از کوچه پسکوچهها، خود را به زیر پل کالج میرسانم، اگر از اینجا هم عبور کنم، براحتی تا خود دانشگاه تهران میرسم، یک لحظه مقابل موتور یک مأمور را میبینم، محکم میگوید: «راه بسته است، کجا؟» میگویم: «تشییع شهدا!» و او با جدیت میخواهد که موتور را پارک کنم و پیاده ادامه مسیر دهم. با خود گفتم حتما میشود به بهانهای از مامور هم عبور کرد. احتمالا اگر بگویم، دفتر کارم در خیابان سعید است، میگذارد عبور کنم! از من میپرسد: «پس چرا پارک نمیکنی؟» به شوخی میگویم: «دنبال بهانه میگردم!» و او میگوید: «شهدا بهانه را از ما گرفتهاند». در خود فرومیریزم! چقدر این جمله دقیق است. شهدا بهانه را از ما گرفتهاند! نمیدانم مامور انتظامی چقدر به این جمله فکر کرده است، یا اینکه از کدام دانشگاه فارغالتحصیل شده که چنین ادبیات دقیقی به کار برده است اما حسابی این جمله حرف برای گفتن دارد.
همینطور که به جمله مامور انتظامی فکر میکنم، حوالی تئاتر شهر خود را وسط جمعیتی میبینم که یکدیگر را نمیشناسیم اما در مسیری مشخص به سمت هدفی واحد حرکت میکنیم. فضای خاصی بر جمعیت حاکم است، حضور ۱۱۰ شهید گمنام در شهر تهران حال و هوای شهر را عوض کرده است. تاثیر مراسم تشییع در چهره مردم شرکتکننده کاملا مشخص است. حتی خیابانهای بیحس و حال تهران هم از این تشییع متأثر شده است. جالب است، یکی از مشخصات ارتباط مدرن را گسست بین زمان و مکان میدانند اما «پدیده تشییع شهدا» این قدرت را دارد که در کانونیترین جلوه مدرنیته در ایران یعنی دانشگاه تهران، دوباره مکان و زمان را به هم پیوند دهد و به آن روحی جدید ببخشد.
اغلب زبان رسانه در توصیف شهید الکن است، زیرا گنجاندن یک سبک زندگی ارادهمند، نه کار سهلی است که از قلم حقیر برآید و نه واژگان این سطور کشش دارد اما از سویی پدیده تشییع شهید از آن دسته ظرفیتهای مغفول است که کمتر شخص یا جریانی به آن ورود میکند. حرکت هماهنگ یک گروه به سمت هدف مشخص را میتوان از منظرهای مختلف جامعهشناسی و مردمشناسی درک کرد؛ میتوان هم از منظر نظریه جنبشها به آن نگاه کرد و هم با ادبیات کنش و جامعهپذیری به آن نگریست و در ضعیفترین حالت به عنوان یک فرهنگ و باور به آن نگریست. هرچند معتقدم «تشییع شهید» ریشهای مستحکم در سنت دارد اما آن را پدیدهای مدرن میدانم که توانسته بحرانهای اجتماعی بسیاری را کنترل کند و پشتسر بگذارد ولی به راستی چرا توصیف جامعه ایرانی با این مشخصه از سوی نهاد جامعهشناسی و مردمشناسی مورد غفلت قرار میگیرد؟
اتنوگرافی(قومنگاری) که هم جامعهشناسی و هم مردمشناسی درباره آن پیشنهادات متعددی دارد، پس چه زمان قرار است سراغ پدیدههای ایرانی آید؟ یعنی جامعهشناسان ایرانی چه زمان قرار است از محیطهای آکادمیک خارجشده و پدیدههایی چون تشییع شهید را مورد بررسی قرار دهند؟ اتنوگرافی به کار میدانی (مشخصا مشاهده مشارکتی) اطلاق میشود که توسط یک پژوهشگر حاضر در میدان فرهنگی پیگیری میشود. پژوهشگر اطلاعات خود را پیرامون فرهنگ خاص، رسوم، عقاید و رفتار مردم ثبت و آنها را توصیف میکند. توصیف « پدیده تشییع شهید » از جهات مختلفی قابل بحث و بررسی است؛ گاه میتوان از منظر جمعیتشناسی به تیپولوژی افراد حاضر در تشییع پرداخت و گاه میتوان کنش افراد حاضر در این مراسم را تصویر کرد. اغلب این مراسمها نیز دارای ویژگیهای مشترک هستند. مثلا همواره مادرانی به همراه قاب عکس شهید در مراسم حاضر میشوند؛ تاکنون سؤال شده است چرا انرژی و انتظار یک مادر پایانی ندارد؟ اساسا این ویژگی در کدام نقطه جهان قابل مشاهده است؟ صبوری پدران نیز جالب توجه است. معمولا پدران در آخرین نقطه مراسم تشییع آرامآرام با جمعیت پیش میروند! نوجوانان اما پیشقدم هستند و معمولا تلاش میکنند در نزدیکترین نقطه به شهدا حرکت کنند و گاه فرصتی به دست آورند تا جملهای بر تابوت شهید بنویسند یا چفیه و شال خود را متبرک کنند. این جوانان که جنگ را ندیدهاند یا درکی از فضای جنگ ندارند چطور با یک شهید ارتباط پیدا میکنند؟ مگر «شکاف نسلی» که ما همواره از آن در مجلههای علوم انسانی میشنویم بر این جوانان اثر نگذاشته است؟ پس این جوانهای پرتعداد چه کسانی هستند و با کدام باور میآیند؟
به نظر میرسد علم جامعهشناسی در ایران امروز، انتزاعی شده و جامعهشناس در مسیر آپارتمان تا محل کار و تدریس خود گرفتار شده است. البته این عافیتطلبی ویژه جامعهشناس نیست، فیلمساز ما نیز همینگونه زمینگیر آپارتمان شده است، حتی سیاستگذار فرهنگی!
در پایان اینکه پدیدههای بسیاری در جامعه ایرانی چه به عمد و چه بر اثر غفلت از دید نهادهای تحلیلگر جامعه و اجتماع، پنهان مانده است. به نظر میرسد پدیدهای مانند تشییع شهید در کلانموضوع خود یا در سطح خرد قابل شناخت و کشف است. «مادری که هنوز قاب به دست میگردد»، «سربازی که به شرکتکنندگان در تشییع احترام نظامی میگذارد»، «موکبی که در خلوتی شب برپا میشود و در سکوت برچیده میشود»، «بغض نوجوانان» و... همه از موضوعاتی است که ادبیات علمی هنوز به سمت توصیف آنها نرفته است.
محمدجواد محسنی