حکمرانی همهاش حکمت و استدلال و رسیدگی به مسائل کلان نیست. کما اینکه در خانواده، سازمان و هر محیط دیگری که انسان در آن حضور دارد نیز مسائلی ظاهرا خُرد هست که بهاندازه امور کلان، دارای اهمیت است. اساسا مسائل خُرد را نباید حقیر و کوچک دید. درست مانند اقتصاد خُرد و کلان ، که نمیتوان اقتصاد خُرد را از روی اسمش کوچک بشماریم. درحقیقت باید به وجه تسمیه آن دقت کرد تا شبهه ایجاد نشود یا اگر ایجادشده رفع شود.
نکتهای که غرض اصلی این نوشته است در زندگی همه ما تجربهشده؛ گاهی ما بهواسطه برآورده شدن یک خواسته یا نیازی که در عرف شاید کوچک هم تلقی شود، رضایتی بهمراتب بیشتر از کسب یک مال، موقعیت و توفیق بزرگ پیداکردهایم. اساسا یکی از کارکردهای عاطفه و احساس، همین است که اولویتها و مقیاسها را جابه جا میکند. مثلا خیلی امور پیشپاافتاده را میتواند در قلب، جا کند و مسائل مهم را نهتنها غیرمهم بلکه نامسئله گرداند.
دراینباره که تکلیف حاکمیت برای رشد و ذائقهسازی و اصلاح چیست، باید مجزا و مفصل نوشت اما قدر متیقن آن است که این اصلاحات و مطلوبات بهیکباره محقق نخواهد شد.
گاهی مسئولان ما گزارشهایی میدهند که برای اهل فن شاید سرور و امیدآفرین باشد اما برای مردم، محسوس و ملموس نیست. مثل مواردی از جنس کاهش ناترازیهای گوناگون، نرخ رشد اقتصادی، بهبود ضریب جینی، پرداخت بدهیهای بینالمللی یا درون حاکمیتی و … . اما بیتعارف متر و معیار مردم برای توفیقات اقتصادی، سفرهشان است. یا مثلا ما هر چه نمایشگاه از دستاوردهای خیرهکننده کشورمان که قابل افتخار هم هست بگذاریم و از توفیقات عظیم در حوزههای علم و فناوری بگوییم و بنویسیم، بخش معتنابه از نسل جوان ما با یک کامنت نیمار ذیل پست ترمیم چمن ورزشگاه آزادی دچار خودباختگی میشود. ناتوانی در تهیه var برای ورزشگاهها یا کلنجار با سرعت اینترنت یا فیلترشکنها ما را عقبافتاده ترسیم میکند. ما پذیرفتهایم و البته افتخار میکنیم که دشمنی مثل آمریکا و رژیم غاصب صهیونیستی داریم؛ اما وقتی شما دشمن قسمخورده دارید باید بیش از بقیه مراقب اختلافات و نقاط ضعف باشید. سرمایه اجتماعی را قطرهقطره جمع میکنیم ولی با دستودلبازی خرج میکنیم و از دست میدهیم؛ آنهم برای مواردی که اصلا شاید برای برخی، مهم هم جلوه نکند. فاصله برخی مسئولان از مردم باعث شده نظام مسائل آنان با بخش وسیعی از ملت، در دو دنیای بیربط به یکدیگر تعریف شود و هیچکدام از دیگری درک صحیحی نداشته باشند.
باید سوای مسائل کلان که پرداختن به آنها ضرورت دارد، امور خُرد و نیازهای روزمره مردم، مهم قلمداد شود. مردم ما سراسر عاطفه و احساساند؛ این امر، فرصت و تهدید توأمان است؛ اگر دل آنان با چیزی همراه شود، حماسه خلق میکنند؛ و اگر خدایی ناکرده قهر و غضبشان شامل حال شود، فاجعه متولد میشود.
خواستههای مردم، خصوصا آنها که مشمول زمان شده و پرتکرار شده است، با هیچ بهانهای نباید به تعویق بیفتد وگرنه کمکم یک گروه از مردم سفرهشان را جدا میکنند و این یعنی گسست در نهاد جامعه. بهمرور هرکدام از طرفین یارگیری میکند و پس از مدتی کار به وزنکشی و اردوکشی میرسد. واقعا با کمتر از بیل خیلی موارد را میشود حلوفصل کرد ولی عدهای دوست دارند با فیل، جلوی سیل را بگیرند که البته ناموفق هم هستند.
چیزی واجبتر و کلانتر از حفظ نظام نداریم و بخشی از انجام این واجب، بیتردید گرهخورده به خُردهایی که در حقیقت مصلحت و عایدی کلانی به همراه دارند.