شاه مخلوع چگونه مجلس‌آرایی می‌کرد؟

 یکی از دستاورد‌های بی‌بدیل انقلاب اسلامی ایران ، مردم‌سالاری دینی است؛ بر پایه این نعمت بزرگ، مردم ایران اسلامی از «حق تعیین سرنوشت خود» بهره‌مند شدند.

در ایام‌الله دهه فجر و در آستانه انتخابات «ششمین دوره مجلس خبرگان رهبری» و «دوازدهمین دوره مجلس شورای اسلامی» نگاهی تطبیقی خواهیم داشت بر ابعاد و زوایای دستاورد شگرف سیاسی انقلاب اسلامی ایران که همان «اعطای حق تعیین سرنوشت مردم به خودِ مردم» است و این مهم را با دوران پیش از انقلاب، یعنی در زمان طاغوت مقایسه می‌کنیم.

«حق تعیین سرنوشت» در ادبیات حقوقی، یکی از حقوق بنیادین بشر به شمار می‌رود؛ به‌طوری که بسیاری از حقوق دیگر بشر، از این حق، سرچشمه می‌گیرند. «حق تعیین سرنوشت» به این معناست که هر انسانی آزاد به دنیا آمده و همه انسان‌ها با یکدیگر برابرند، بنابراین باید سرنوشت خود را با اراده خودش رقم بزنند.

با پیروزی انقلاب اسلامی به رهبری حضرت امام خمینی (ره)، مردم ایران برای نخستین بار در طول تاریخ پُر فراز و نشیب خود، طعم واقعی مشارکت داده‌شدن در تعیین حق سرنوشت خود و کشور را احساس کردند.

امام عظیم‌الشأن بر مبنای بینش الهی و اسلامی، از همان ابتدا بر جلب نظر و رأی‌گیری از مردم در امور مرتبط با حکمرانی، تاکید فرمودند و ماحصل این تفکر، برآمدن نظام «جمهوری اسلامی» با رأی قاطع مردم ایران اسلامی بود.

کمتر از ۲ ماه پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران، برای تعیین نظام جدید حکومتی کشور، به پیشنهاد حضرت امام خمینی (ره) در روز‌های ۱۰ و ۱۱ فروردین ۱۳۵۸ در سراسر ایران و خارج از کشور، همه‌پُرسی برگزار شد و بر پایه نتایج اعلام‌شده، حدود ۹۹ درصد واجدان شرکت در همه‌پرسی، با دادن رأی «آری» با برقراری نظام جمهوری اسلامی ایران موافقت کردند.

مجلس آرایی شاه مخلوع

پس از استقرار نظام جمهوری اسلامی با رأی مردم، همه کارگزاران نظام نیز مستقیم یا غیر مستقیم با رأی مردم انتخاب شده و می‌شوند. به عبارت دیگر، کسب مسؤولیت در جمهوری اسلامی ایران از عالی‌ترین سطح ملی تا پایین‌ترین سطوح به صورت مستقیم یا غیر مستقیم با آرای مردمی صورت می‌پذیرد و بر همین اساس در چهل و چهار سال عمر با برکت جمهوری اسلامی ایران ۴۱ انتخابات و همه‌پرسی برگزار شده است و این سند افتخاری برای ملت ایران اسلامی است. در روز‌های آینده نیز دو انتخابات مجلس شورای اسلامی و مجلس خبرگان رهبری را در پیش داریم که از اهمیت بسیار بالایی برخوردار است.

رهبر حکیم انقلاب اسلامی در رابطه با ارزش والایی که نظام جمهوری اسلامی برای رأی و نظر مردم قائل است، می‌فرمایند: «امروز در کشور ما مسوولانِ سطوح مختلف به وسیله مردم انتخاب شده‌اند؛ یا مستقیم یا غیر مستقیم. مسؤول انتصابی، مسؤولیت موروثی، مسؤولیت به خاطر پول و چیز‌های مادی و دنیوی، در نظام جمهوری اسلامی نداریم. انتخابات ریاست‌جمهوری، انتخابات مجلس شورای اسلامی، انتخابات خبرگان تعیین رهبری و انتخابات شورای شهر جزو افتخارات ملت ایران، جزو افتخارات اسلام و جزو افتخارات شخص امام است. قانون اساسی ما با تعیین موارد این انتخاب‌های حساس و سرنوشت‌سازِ مقطعی توانسته است در دنیای اسلام، ذهن‌ها و فکر‌های مؤمن و روشن و تحول‌خواه را به خود جذب کند. مبنای مردم‌سالاری دینی با مبنای دموکراسی غربی متفاوت است. مردم‌سالاری دینی - که مبنای انتخابات ماست و برخاسته از حق و تکلیف الهیِ انسان است - صرفاً یک قرارداد نیست. همه انسان‌ها حق انتخاب و حق تعیین سرنوشت دارند؛ این است که انتخابات را در کشور و نظام جمهوری اسلامی معنا می‌کند. این، بسیار پیشرفته‌تر و معنادارتر و ریشه‌دارتر از چیزی است که امروز در لیبرال دموکراسی غربی وجود دارد؛ این از افتخارات ماست؛ این را باید حفظ کرد».

در جمهوری اسلامی ایران، انتخابات مظهر و تجلی‌گاه اراده و دخالت مردم در تعیین سرنوشت خود است. رهبر معظم انقلاب اسلامی در بیاناتی در این خصوص می‌فرمایند: «انتخابات مظهر هر سه باوری است که در امام (ره) وجود داشت و باید در ما وجود داشته باشد؛ مظهر خداباوری است، چون تکلیف است. وظیفه ما است، تکلیف ما است که در سرنوشت کشور دخالت کنیم؛ تک‌تک آحاد ملت این تکلیف را دارند. مظهر مردم‌باوری است، چون انتخابات مظهر اراده آحاد مردم است؛ مردم‌اند که مسؤولان کشور را به این وسیله انتخاب می‌کنند و مظهر خودباوری است، چون هر کسی که رأی در صندوق می‌اندازد، احساس می‌کند که به سهم خود در سرنوشت کشور دخالت کرده است، به سهم خود تعیین کرده است؛ این خیلی چیز مهمی است. پس انتخابات هم مظهر خداباوری است، هم مظهر مردم‌باوری است، هم مظهر خودباوری است».

اما پیش از انقلاب اسلامی، اساساً رأی و نظر مردم برای حاکم مستبد و طاغوتی یعنی پهلوی منحوس و حکمرانان وابسته به دربار، پشیزی ارزش نداشت و اگر هم انتخاباتی برگزار می‌کردند، صرفاً برای جلب نظر اربابان غربی‌شان بود؛ البته همین انتخابات نمایشی و تبلیغاتی دوران طاغوت نیز، عاری از تقلب و حق‌خوری و دستگاری آرای مردم نبود. برای تصدیقِ گزاره مذکور، نمونه‌ها و شاهد مثال‌های فراوانی در تاریخ ثبت شده است که به ذکر برخی از آن‌ها می‌پردازیم.

دست‌کاری‌کردن آرا یکی از شیوه‌های مرسوم تقلب در انتخابات دوران پهلوی بود، این امر تا آنجا پیش می‌رفت که در بسیاری از موارد مجموع آرا از کل جمعیت بیشتر می‌شد. برای نمونه در انتخابات مجلس هفتم در سال ۱۳۰۷، نه فقط در بسیاری از حوزه‌ها آرای «نمایندگان رضاشاهی» از تعداد جمعیت واجد شرایط بیشتر بود، بلکه در شماری از حوزه‌ها شمار آرا از کل جمعیت حوزه انتخابیه هم بیشتر شد. نماینده اول تهران، شیخ طهرانی، نزدیک به پنجاه‌هزار رأی آورد. جمعیت تهران، اما کمتر از ۲۵۰ هزار نفر بود که نیمی از آن زنان بودند بدون حق رأی، و بر اساس آمار‌های دولتی در همان موقع، نزدیک به ۴۰ درصد هم کمتر از ۲۱ سال سن داشتند که نمی‌توانستند در انتخابات شرکت کنند. به‌علاوه خارجیان مقیم تهران و بی‌خانمان‌ها نیز کم نبودند. با احتساب همه این موارد، تعداد افراد واجد شرایط به دشواری به پنجاه‌هزار نفر می‌رسید که به ادعای دولت، نه‌فقط ۱۰۰ درصد این افراد در انتخابات شرکت کرده بودند، بلکه همگان نیز به نامزد دولتی رأی داده بودند.

«پهلوی دوم» نیز همچون پدر مستبدش هیچ‌گونه اعتقادی به رأی و نظر مردم و برگزاری انتخابات نداشت؛ اما طبق قانون مشروطه، مجبور بود که به انتخابات نمایشی و تبلیغاتی تن بدهد.

«گازیوروسکی» کارشناس آمریکایی حوزه تاریخ ایران، می‌گوید: «انتخابات مجلس در دوران پهلوی به ویژه پس از از کودتای ۱۹۵۳ (کودتای ۲۸ مرداد) زیر سلطه نیرو‌های امنیتی برگزار می‌شد و شاه به موازات تحکیم کنترل خود بر حکومت، انتخابات مجلس را به صورت مستقیم تحت اختیار خود گرفت تا مطمئن شود که مجلس به شخص وی وفادار خواهد بود».

طبق گفته «حسین فردوست» از افراد بسیار نزدیک به شاه، در زمان انتخابات مجلس، یک کمیسیون سه‌نفره در منزل «اسدالله علم» نخست‌وزیر تشکیل می‌شد و این کمیسیون تعیین می‌کرد که نام چه کسانی از صندوق‌های رأی‌گیری برای نمایندگی در مجلس بیرون آید؛ بدیهی است که هر چه اظهار چاکری و مخلصی افراد نزد دربار بیش‌تر بود، شانس آنان نیز برای راهیابی به مجلس فرمایشی دوران پهلوی نیز بیشتر می‌شد.

همچنین از دوره نوزدهم مجلس، احزاب خودساخته دولتی، نمودی دیگر از فرمایشی‌بودن انتخابات شدند. در شرایطی که شاه همه نیرو‌های مخالف را سرکوب کرده بود و سانسور شدیدی بر مطبوعات حاکم بود، دو حزب «مردم» و «ملیون»، که به احزاب «بله قربان‌گو» معروف بودند، ایجاد شدند. شاه در جهت جلب رضایت انگلیس و آمریکا، از سال ۱۳۳۶ دست به تأسیس این دو حزب زد تا نمایش دموکراسی در ایران را تکمیل کند. وی بر آن بود تا انتخابات دوره بیستم مجلس را به صورت حزبی برگزار کند.

اگرچه «پهلوی دوم» با پوشش احزاب دست‌نشانده تلاش کرد وجهه خود را در برگزاری انتخابات پارلمانی با حزب ملیون و حزب مردم ترمیم کند، اما تقلب در انتخابات مجلس بیستم در سال ۱۳۳۹ بسیار زیاد بود و در نهایت «پهلوی دوم» مجبور شد این دوره را باطل اعلام کند.

در آن مقطع زمانی، دولت «شریف‌امامی» در شرایطی به فعالیت خود ادامه می‌داد که نارضایتی که پس از انتخابات مجلس بیستم بروز کرده بود، در سطوح مختلف جامعه شدت می‌‎گرفت. کمتر از دو هفته از تجمع دانشجویان در میدان بهارستان می‌گذشت که بهارستان بار دیگر میزبان تجمعی اعتراضی شد. این بار معلمان بودند که به میدان بهارستان آمده بودند تا اعتراض خود را نسبت به شرایط بغرنج اقتصادی و سیاسی ابراز کنند؛ با کشته‌شدن یکی از معلمین در تظاهرات، «شریف‌امامی» نیز استعفا داد و این چنین بود که «علی امینی» نخست‌وزیر شد. «امینی» بلافاصله پس از نخست‌وزیری در دیدار با شاه خواستار انحلال مجلسین شد. درخواستی که در روز ۱۹ اردیبهشت ماه با صدور فرمان انحلال «مجلس شورای ملی» و «مجلس سنا» از سوی شاه، مورد قبول واقع شد و از فردای آن روز بیستمین دوره مجلس شورای ملی پس از تنها ۷۷ روز فعالیت به تعطیلی کشیده شد.

جالب اینکه «علی امینی» پس از تصدی‌گری نخست‌وزیری طی اظهارات متعددی بر تقلب در همه دوره‌های انتخابات تاکید کرده و گفت: نود درصد مردم معتقدند انتخابات صحیح انجام نمی‌گیرد.

«علی‌اصغر امیرانی» مدیر مجله «خواندنی‌ها» که همواره خود را تابع سیاست‌های رژیم پهلوی و پیگیر آن‌ها می‌دانست، نیز در این نشریه به صوری‌بودن انتخابات تصریح کرد و در شماره ۲۲ بهمن ۱۳۳۹ «خواندنی‌ها» نوشت: «به نظر من ایرادی که به این انتخابات وارد است، بیشتر به خاطر عدم آزادی آن نیست؛ کی انتخابات، آزاد بوده که حالا باشد؟ اگر ایراد و اعتراضی هست به خاطر انتخاب و انتصاب اقبح است و لاغیر. نمی‌فهمم آن‌هایی که اختیار بیرون‌آوردن گوی از گردونه به دست‌شان سپرده شده چرا بد و بدنامش را بیرون می‌آورند؟ خوشنام‌ها به کنار، مگر گمنام چه عیبی دارد که بد نام را به آن ترجیح می‌دهید؟ گویا در این انتخابات، اشتهار به فسق و بدنام بودن، اصل بوده است و باقی فرع».