اسرائیل بیشاز آنکه «شهرهایی در سرزمینی اشغالشده» یا «مهاجرانی دستچینشده از سرزمینهای مدرن» باشد، در نزد تفکر صهیونیزم یک «آبرو» بود؛ آبرویی برآمده از هولوکاست . این وجه از اسرائیل برای صهیونیسم بسیار مهمتر بود و آن حجم تبلیغاتی که در اثبات هولوکاست کردند و آن منع و تعقیبی که انکار و ضدیت با هولوکاست در غرب دارد، گواهی است بر اهمیت این آبروی قطرهقطره جمعآوریشده در دستکم یک قرنونیم گذشته. اما این آبرو که نه در میان نخبگان، اما در میان تودههای غربی قابلانکار نبود، در یک ماه گذشته و از هفتم اکتبر تا الان بدون مبالغه میتوان گفت نابود شد و چیزی از آن نماند، جز آنچه در کمال شگفتی هنوز در میان برخی مسئولان سابق و روشنفکران ایرانی برای حفظ آن تلاش میشود که معروفترین آنها وزیر خارجه سابق است!
شواهد بیآبرویی تمدنغربی و بیآبرویی صهیونیزم در یکروز آنقدر زیاد است که در شمار نمیآید. ممکن است من از چند نمونه یاد کنم که بیشتر ژورنالیستی هستند. مثل اینکه گفته میشود برکناری وزیر کشور انگلیس به خاطر آن بود که او تظاهرات ۵۰۰ هزار نفری انگلیسیها علیه جنایات اسرائیل را «تظاهرات حامیان تروریسم» خوانده بود. زن نادان حواسش نبود که کمی آبرو هم برای لندن و بریتانیای کبیر باقی بگذارد. وقتی ۵۰۰ هزار در یک پایتخت انگلیس به خیابان میآیند، شاخصهای جامعهشناسی میگوید چندینبرابر آن جمعیت نیز برهمین عقیدهاند و فقط امکان حضور نداشتهاند فلذا نمیتوان یکباره مردمان کشورت را حامی تروریست بدانی و وزیر کشور همان مردم هم باشی! این حداقل آبرویی بود که دولت انگلیس بهرغم سراپا صهیونیستیبودن و سراپا حامی اسرائیل و جنایتهای آن بودن برای خود میتوانست بخرد.
مورد ژورنالیستی دیگر نیز مردم استرالیا بودند که با قایقهای خود به دریا زدند و مانع پهلوگیری کشتی تجاری اسرائیلی شدند. این یکی فوقدراماتیک و درعینحال نشانه عقلانیت و علاوهبرآن خروش وجدان انسانی بود. اینها یعنی اسرائیل بیآبرو شد. آبرویی که یکقرنونیم برای آن جهانی را برپا ایستاندهبود، بههمینراحتی از دست رفت. گویی دم شیری تکان خورد و عنکبوت لای بوتهها را به هوا افکند!
شاید تعطیلی شبکه منوتو را هم بتوان به این فهرست افزود. یک دکان قهوهفروشی حتی اگر روزی یکیدو مشتری بیشتر نداشته باشد، اما خوشآبرو و معروف باشد، تعطیل نمیکند! آبرو در بازار و در جامعه و خانواده برای همه گرانبهاترین سرمایه آنان است و اگر آبرو بماند، موجودیت هم میماند؛ و این یعنی آبروی رفته این شبکه صهیونیستی با آبروی اسرائیل گره خورده بود!
این وضع جهان است. اما در ایران وزیرخارجه سابق تلاش میکند این هتک آبروی جهانی صهیونیسم را با سخنانش تعدیل کند! ابتدا میگوید «مردم ایران خسته شدهاند از هزینهدادن برای فلسطین» و بعد با تمسخر میگوید: «نصرالله زد توی کاسه و کوزه حماس» و باز سیر نمیشود و با آنکه سیاست اعلامی کشور «نداشتن قیمومت مقاومت فلسطینی» و «تکذیب گسترش جنگ از طرف ایران» است، پیدرپی ورود ایران به جنگ با اسرائیل را چنین و چنان تحلیل میکند، تا آنجا که دوستانش میگویند «دستهگل به آب داد» و «مشاعرش را از دست داده است»!
او وزیرخارجه دو سال پیش ایران است؛ و این حرفها هنوز از حلقوم دیپلماسی و از تریبون یک مسئول سابق ایران شنیده میشود. دو روز بعد از این حرفها در سخنانی دیگر میگوید: «در اوکراین از روسیه رودست خوردیم، هم پهپادها را گرفتند و هم خودشان لو دادند.» و حرفهای دیگری درباره خروج ایران از معادلات قدرت جهانی! در چهزمانی؟! در زمانی که هیچ توجهی به اوکراین نیست و توجه جهان به صهیونیزمستیزی است! در چنین شرایطی یک وزیرخارجه سابق، قرائت رسمی و بارها اعلامشده همان وزارتخانه را که «ما قبل از جنگ اوکراین، تعداد محدودی پهپاد به روسیه دادیم» زیرسؤال میبرد و بحث اوکراین را زنده و تلاش میکند صهیونیزمستیزی جهان را با گزارههای اینچنینی به «ایرانستیزی» بازگرداند: «ایران را از بسیاری از معادلات قدرت جهان بهتدریج با بازی امنیتیسازی و تهدیدانگاری حذف کردهاند. هیچ یک از کنشگران قدرتمند جهانی هم تمایل جدی به ایفای نقش ایران ندارد.»
ممکن است کسی بگوید این یک حد از خیانتبارگی است که ظاهراً سقفی هم ندارد و هر روز بر آن افزوده میشود، اما من این را ضعف و زبونی یک به ظاهر سیاستمدار میدانم. بیشتر نشانه سستی رأی و نادانی و سادهلوحی است. همه گزارهها و قضیهها را باید کنار هم گذاشت و از بالا به آن نگاه کرد که اینحد از سستی رأی و اندیشه را دید.
جهان از صهیونیزم بهستوه آمده است و وزیرخارجه سابق ایران از بهستوهآمدن صهیونیزم! و از ایرانیانی که او را نقد میکنند نیز در خشم است و انتقام همه را از ایران میگیرد!
غلامرضا صادقیان