جنایت شبانه رژیم صهیونیستی در حمله به یک بیمارستان در غزه و شهادت صدها نفر که البته طی 75 سال گذشته مسبوق به سابقه است، بار دیگر وجه خطرناک وجود و بقاء رژیم غاصب را کاملاً روشن کرد. اگر کسی میخواهد دلیل ضرورت تلاش برای محو اسرائیل را دریابد، کافی است به صحنه جنایت ارتش رژیم علیه این بیمارستان نگاهی بیندازد. رژیم غاصب برای شهروندان فلسطینی «حق حیات» قائل نیست. کمااینکه در روز سوم جنگ که بمباران مناطق مسکونی غزه شروع شد، خبرنگار از وزیر جنگ رژیم صهیونیستی پرسید در بمبارانها بچههای زیادی کشته شدهاند، برای این چه پاسخی دارید، او گفت این نوزادانی که شما به آن اشاره میکنید، تروریست هستند چرا که در آینده علیه ما خواهند جنگید! البته فراتر از این در ادبیات مذهبی صهیونیستها - تلمود- با صراحت نوشته شده «یهود نژاد برتر است و بقیه انسانها برای خدمت به آن خلق شدهاند.» درخصوص جنگ کنونی نکاتی وجود دارد:
1- رژیم صهیونیستی در یک جمعبندی از اوضاع جهان و کاهش روزافزون قدرت آمریکا به عنوان مهمترین پشتیبان خارجی آن و با نگاه به روند منطقه و قدرتیابی ایران و جبهه مقاومت به این نتیجه رسید که فرصت کوتاهی در حدفاصل فروپاشی کامل نظام پیشین و شکلگیری نظام جدید بینالملل در اختیار دارد و اگر آن را درنیابد و اوضاع منطقه بر مبنای «بقا» اسرائیل تنظیم نشود، قافیه را باخته و فروپاشی آن قطعی است. بر این اساس در سالهای اخیر هر چه جلوتر آمدیم، از درون سیستم اسرائیل صحبت از تیره و تار بودن افق رژیم و احتمال نابودی قریبالوقوع آن بلندتر به گوش میرسید؛ تا جایی که نخستوزیر وقت اسرائیل، نفتالیبنت در نامهای 53 صفحهای که خطاب به یهودیان نوشته بود، با صراحت از سقوط قریبالوقوع دولت اسرائیل - در زمانی کمتر از 7 سال - خبر داد.
رژیم اسرائیل برای آنچه آن را «تنظیم منطقه بر مبنای بقاء اسرائیل» خوانده است، دو پروژه سیاسی و امنیتی را توأمان دنبال کرد؛ پروژه سیاسی، عادیسازی اسرائیل در منطقه بود که برای آن طرح «ابراهیم» تهیه شد و مذاکرات با دولتهای عربی و اسلامی منطقه را شروع کرد و با کمک ویژه آمریکا، در گامهای اولیه توانست به موفقیتهایی هم دست یابد و با چهار دولت ضعیف عربی، عادیسازی کند. پروژه امنیتی آن زدن ضربه اساسی به جبهه مقاومت بود. این موضوع هم از نظر رژیم در ردیف «موضوعات حیاتی» قرار داشت.
رژیم غاصب بر این اساس حملات پیدرپی به سوریه را دنبال کرد با این نگرش که چون سوریه حلقه وسط زنجیر مقاومت است، اگر گسسته شود، دست مقاومت از محیط اسرائیل کوتاه میشود. این موضوع در خلال سالهای 1397 تا همین حال دنبال شده است. ولی در نهایت رژیم متجاوز متوجه شد که این بمبارانها ضمن آنکه برای اسرائیل بیهزینه هم نیست، اثر واقعی هم ندارد. رژیم اسرائیل ضمن ادامه حملات به خاک سوریه، متوجه شد تهدید از آنچه فکر میکرده خیلی به او نزدیکتر است. وضعیت کرانه باختری به مرور تبدیل به نقطه آتش شد و بعضی مقامات امنیتی رژیم غاصب برای بیان شرایط کرانه از واژه «آتشفشان» استفاده کردند. همینها یک زمانی که هنوز بر غزه سیطره داشتند، از آن با واژه «جهنم واقعی» یاد مینمودند. آتشفشان و جهنم در معنا یکی هستند و آن از یکسو شدت نفرت طرف فلسطینی و از سوی دیگر فراتر بودن از توان تحمل اسرائیل را بیان میکند. رژیم اسرائیل برای غلبه بر آتشفشان کرانه باختری، هفت لشکر یعنی نیمی از ارتش خود را به این منطقه که تنها 16 درصد مساحت فلسطین را شامل میشود، گسیل کرد که کاملاً بیسابقه بود.
اما به مرور متوجه تشدید اوضاع کرانه شد و این به آن معنا بود که سیاست محاصره کرانه پاسخ نداده است. آنچه از مقالات مؤسسه حکومتی هرتزلیا بر میآید، این است که ارتش در بررسیهای خود به این نتیجه رسید که کرانه باختری زمانی مهار میشود که محرکی نداشته باشد. از نظر آنان محرک مقاومت در کرانه، قدس و سرزمینهای 1948، مقاومت در غزه است و این چندان بیراه هم نیست چرا که غزه به مرور به محل حضور مؤثرترین گروههای مقاومتی تبدیل شده بود. بر این اساس رژیم اسرائیل ضمن حفظ مأموریت و حضور یگانهای ارتش در کرانه، لبه عملیاتی خود را به سمت غزه برد. یک آمار بیانگر آن است که در فاصله پنجم شهریور ماه گذشته تا پنجم مهر ماه جاری، یعنی در یک ماه، رژیم ده عملیات نظامی در کرانه و 17 عملیات نظامی در غزه به اجرا گذاشته است. این موضوع دو چیز را روشن میکند؛ اول روند تشدید اقدامات نظامی امنیتی اسرائیل علیه مقاومت و دوم تمرکز بیشتر بر روی غزه. کما اینکه خبر شیخ «صالح العاروری» در روز اول حمله اخیر اسرائیل به غزه، مبنی بر اینکه اسرائیل قصد داشت طی هفت تا ده روز آینده به حمله گستردهای علیه غزه دست بزند، در این راستا معنا و مفهوم پیدا میکند.
2- شواهد و قرائن زیادی وجود دارد که نشان میدهد رژیم اسرائیل جمعبندی خود از آنچه گفتیم را با آمریکا، انگلیس، فرانسه، آلمان و چند کشور عربی و از جمله تشکیلات خودگردان در میان گذاشته و ضمن ترساندن آنان از روند کنونی، موافقت و همراهی آنها را جلب کرده است. در این بین آمریکاییها پس از یک دهه اندرز به رژیم اسرائیل، برای وارد نشدن به معرکههای منطقهای، این جمعبندی اسرائیل را قبول کرده و در این چارچوب فعال شدند. فشار آمریکا به اروپا برای متوقف کردن مذاکرات هستهای با ایران در حد فاصل شهریور ماه سال گذشته تا امروز بر این اساس صورت گرفته است. خبرها، شواهد و قرائن میگویند دستگاه نظامی آمریکا - پنتاگون - این تحلیل را قبول کرده و روند اوضاع منطقه را بسیار خطرناک ارزیابی نموده است.
مقامات اسرائیلی اینگونه تحلیل کردند که اول باید از خطر مقاومت در درون لوزی فلسطین خلاص شود. از نظر رژیم غاصب، مقاومت فلسطین دو کارکرد دارد؛ با کارکرد داخلی سبب به هم خوردن امنیت داخلی رژیم شده و با کارکرد الهامبخش، بهصورت موتور محرکه مقاومت در منطقه عمل میکند. بنابراین زدن مقاومت فلسطین در دستور ویژه رژیم قرار گرفت و البته به دلیل بحران سیاسی ده ماه اخیر، بهمدت
8 ماه با تأخیرهایی مواجه گردید و با کاهش نسبی بحران سیاسی رژیم، اقدامات علیه مقاومت تشدید شد. اما یک نکته مهم در اینجا این بود که در تحلیل رژیم، قلب مسئله ضربه زدن به مقاومت فلسطینی، ضربه زدن به حماس به عنوان بزرگترین و قدرتمندترین گروه فلسطینی است و این به کلمه رمز انحلال مقاومت داخلی تبدیل گردید.
در این میان جنبش حماس که روند سیاسی و امنیتی را به دقت زیر نظر داشت، متوجه مسئله شد. زمان آغاز این هوشیاری تقریباً با زمانی که رژیم طرح مهار حماس در غزه را در دستور کار قرار داد، همراه شد. حماس در جمعبندی داخلی خود به این نتیجه رسید که چاره کار «یک اقدام بزرگ با آثار راهبردی» است که حاصل آن عملیات عظیم «طوفان الاقصی» شد.
3- یک نکته مهم که از تحلیل رفتار طرفهای غربی، رژیم اسرائیل و بعضی دولتهای عربی که پیشقراولان رابطه با رژیم بودهاند، بهدست میآید، این است که روند اقدامات خصومتآمیز آنان طی چند سال آینده علیه مقاومت فلسطین و بهطور خاص حماس، با عقربک انهدام کامل آن - به عنوان نقطه شروع در انهدام مقاومت - تنظیم شده و برای آن تمهیداتی شکل گرفته است.
از اینرو عملیات شنبه 15 مهر حماس علیه اسرائیل در واقع اقدام پیشدستانه علیه این طرح میباشد. کمااینکه در اثناء این جنگ دو راهبرد پیگیری شد؛ یک راهبرد بازسازی قدرت فروپاشیده نظامی اسرائیل از طریق ارسال سلاح و پشتیبانیهای عملیاتی و یک راهبرد وارد آوردن ضربات پیاپی به حماس بوده است.
حسب آنچه از اظهارات برمیآید، جریانی به رهبری آمریکا، تداوم جنگ تا تضعیف جدی مقاومت فلسطین را در دستور کار قرار داده و فعلاً افقی برای پایان آن به چشم نمیخورد. اما واقعیت این است که مخالفان حماس چه به انفراد و چه به اجتماع قادر نیستند بهطور واقعی آن را از صحنه خارج نمایند. حماس از مردم غزه جدا نیست و مردم هم آن را روح غزه به حساب میآورند. این مشکل اساسی رژیم و آن جریان است. از سوی دیگر اضلاع جریان مخالف مقاومت فلسطین، در وضع اقتدار سابق نیستند. ضمن اینکه مقاومت فلسطین، امروز در بالاترین سطح اقتدار است. وقتی حماس قادر به وارد کردن ضربهای است که مقامات ارشد رژیم غاصب، آن را بیسابقهترین و شدیدترین طی 75 سال میخوانند، چه جای آنکه از تضعیف حماس و از میدان به درکردن آن، صحبت نمایند.
سعدالله زارعی