حدود یک ماه پیش خبری از شورای فرهنگ عمومی کشور آمد که جنجالآفرین شد. آنهم اینکه این شورا تصمیم گرفته اسم شب یلدا را در تقویم عوض کند. خبر بهکل غلط بود. نه اسم یلدا عوضشده بود و نه رسم، صرفا برای روز آخر آذر ماه اسمی مرتبط با این شب در نظر گرفته شده بود. این اقدام بیشتر در جهت تثبیت و تکریم این رسم کهن بود و نه تقبیح یا تضعیف آن. یلدا چیزی جز خیر و خوبی نیست و با کمی تأمل، حقیقتا پاسداشت فرهنگ مهمانی، صله رحم، جمع شدن دور ریشسفیدها و خانواده است. این نقطه قوت مهمی برای فرهنگ ماست که شبی را در آن به همنشینی خانوادگی، بهطور ویژه اختصاص دادهایم. اسمگذاری شورای فرهنگ عمومی در جهت بزرگداشت این رسم بود؛ به این معنا که یلدا، خویشاوندی را تحکیم میکند. از این تصمیم با عنایت به تعللها و تقصیرهای رسانهای، غلط برداشت شد و مردم از آن برآشفتند. اما آیا این تصمیم حتی با برداشتی که مردم از آن داشتند میتواند این رسم را ور بیندازد یا به آن آسیب بزند؟ آیا اتفاقات دیگری در دوران ما نمیافتد که فاتحه اجتماعات خانوادگی را بخواند؟ در ادبیات شبکههای اجتماعی یک مفهومی هست به نام ترند. ترند، بهنوعی گرایش، سلیقه و خواست اجتماعی میگویند که در برههای محبوب میشود. یکی از ترندهای توییتر (ایکس) و اینستاگرام، نفرت از مهمانیهای خانوادگی است. در ادبیات بخش مهمی از نسل زد و دهههشتادیها شرکت در مهمانیهای خانوادگی یک شکنجه جانکاه است که برای زودتر تمام شدنش تنها گوشیها به داد میرسند. همچنین یکی از شکنجههای این نسل این است که مادرشان گوشی را به آنها بدهد و بگوید: «عمهات میخواهد حالت را بپرسد». نسل زد، این تجربیات را به شکل روزمرهنویسی در شبکههای اجتماعی به اشتراک میگذارد. اصلا بیخیال فامیل! بخشی از این نسل با پدر و مادر خود نیز اصلا رابطه خوبی ندارد! بحث و مشاجره با یکی از والدین نیز یکی دیگر از ترندهای فعالان نوجوان شبکههای اجتماعی است. مورد نفرتانگیز دیگر برای این نسل، مسافرتهای خانوادگی است!
آنها در فضای مجازی از این مینالند که در مسافرتهای خانوادگی اصلا به آنها خوش نمیگذرد و کسلکننده است. هرچند مطلقا نمیتوان جامعه را از ترندهای فضای مجازی شناخت اما این فضا جرقههای تهدیدآمیزی را به ما نشان میدهد که میتوانند گر بگیرند و آتش شوند؛ پس باید آنها را دید و برای مهارشان برنامه داشت. شورای فرهنگ عمومی نه میخواهد و نه میتواند که یلدا را تغییر دهد اما این رسم از فرهنگ مدرنیستی و غربی، تا همین امروز هم آسیبهای فراوانی دیده است. در برخی نقاط تهران، این روزها درختهای کاج کریسمس سر برآوردهاند. شاید برای برخی کریسمس پررنگتر از یلدا باشد. آیینی که هیچ ربطی به تاریخ و جغرافیا و دین و زندگی ما ندارد و تا همین یکی دو قرن پیش در خود جهان مسیحیت هم جدی نبود و برخی پررنگ شدن آن را به رمان «سرود کریسمس» چارلز دیکنز نسبت میدهند. حالا انصافا زور شورای فرهنگ عمومی و اسمگذاریهایش در تقویم زیادتر است یا زور این نسل که حالوهوایشان تحت تأثیر فردگرایی و غربگرایی و مجازیزدگی تا حد زیادی با گذشته خود منقطع است؟ شب یلدا ما حافظ میخوانیم. خیلی هم خوب؛ اما ما که میدانیم دیوان حافظ چیزی جز یک زینتالمجلس نمایشی در بسیاری از خانهها و مهمانیهای شب یلدا نیست. نگران یلداییم؟ حق داریم! اما آدرس را اشتباه آمدهایم.
جواد شاملو