عملیات خیرهکننده « طوفان الاقصی » به اندازهای تاریخی بوده است که این امکان مفهومی را ایجاد کند که بر اساس آن غرب آسیا را به قبل و بعد از خود تقسیم کند.
حوادثی که تاریخ را به قبل و بعد از خود تقسیم میکنند دارای بعد غافلگیری هستند؛ روندها را دگرگون میکنند و خود به نقطه مبدا حوادث آتی تبدیل میشوند. ویژگی دیگر این اتفاقات تاریخی این است که تمام پیشفرضهای تثبیتشده را برهم میزنند و مسیر تحولات را تغییر میدهند.
تمام جنگهای اسرائیل با اعراب در قرن بیستم چنین مختصاتی داشت و سرنوشت خاورمیانه را برای چند دهه عوض کرد. در جنگ 6 روزه سال 1967 اسرائیل توانست صحرای سینا از مصر، کرانه باختری از اردن، بلندیهای جولان از سوریه، همچنین نوار غزه را که در کنترل مصر بود به اشغال درآورد. نتیجه این اتفاق کوچکتر شدن فلسطین و وارد آمدن یک ضربه کاری بر آرمان آزادی فلسطین و به منزله پایان همه امید و آرزوهای ناسیونالیستی بود که طی یک دهه و پس از انقلابهای عربی بویژه روی کار آمدن «افسران آزاد» به رهبری جمال عبدالناصر در اذهان مردم فلسطین و منطقه نقش بسته بود.
3 سال بعد از شکست در جنگ 6 روزه، رهبر کاریزماتیک مصریها و همه اعراب از دنیا رفت و تحقیر اشغال صحرای سینا با مردم مصر باقی ماند. جنگ یوم کیپور هم اگرچه با غافلگیری بزرگ صهیونیستها آغاز شد ولی در ادامه، بیتدبیری جنگی و اشتباهات مرگبار «محمد انور سادات» رئیسجمهور مصر در جریان این جنگ خیال اسرائیلیها را از تبدیل شکست به پیروزی راحت کرد. ویژگی آن جنگ این بود که مصر را به طور کامل از صحنه نبرد خارج و به نخستین کشور عربی تبدیل کرد که در معاهده کمپ دیوید، موجودیت رژیم صهیونیستی را به رسمیت شناخت. حمله سال 1982 اسرائیل به جنوب لبنان هم با هدف اخراج مبارزان فلسطینی جنبش فتح از این کشور، با انتقال آنها به تونس و دور شدن از جغرافیای قدس، نفس مبارزاتی فلسطین و رهبر ساف، یاسر عرفات را برید؛ اتفاقی که در نهایت به روند مذاکرات صلح مادرید و سپس صلح اسلو انجامید؛ پیمان فاجعهباری که حکم به تایید اشغال80 درصد فلسطین توسط عرفات میداد. 20 درصد باقیمانده فلسطین هم به چند «کانتون» تبدیل میشد و خبری از بازگشت آوارگان فلسطینی هم نبود. پیمان اسلو به قدری فاجعهبار بود که عرفات، این ««مبارز خسته» را هم آشفته کند.
عملیات توفان الاقصی مانند جنگ 33 روزه رژیم صهیونیستی با حزبالله لبنان، مواردی هستند که این پیچ تاریخی را تغییر داده و جهت تاریخ را علیه اسرائیل رقم زدند. به همین خاطر است که رژیم اشغالگر هرگز مشابهتی با قبل از ۷ اکتبر ۲۰۲۳ نخواهد داشت. این برای نخستین بار است که اسرائیل باید در سرزمینهای اشغالی بازدارندگی ایجاد کند. موازنه در فلسطین اشغالی شاید برای همیشه تغییر کرده است.
اسرائیل برای نخستین بار در تاریخ نامشروع خود نه در قلمرو بیرونی سرزمینهای اشغالی فلسطین که در داخل عمق خاک اشغالی میجنگد. این اتفاق نه در جنگ ۶ روزه ۱۹۶۷، نه در جنگ ۱۹۷۳ یوم کیپور با مصر و سوریه و نه در سال ۱۹۸۲ در جریان پیشروی ارتش صهیونیستی در خاک لبنان، هرگز رخ نداده بود.
۵ دهه بعد از 6 اکتبر 1973 و غافلگیری بزرگ اسرائیل در جنگ «یوم کیپور» تاریخ دوباره برای رژیم صهیونیستی این بار در 7 اکتبر تکرار شد تا این ماه برای اسرائیل نه یادآور «عید آمرزش»، بلکه نشانه یک کابوس ابدی و کیفری دائمی باشد. سردمداران اسرائیلی هنوز در شوک این رسوایی امنیتی - نظامی به سر میبرند و شاید دیگر هرگز نتوانند بیآبرویی و اعتبار ازدسترفته خود را در عملیات «توفان الاقصی» جبران یا حتی اندکی از آن را ترمیم کنند، حتی اگر دیوانهوار به نوار غزه حمله و این باریکه را با خاک یکسان کنند یا همانطور که بنیامین نتانیاهو وعده داده غزه را نابود کنند!
یک هفته پس از عملیات مقاومت فلسطین در عمق سرزمینهای اشغالی، جهان همچنان مبهوت این اتفاق است؛ موضوعی که جامعه جهانی پیش از توفان الاقصی مشاهده کرد چه بود؟ جهانیان به تماشای نخستوزیر رژیم صهیونیست در مجمع عمومی سازمان ملل مشغول بودند که مشغول نقاشی نقشه جدید خاورمیانه بود. در این خاورمیانه تمام فلسطین از جمله کرانه باختری به اسرائیل ضمیمه شده بود اما کمتر از ۲۰ روز بعد، اسرائیل خود تماشاگر یکی از بزرگترین شکستهای تاریخی خود بود. برای صهیونیستها این یک لحظه سوررئال و حتی فراتر از غافلگیری است.
درست لحظاتی که بنیامین نتانیاهو در سازمان ملل مشغول ترسیم غرب آسیای جدید روی کاغذ بود که به گمان او پس از عادیسازی رابطه با عربستان سعودی ایجاد میشد، رزمندگان مقاومت مشغول طراحی پیشروی در سرزمینهای اشغالی به اندازه 3 برابر مساحت نوار غزه بودند. در همین لحظه است که خاورمیانه جدید و واقعی روی زمین متولد میشود نه با ماژیک رنگی نتانیاهو روی یک مقوا!
غرب آسیا امروز صحنه نبرد دستورکارهاست. برای ناظران سیاست بینالملل دیگر جای شک و شبههای باقی نمانده است که کدام دستورکار در منطقه تفوق دارد و کدام نظم است که روندهای سیاست خارجی و امنیتی - سیاسی را در منطقه سامان میدهد. قدرتهای جهانی هم رفته رفته به این امر پی بردهاند؛ روسیه و چین زودتر و آمریکا کمی دیرتر متوجه شدند بدون محور مقاومت هیچ برنامه و دستورکاری در منطقه پیش نخواهد رفت و عملیاتی نخواهد شد. بیش از ۳۰ سال است که رژیم صهیونیستی آرزوهای خود در تحقق «خاورمیانه جدید» مطلوب نظرش را نقش میزند. چه آن روزی در دهه ۹۰ میلادی که شیمون پرز کتاب خود با نام «خاورمیانه جدید» را نوشت، پس از آنکه موفق شده بود در «اسلو» یاسر عرفات را به میز مذاکره و صلح با اسرائیل بکشاند تا رهبر ساف حکم تایید بر اشغال اراضی فلسطین توسط صهیونیستها بزند تا صرفا بتواند چند سال آخر عمر غزه را ببیند و از دنیا برود، چه آن روزی که صهیونیستها پس از اشغال افغانستان و عراق توسط ایالات متحده و پهن شدن بیش از ۲۰۰ هزار نظامی آمریکا در منطقه، جنگ ۳۳ روزه با حزبالله لبنان را با اسم رمز «خاورمیانه بزرگ» آغاز کردند، صهیونیستها همین رویا را در سر میپروراندند. با ناکامی در ۲ پروژه قبلی، صهیونیستها با دست و پا کردن توافقات «آبراهام» همچنان در همین سودا به سر میبردند. روزهایی که اسرائیل ترتیبات آبراهام را در نشست نقب با حضور وزرای خارجه ۴ کشور عربی جشن میگرفت، تصور هم نمیکرد همه این دستاوردها به زودی با تحولات پسینی در منطقه که اوج آن پیشقدمی ریاض به ازسرگیری روابط عربستان سعودی با ایران بود، کاملا رنگ ببازد. نخستوزیر اسرائیل گفته است که خاورمیانه را تغییر خواهیم داد. نتانیاهو دروغ نمیگوید؛ او احتمالا با یک ماژیک و یک مقوا مشغول نقاشی یک خاورمیانه جدید است.
علیرضا حجتی