قطعا یکی از آفات بزرگ حوزه روابط بینالملل، جایگزینی مصادیق منفعتطلبانه و غیرهنجار با قواعداصولی و انسانی از سوی جریان زور و سلطه است. این روند هم در دوران استعمار کهن و هم فرانو، ظهور و بروز یافته و در هر دوره از حیات بشری، مصادیق متعددی پیدا میکند. در تشریح این روند نکاتی وجود دارد که لازم است مورد توجه قرار گیرد:
1- صاحبان زور و سلطه در نظام بینالملل تصمیم گرفتهاند واژگان و مفاهیمی که منبعث از ارزشهای ذاتی بشر است را با ضدارزشهای کاذب و قراردادی مدنظر خود جایگزین کرده و مصداقیابی آنها را نیز بر اساس منافع و خواستههای خود صورت دهند. این رویکرد سبب شد واژگان اصیل در خدمت مصادیق کاذب قرار گرفته و مرز میان حق و باطل خلط شود. کلیدواژگانی مانند « صلح »، «آزادی» و «حقوق بشر» در این چرخه یکی پس از دیگری مغفول و مورد تحریف واقع شدند. در چنین شرایطی، خلق و معرفی چهرههای به اصطلاح مدافع آزادی و حقوق بشر و تقدیر جریان سلطه از آنها، منطبق بر منافع بازیگران غربی و لابیهای صهیونیستی انجام میشود. بنابراین، هم مفاهیم اصیل فطری و بشری نادیده گرفته شدهاند و هم مصادیق آن عامدانه از سوی جریان زور سوءتفسیر میشود.
یکی از شاهد مثالهای مبرهن در این باره، جایزه صلح نوبل است. جایزه صلح نوبل، یکی از ۵ جایزهای است که توسط آلفرد نوبل مخترع سوئدی دینامیت وقف شده است! این جایزه، برای نخستین بار سال ۱۹۰۱ اعطا شد. نوبل وصیت کرده است این جایزه باید به کسی داده شود که بیشترین کوشش را در راه برادری ملتها یا کاهش تنشها و تثبیت صلح در جهان انجام داده است. هنری کیسینجر، تئودور روزولت، وودرو ویلسون، مناخیم بگین، اسحاق رابین و شیمون پرز که کارنامه مملو از جنایت و نسلکشی آنها در صفحات تاریخ روابط بینالملل خودنمایی میکند، جملگی سابقه دریافت جایزه صلح(!) نوبل را در کارنامه خود دارند. بنیاد نوبل، رسما دست به تغییر کاربری واژه صلح و جایگزینی آن با جنگ، دشمنی و تفرقه زده تا بلکه بتواند از این طریق مفاهیم را به استخدام منافع کلان خود در آورد.
2- نکته بعد، مربوط به هنجارشکنی سیستماتیک و ایستادگی آشکار در برابر ارزشهای انسانی و معیارهای مشترک بشری، از سوی جریان سلطه و تزویر است.
جهان به قدری آشفته و سیاستزده شده که صاحبان زر و زور به خود اجازه میدهند آشکارا و بیمحابا در انظار همگان هنجارشکنی کنند. گویی هیچ مانعی برای اقدامات ضدارزشی وجود ندارد. در یک پرده، جنایت جنگی را در غزه مشروعیت میبخشند و در پردهای دیگر، آشوب و تفرقه در یک کشور مستقل و دموکراتیک را تشویق میکنند. قبح کشتار و جنایات غزه به قدری روشن است که با هیچ ستر و حجابی پوشانده نمیشود ولی به راحتی از کنار آن عبور میکنند. در چنین ساختار عجیبی، بمباران نوار غزه و شهادت 20 هزار فلسطینی بیگناه که بیش از ۷۰ درصد آنان زنان و کودکان بیدفاع هستند، تبدیل به نماد دفاع مشروع و فریاد آزادی قدس شریف مصداق نقض حقوق بشر محسوب میشود. در همین حال به آشوب و فتنه در ایران، لقب آزادیخواهی و دفاع از حقوق زنان میدهند.
3- نکته آخر، مربوط به تلاش ایرانهراسانه غرب در بحبوحه جنگ غزه و وحشت دشمنان از آگاهی افکار عمومی دنیا نسبت به مواضع اصولی و پیشرو جمهوری اسلامی در به چالش کشیدن جنایت علیه بشریت و نسلکشی است. زمانی که کشورهای آزاده و آگاهی مانند جمهوری اسلامی ایران سینه خود را در دفاع از کودکان و زنان فلسطینی سپر میکنند، بلافاصله مورد خشم مفسران دروغین صلح قرار میگیرند. در چنین شرایطی دشمنان جوایز آغشته به خون و ظلم خود را تقدیم به براندازان حامی گروهک تروریست نفاق نظام جمهوری اسلامی و دشمنان واقعی ملت ایران میکنند تا بلکه از این طریق بر توحش و جنایاتی از جمله نسلکشی در غزه و جنایت در دیگر نقاط دنیا سرپوش بگذارند.
مهمترین وظیفه انسانهای آگاه در سرتاسر دنیا، بازیابی واژه «صلح» از طریق ابطال مصادیق انحرافی و به چالش کشیدن تلقی دروغین و عامدانه دشمنان از آزادی است. دشمنان بشریت، چه بخواهند یا نخواهند، دوران بیداری جهانی در سایه گفتمان مقاومت فرا رسیده است. خروجی این روند، نابودی منظومه ظلم و زور و بازخوانی باشکوه واژگان صلح و آزادی با استناد به فطرت الهی و ارزشهای والای انسانی است. تا رسیدن به این نقطه روشن و تاریخساز، زمان زیادی باقی نمانده است.
دکتر محمدمهدی ایمانیپور