقه خود را بگیریم و خودمان را متهم به صفتهای تلخ کنیم از زاویه دیگری موضوع را ببینیم. یک مَثَل قدیمی است که میگوید: «یک چشم که بسته میشود، هزار چشم باز میشود!» یعنی یک نفر که از دنیا میرود، هزار نفر به خودشان میآیند و چیزهایی را میبینند که قبل از آن سوگ، متوجهش نبودهاند.
حالا چشمهای رئیسجمهور و همراهانش بسته شده تا چشم هزاران هزار نفر به حقیقت باز شود؛ حقیقتی که شاید زیر سایه گلایهها نادیده گرفته میشد. هر چه باشد نمیشود انکار کرد مملکت داری کاری بسیار پیچیدهای است و این مسئولیت سنگین ذاتاً در گروههای مختلف جامعه و در زمانهای مختلف ممکن است تولید نارضایتی کند. اما حالا خداحافظی تلخ، مظلومانه و جانسوز با «سید ابراهیم رئیسی» و همراهانش نشان داد او رئیس جمهوری بود که مردم، فارغ از هر گلایهای، تلاش او را به چشم دیده بودند. از گوشه گوشه ایران شهادت دادند که او، پشت میز نشین نبود و مانند یک خدمتگزار واقعی تلاش میکرد.
سالهای دور، از شاگردان شهید بهشتی بود و با انتخاب ایشان وارد دستگاه قضائی جمهوری اسلامی شد. کار خود را در این ساختار نوپا، به قدری خوب انجام داده بود که دو بار به صورت مستقیم از جانب امام خمینی (ره) مأموریت ویژه قضائی به او محول شد. رئیسی با اسطورههایی مثل شهید بهشتی و شهید قاسم سلیمانی نشست و برخاست داشت. شاید همین همنشینی با مردان خدا او را به چنین درجهای رساند و نامش را به نام چهرهای مثل شهید رجایی گره زد. هرچند کم نیستند کسانی که همنشین نامداران و همصحبت عالمان بودهاند اما راه را کج رفتهاند. رئیسی اما طوری قدم برداشت که نشان داد قدر این همنشینی را خوب شناخته است.
او بعد از شهید «محمدعلی رجایی» دومین رئیس جمهوری است که در سالهای پس از انقلاب، در مسیر خدمت به مردم کشورش، به درجه رفیع شهادت نائل شده است. از سال ۱۴۰۰ مقام خادمی مردم ایران را بر عهده داشت و هنوز یک سال از تمام شدن دوره اول ریاستجمهوریاش باقی مانده بود که در یکی از سفرهای استانی تمامنشدنیاش دعوت حق را لبیک گفت. نام و یادش در خاطر مردم ایران باقی خواهد ماند و باز هم ما را به سختجانی خود این گمان نبود…
نخ اول؛ دلسوز
دوازدهم مرداد بود که مراسم تنفیذ برگزار شد و به فاصله کمی، یعنی از پنجم شهریور ۱۴۰۰ اولین سفر استانی رئیس جمهور شروع شد؛ با وجود شیوع شدید بیماری کرونا!
او اولین سفرهای خود را به شنیدن مشکلات مردم اختصاص داد و با مردم استانهای مختلف دیدار داشت. استان خوزستان اولین استانی بود که میزبان این خادم بزرگ ملت بود. خوزستان یکی از مهمترین استانهای کشور است؛ همانطور که میدانید ترکشهای جنگ تحمیلی هنوز بر تن این استان باقی مانده است و انتخاب خوزستان به عنوان اولین سفر برای رئیس جمهور انتخاب هوشمندانه و حائز اهمیتی است. او در این سفر از بیماران کرونایی بیمارستان رازی اهواز و همینطور سران عشایر این استان دیدار کرد.
رئیسی پس از خوزستان به سیستان و بلوچستان و پس آن به خراسان جنوبی و همینطور ایلام سفر کرد. او در سفر به سیستان دغدغه کپرنشینان سیستان را داشت. در سفر به خراسان جنوبی داخل معدن زغال سنگ رفت و اولین رئیس جمهوری شد که وارد تونل معدن زغالسنگ شده است. نکته حائز اهمیت درباره سفرای استانی دولت سیزدهم، این بود که او سرکشی خود را از استانهای مرزی شروع کرد.
بهره برداری از پروژههای عمرانی و اتمام طرحهای بر زمین مانده، احیای کارخانههای نیمه تعطیل و تعطیل و زندگی دوباره بخشیدن به کارگرانی که بیکار شده بودند، گوشهای از تلاشی بود که در این مدت انجام داد. رئیسی از همان ابتدای مسئولیت، همواره در سفر به سر میبرد و سرانجام هم در خلال یکی از سفرهایش که برای افتتاح یک پروژه آبی به آذربایجان شرقی رفته بود در سانحه سقوط بالگرد به شهادت رسید.
نخ دوم؛ خاکی
زمانی که بلایای طبیعی مثل سیل و زلزله برای مردم این مرز و بوم اتفاق میافتاد، او به گرفتن خبر از محل حادثه اکتفا نمیکرد و خودش باید در منطقه حاضر میشد. سیل فیروزکوه از همان اتفاقهایی است که رئیسی طاقت نیاورد در تهران بنشیند و وقتی به مردم رسید صمیمی و صادقانه به آنها گفت: «من خبرها را شنیدهام اما به نظرم آمد که؛ نه! خودم هم باید بیایم؛ هم به بچهها خسته نباشید بگویم و هم منطقه را از نزدیک ببینم…»
این کار او در درجه اول باعث میشد خودش از نزدیک ابعاد حادثه را ببیند و اقدامات و دستورات لازم را صادر کند و در درجه بعدی، باعث دلگرمی مردمی میشد که زندگی آنها مختل شده و نیاز به حمایتهای مختلفی داشتند.
رئیسی، به شهادت گزارشها و عکسها و روایتها، خاکی بود؛ هم مرامش در برخورد با مردم هم عبایش در دیدار با محرومان. بازدید از روستای سیلزده «هشتبندی» استان هرمزگان و همین طور روستای زلزله زده «گیشان غربی» این استان از دیگر نمونههای حضور این بزرگ مرد در دل حادثهها است.
همان سال ۱۴۰۰ بود که زلزله، شمال غربی یاسوج را نیز لرزاند و درست یک سال بعد شهرستان خوی در آذربایجان غربی لرزید. طبق معمول پای رئیسجمهور به این مناطق باز شد. رئیسی در کنار بازدید از این دو شهر و بررسی روند بازسازی و کمک رسانی به مردم آسیب دیده، در میان آنها حاضر میشد؛ یک رئیسجمهور برایشان سر تا پا گوش، احترام، صمیمیت و روحیهبخش…
نخ سوم؛ هیأتی
بارها در بین هیأتیها حاضر شد. از همان روزهای قبل انتخابات ریاست جمهوری، دیدار صمیمی با مردم داشت. در سفرهای خود به استانهایی مثل قم و خراسان رضوی همیشه به زیارت ائمه معصوم میرفت و از آنها برای کمک به خدمترسانی به مردم درخواست یاری داشت.
رئیسی در سالهای خدمتش، چه آن روزها که ریاست قوه قضائیه برعهده داشت را و چه در ریاست قوه مجریه، در هیأتهای مذهبی همراه مردم شرکت میکردند. ایام محرم و شبهای قدر چند دقیقهای برای مردم، سخنرانی میکرد و از فضیلت شبها نورانی برایشان میگفت؛ چنان که گویی در آن ساعت یک واعظ اهل بیت است؛ نه بالاترین مقام اجرایی کشور. جمله معروفش در جمع هیأتیها این بود: «من در جمع شما واقعاً میخواهم که برای همه دعا کنید؛ خصوصاً برای بنده طلبه خدمتگزار خودتان…» بی ادعایی و بی تکلفی رئیسی در صحبت کردن با همه قشرهای مردم، او را برازنده قامت خدمتگزار راستینی کرده بود که شب از روز نمیشناخت.
حالا، تصاویر توسلهای شهیدجمهور به ائمه معصوم، ویدیوهایی که از روضهخوانیهای دلنشین او به جا مانده ولحظاتی که با گروههای مختلف مردم صمیمی و بیواسطه حرف میزند، دل خیلیها را میلرزاند. ما که بندهایم و ایمان داریم جز خدا کسی نمیتواند از نیتهای قلبی مخلوقات خود آگاه باشد؛ اما آنچه چشم سر میبیند، چهره یک مرد خالص، خدمتگزار و دلسوز است.
نخ چهارم؛ بااخلاق
اگر بخواهیم از پایبندی رئیسی به اخلاق و انصاف بنویسیم، ناچار باید از بیانصافیها و بیاخلاقیهایی بگوییم که او در مقابلشان سکوت کرد. او پاسخهای بر حقی داشت تا به ادعاهای بیپایه و دروغین بدهد؛ اما سکوت کرد تا جامعه آرام باشد؛ سکوت کرد تا راه بهشتی را ادامه داده باشد. سکوت کرد تا از ولی امر خود اطاعت کرده باشد و به التهاب دامن نزند.
کسی فراموش نمیکند که در مسیر رقابت برای ریاستجمهوری، چه کسانی چه عبارتهایی به کار بردند و بعد از آن چگونه به رئیسجمهور منتخب تاختند؛ اما رئیسی بود که کمحاشیهترین رفتار را در مقابل آنان نشان میداد تا مردم در خلال این کشمکشها و جدلها، از فضای سیاسی کشور دلزده نشوند.
حالا تکرار و مرور بیاخلاقیهایی که در حق رئیسی روا داشته شد و او با سعه صدر چشم روی آنها بست، به دور از حسن خلق شهیدجمهور است. اما با همه ناگفتهها، حق مطلب را آن جمله از پیام تسلیت مقام معظم رهبری ادا کرد که فرمودند: «برای او صلاح و رضایت مردم که حاکی از رضایت الهی است بر همه چیز ترجیح داشت، از این رو آزردگیهایش از ناسپاسی و طعن برخی بدخواهان، مانع تلاش شبانه روزیاش برای پیشرفت و اصلاح امور نمیشد.»
نخ پنجم؛ عزیز
مقام معظم رهبری در پیام تسلیتی که برای فقدان رئیسجمهور و همراهان او فرستادند؛ سید ابراهیم رئیسی را «رئیسی عزیز» خطاب کردند. این عنوان روی چنین مرد بزرگی که در درجه اول همسر و پدر یک خانواده و در درجه دوم پدر دوم مردم ایران بود واقعاً مینشیند. رئیس جمهور ما عزیز و خستگی ناپذیر بود.
عبا و قبای خاکی اش در سیل و زلزله، سفرهای پی در پی اش به استانهای مختلف، دعای خیر مردم مظلوم و آسیب دیدهای که همیشه برای ذرهای التیام سراغش میرفتند، همه و همه گواهی شدند تا لقب «سید محرومان» و «مردمیترین رئیس جمهور» را از آن خود کند. تمامی اینها همچون برگ زرینی در تاریخ خدمت این خادم ملت ماندگار شد؛ او که تمام آنچه گفتیم همه فقط پنج نخ از عبایش بود.
با گذشت چند روز از حادثه باورنکردنی و تکاندهنده روز یکشنبه، هنوز هم استفاده از افعال گذشته برای چنین مردی بسیار سخت است. باید بنویسیم او عزیز بود؟ از خدا که پنهان نیست؛ از شما چه پنهان… اینجا در تحریریهها ما هنوز منتظر دیدن خبر صبحهای شنبه هستیم که رئیسجمهور بعد از برگشتن از یک سفر استانی آخر هفتهای، در یک همایش یا جلسه، سخنرانی کرده باشد و برایش روتیتر بزنیم: «رئیسی:»