جنگ و صلح واژگانی هستند که نمیتوان روی کاغذ بین آنها توازن ایجاد کرد، حال تکلیف بازیگرانی مانند آمریکا و اتحادیه اروپایی که معتقد به استراتژی «هم جنگ - هم صلح» در قبال تحولات جاری در اوکراین هستند کاملا مشخص است! اخیرا نیکولا سارکوزی، رئیسجمهور اسبق فرانسه هشدار معناداری را خطاب به کشورهای عضو اتحادیه اروپایی مخابره کرده است: «جهان و اروپا در حال رقصیدن بر لبه یک آتشفشان هستند. هر لحظه ممکن است اوضاع از کنترل خارج شود. به نظر من، از مسیر دیپلماسی و رایزنی برای حل و فصل موضوع استفاده نشده است. عدم عضویت در ناتو و جدایی بخشی از اوکراین میتواند بخشی از راهحل پایانی باشد».
بیان این جملات از سوی سارکوزی، با سابقه پیروی مطلق از آمریکا در دوران ریاستجمهوری درکاخ الیزه، بسی قابل تامل است. واقعیت ماجرا این است: خبط راهبردی اروپاییان در کییف حتی بر وابستهترین سیاستمداران اروپایی نیز محرز است، زیرا تعارض میان تئوری و عمل این روزها بیش از هر زمان دیگری خود را نشان میدهد. کشیده شدن دامنه بحران به مرزهای بلاروس و لهستان و حتی تشدید احتمال جنگ در حوزه بالتیک و اسکاندیناوی و فراتر از آن، زمزمههایی که مبنی بر احتمال استفاده از سلاحهای نامتعارف در آیندهای نزدیک (در عرصه میدانی) مطرح میشود، جملگی مصادیق کنترلناپذیر بودن صحنه از سوی اتحادیه اروپایی است! سارکوزی یکی از مهمترین پیشفرضهای خطرناک ذهنی اروپاییان را در برهه حساس کنونی مورد هدف قرار داده و به نوعی، آن را ابطال کرده است: اینکه اتحادیه قدرت اعمال یک بازی نامتوازن اما هدایت شده را در قالب الگوهای متعارف عملیاتی و راهبردی در نظام بینالملل دارد و خطکشی زمین منازعه (در اینجا جنگ اوکراین) نیز موضوع پیچیدهای برای اروپاییان محسوب نمیشود اما اکنون بازی از دستان مدعیان اروپایی خارج شده است.
رئیسجمهور اسبق فرانسه در سخنان اخیر خود، به صورت غیرمستقیم بر 2 گزاره مهم تاکید کرده است؛ یکی اینکه تحقق استراتژی هم جنگ هم صلح، لوازم و پیششرطهایی دارد که قطعا آمریکا و اتحادیه اروپایی فاقد آن هستند. در چنین شرایطی هر لحظه ممکن است با یک حادثه یا تصمیم خاص از سوی روسها، مختصات میدانی و راهبردی صحنه نبرد به گونهای تغییر کند که اعضای پیمان آتلانتیک شمالی قدرت توصیف آن را نیز نداشته باشند! سارکوزی در حقیقت اروپاییان را به سوی درک بحرانی عمیق سوق داده و آن، ناتوانی در کنترل بحرانهای خودساخته است. چنانکه استراتژیستهای مشهور آمریکایی از جمله کیسینجر و فوکویاما میگویند، حتی واشنگتن نیز دیگر نمیتواند خلق و مدیریت بحرانهای بینالمللی را در یک ارتباط مستقیم و متوازن با یکدیگر انجام دهد و این بحرانهای خودساخته میتواند در کوتاهمدت یا میانمدت تبدیل به پاشنه آشیل سیاست خارجی و امنیت این کشور شود. این قاعده درباره اتحادیه اروپایی که خود را در ابعاد امنیتی متغیری وابسته به واشنگتن قلمداد میکند نیز صادق است.
بخش دیگری از اظهارات سارکوزی که با خشم زلنسکی و دیگر مقامات اوکراینی همراه شده، مربوط به راهکار عملیاتی وی برای توقف جنگ و چینش میز مذاکرات صلح است. رئیسجمهور اسبق فرانسه میگوید جدایی رسمی کریمه از اوکراین، راهحلی برای جلوگیری از تبدیل شدن جنگ اوکراین به یک کانون بحران دائم در نظام بینالملل بوده و فراتر از آن، اوکراینیها باید برای همیشه عضویت در پیمان آتلانتیک شمالی را در راستای پایان دادن به صحنه جنگ به فراموشی بسپارند. قطعا نهتنها سارکوزی، بلکه سیاستمداران فعلی اروپا هم تصور نمیکردند پس از یکسال و نیم از آغاز جنگ، تجزیه اوکراین را پذیرفته و توقف پروژه جنجالی گسترش ناتو به شرق را پیششرط قطعی انعقاد هر گونه پیمان صلح میان مسکو و کییف تلقی کنند اما اکنون چنین اتفاقی رخ داده است! پیشنهاد سارکوزی، منبعث از واقعیات میدان نبرد است و در صورتی که موازنه قدرت در مناطق شرق اوکراین و مناطقی مانند خرسون و دریای سیاه به سود کییف بود، قطعا چنین پیشنهادی از سوی او و دیگر سیاستمداران غرب مطرح نمیشد. با این حال مقامات سابق و کنونی ناتو و اتحادیه اروپایی در حال آمادهسازی اوکراینیها برای موافقت اجباری با 2 پیششرط یادشده هستند. قطعا در نهایت، زلنسکی نیز قدرت مقاومت در برابر بانیان غربی جنگ اوکراین را نخواهد داشت! به نظر میرسد هر لحظه زمان سپری میشود، لحن اروپاییان خطاب به رئیسجمهور اوکراین درباره لزوم پذیرش موارد یادشده جدیتر میشود.
مهدی تقوی