آمریکا و اتحادیه اروپایی نمیتوانند نگرانی خود را بابت برگزاری موفق نشست بریکس در ژوهانسبورگ کتمان کنند. این نگرانی در برخی بازیگران غربی مانند واشنگتن بیشتر و در برخی دیگر مانند آلمان و فرانسه کمتر نمود پیدا کرده است اما نمیتوان منکر کلیت آن بود. نکته اصلی این است که تاکنون 14 بار اجلاس بریکس در کشورهای عضو اصلی آن یعنی روسیه، چین، برزیل و هند برگزار شده و حساسیت غرب نسبت به برگزاری ادوار گذشته اجلاس بریکس مانند اجلاس ژوهانسبورگ نبوده است.
یک - نشست ژوهانسبورگ برای نخستین بار در دهههای اخیر نشان داد نظام بینالملل تمایل به گذار از نظم اقتصادی مبتنی بر لیبرال - دموکراسی غربی دارد. بر این اساس، حتی برخی متحدان آمریکا نیز به این باور عمیق رسیدهاند که بسیاری از سلسله قواعدی را که واشنگتن و متحدانش بعد از جنگ دوم جهانی در عرصه اقتصاد بر اساس نگاه لیبرالیستی تنظیم و تعریف کردند الان دیگر قابلیت اقناعگری خود را در نظام بینالملل از دست دادهاند. از سوی دیگر، در قرائت لیبرالیستی از عرصه اقتصاد، مفهومی به نام توازن و همافزایی اساسا معنایی ندارد، زیرا اختلاف طبقاتی بازیگران مانع بهرهبرداری متوازن همگان از چنین ساختاری میشود. محصول حاکمیت نگاه لیبرالیستی غرب بر بازارهای جهانی، سردرگمی، تعارض منافع پایدار کشورها و در نهایت، بیعدالتی سیستماتیک در جهان بوده است. بسیاری از کشورها، از جمله بازیگرانی که در نشست بریکس پلاس حضور یافتند، خواهان ایجاد و تعریف قواعد جدید در نظم نوین اقتصادی هستند. همانگونه که تاکید شد، این نخستین بار است که چنین میل و خواستهای در سطح جهانی حس میشود و قطعا مخاطب اصلی و بازنده این روند نیز واشنگتن و متحدان اقتصادی ایالات متحده خواهند بود.
دو - نکته بعد، مربوط به استقبال گستردهای است که از ساختار بریکس و متعلقات آن شده است. اگر چه اتحادیه اوراسیا و سازمان همکاری شانگهای نیز با هدفی مشابه بریکس تاسیس شده و شکلی هندسی - عملیاتی به خود گرفتهاند اما این چشمانداز درباره بریکس پررنگتر است. تشکیل «بریکس پلاس» بعد از بریکس به این معناست که تمام شکافها و موانعی که میتواند در زمان تاسیس ساختار نهایی و تکمیل شده به وجود آید، قبل از عضویت همه اعضا در آن شناسایی و در مسیر حل و فصل آنها اقدام میشود. فراتر از آن، ساختار بریکس به گونهای طراحی شده که نسبت به اتحادیه اوراسیا و شانگهای، چابکتر و عملیاتیتر خواهد بود. همین مساله سبب شده غرب برای نخستین بار پس از جنگ دوم جهانی با یک قدرت بالقوه مواجه شود که به سرعت در مسیر تبدیل شدن به یک قدرت فراگیر و بالفعل قرار گرفته است.
سه - نکته دیگری که ذهن مقامات آمریکایی را به صورت خاص میآزارد، به احتمال چرخش برخی متحدان واشنگتن به سوی بریکس معطوف میشود. زمانی که دونالد ترامپ تروریست فاسد بین سالهای 2016 تا 2020 میلادی در راس معادلات سیاسی - اجرایی آمریکا قرار گرفت، اساسا مفهوم چندجانبهگرایی در نظام بینالملل را زیر سوال برد و به بهانه بازگشت به دوران نظام تکقطبی، حتی برخی قواعدی را که از قبل واشنگتن با هدف تشویق کشورها به حرکت حول مدار نولیبرالیسم ساختاری طراحی کرده بود نیز ابطال کرد! سازمان تجارت جهانی در دوران ریاستجمهوری ترامپ به انزوا کشانده شد و باجدهی به آمریکا تبدیل به یک جبر آزاردهنده برای متحدان واشنگتن در خلیجفارس و اتحادیه اروپایی شد. در دوران ترامپ - و حتی پس از آن - گردانندگان پنهان و آشکار قدرت در ایالات متحده نسبت به آنچه رخ داده بود احساس رضایت داشتند، زیرا معتقد بودند بشریت گزینه دیگری برای مواجهه با قلدرمأبی و محوریت آمریکا در حوزه تجارت جهانی و اقتصاد بینالملل نخواهد داشت. حتی مقامات کاخ سفید معتقد بودند بریکس نیز به خودی خود قدرت یارگیری و تشدید روند دلارزدایی در جهان را نخواهد داشت اما اجلاس ژوهانسبورگ علایم هشداردهندهای را که برخی اقتصاددانان طرفدار لیبرال - دموکراسی غربی را نگران کرده بود پررنگتر ساخته است. در چنین شرایطی، حتی ممکن است برخی متحدان آمریکا که تاکنون خود را اسیر پیشفرض مبتنی بر سلطه پایانناپذیر دلار و حفظ ساختارهای متعارف غربی در عرصه تجارت جهانی میدانستند، به سوی ساختارهای جایگزین (و به صورت مصداقی بریکس) رو آورند. آغاز تجارت چین و اتحادیه اروپایی بر مبنای یورو و یوآن، میتواند مقدمهای برای شکلگیری این روند باشد.
اسدالله رمضانزاده