بریکس و تصویر قدرت ایران

پیوستن ایران به بریکس که مهم‌ترین بلوک قدرت‌های غیرغربی جهان محسوب می‌شود، در سیاست بین‌الملل و نظم و نظامات جهانی معنای خاص خود را دارد.

اگر دوران گذار نظام بین‌الملل می‌توانست در یک مورد نمود عینی خود را بروز دهد، بدون شک تصمیم اخیر بریکس در گسترش اعضای خود است. در این میان اضافه شدن ایران به این بلوک قدرتمند برای تصویر بین‌المللی از ایران اهمیت مضاعفی می‌یابد. اگرچه تحلیل‌های فراوانی از مزایا و دستاوردهای اقتصادی و سیاسی بریکس برای ایران در رسانه‌ها منتشر شده است اما این اتفاق از بعد روابط بین‌الملل و نظم جهانی کمتر مورد بررسی قرار گرفته است که اتفاقا به نظر می‌رسد بهره ایران در این بخش بسیار چشم‌نوازتر و البته خیره‌کننده است. در حقیقت تمام دستاوردهای دیگر ذیل این اتفاق قابل تحقق است. عضویت در بریکس برای ایران که بر اساس تعاریف روابط بین‌الملل در حال حاضر به عنوان یک قدرت منطقه‌ای محسوب می‌شود، به معنای عزیمت تهران به پله‌ای بالاتر در تعریف جایگاه و قدرت خود است. بدون تردید حضور در بریکس به معنای ارتقای جایگاه و نقش ایران از یک قدرت منطقه‌ای به قدرت میان‌منطقه‌ای بر اساس سطح‌بندی قدرت در روابط بین‌الملل است.

این اتفاقی است که غربی‌ها ناخواسته در دل جنگ اوکراین به تثبیت آن کمک کردند. پروپاگاندای آمریکا و قدرت‌های سنتی اروپا علیه ایران مبنی بر کمک نظامی و پهپادی به روسیه در جنگ اوکراین، این انگاره را شکل داد که ایران وقتی یک پای بحران اوکراین به عنوان اصلی‌ترین موضوع جهانی و مساله سیاست بین‌الملل است پس به سطح جدیدی از توانمندی و قدرت رسیده است. چنین رخدادی برای هر واحد سیاسی به کسب پرستیژ در فضای بین‌الملل می‌انجامد؛ بنابراین بحران اوکراین و پیوستن به بریکس ۲ رویدادی است که یک تصویر بین‌المللی از قدرت ایران ارائه می‌دهد. طبق اسناد راهبردی و متون امنیت ملی و نظامی ایالات متحده آمریکا، ایران در کنار روسیه و چین محوری هستند که دارای بالاترین سطح تهدید برای آمریکا ارزیابی می‌شوند اما قسمت مهم‌تر آن است که این محور، بلوک شرقی را تشکیل می‌دهند که نسبت به نظم موجود و یکجانبه فعلی جهان، تجدیدنظرطلب یا رفرمیست هستند. بر این اساس واحدهای سیاسی نظیر چین و روسیه یا حتی ایران پس از قدرت گرفتن، نقش جدید خود را در نظام بین‌الملل ‌طلب خواهند کرد و این همان نقطه کانونی است که نظم‌های جدید جهانی متولد می‌شوند و نظام موازنه قوا نیز در چنین تلاقی‌ای شکل می‌گیرد. 

یک نظم جهانی از 2 رکن «ساختار» و «هنجار» تشکیل می‌شود. وقتی این ۲ مولفه هنجار و ساختار تضعیف شود، مقدمه‌ای برای تشکیل نظم جدید است. به عنوان نمونه نظام موازنه قوایی که پس از جنگ‌های ناپلئونی به دنبال کنفرانس وین در سال 1815 شکل گرفت، نزدیک به یک قرن از بروز جنگ میان قدرت‌های اروپایی جلوگیری کرد اما همین که این ساختار یعنی نظم کنسرتی اروپا تضعیف شد، جنگ اول جهانی آغاز شد. 

پس از جنگ اول جهانی هم آرمانگرایان با تاسیس جامعه ملل تلاش کردند ساختاری برای حفظ صلح ایجاد کنند اما با خروج آلمان و ژاپن از جامعه ملل، جنگ دوم جهانی آغاز شد. در طول جنگ سرد هم ساختارهایی مثل سازمان ملل متحد، صندوق بین‌المللی پول، بانک جهانی یا ائتلاف‌های نظامی مانند ناتو ایجاد شد. در بعد هنجاری نیز اصول لیبرالیسم و کمونیسم بودند که بایدها و نبایدها را تعریف می‌کردند. با فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، هنجار کمونیسم از بین رفت و هژمونی آمریکا با نظم تک‌قطبی تا ۲ دهه حکمفرما شد.

اهمیت ساختار و هنجار در آنجاست که قدرت‌های واضع نظم جهانی با تعریف آنها، دولت‌ها و واحدهای سیاسی را مجازات و تنبیه می‌کنند. تحریم‌های ایران در ۲ دهه گذشته توسط آمریکا در دوران پساجنگ سرد از این بعد ساختاری نشأت می‌گیرد. عضویت ایران در بریکس و پیش از آن در شانگهای به این معناست که دیگران اراده‌ای برای پیروی از این ساختارها ندارند یا به عبارت دقیق‌تر، ساختار جهان تک‌قطبی دیگر برندگی نداشته و کارایی خود را از دست داده است. 

بریکس و تصویر قدرت ایران

با خیزش چین و قدرت گرفتن روسیه که از توازن هسته‌ای با ایالات متحده برخوردار است، نشانه‌های تضعیف ساختارهای آمریکایی حاکم بر جهان به روشنی نمودار شده است. اقدام بریکس در ایجاد بانک توسعه در مقابل صندوق بین‌المللی پول و همچنین اراده این گروه اقتصادی برای دلارزدایی در همین راستاست. 

بریکس در دوره گذار نظم جهانی که نشانه‌های از قواره افتادن ساختارها و هنجارهای نظم آمریکایی جهان -Post Cold War- آشکار شده است، با همه دشواری‌ها و موانعی که بر سر خود می‌بیند، به عنوان یک ایده و شاید تنها جایگزین مطرح است. اگرچه در ابتدا هدف اصلی تشکیل گروه بریکس، اقتصادی بود اما در ادامه با توجه به تغییرات در نظام بین‌الملل و پیوستگی اقتصاد و سیاست، عوامل سیاسی و بین‌المللی نقش انکارناپذیری بر گستردگی و دامنه کاری بریکس داشته است. هر کدام از اعضای بریکس در حوزه‌های سیاسی و اقتصادی در جهان بازیگری عمده محسوب می‌شوند و از این منظر بریکس دارای سطوح مختلف و متنوعی از قدرت است. چین و روسیه از اعضای دائم شورای امنیت و دارای حق وتو هستند. چین، روسیه و هند دارای زرادخانه‌های سلاح هسته‌ای هستند و برزیل و آفریقای‌جنوبی هم از توانمندی‌های هسته‌ای برخوردارند. همچنین اعضای این گروه نیمی از جمعیت جهان (۴ میلیارد نفر) را تشکیل می‌دهند که این متغیر هم یک عامل قدرت‌ساز برای ایفای عمل گسترده‌تر بریکس است. ظرفیت اقتصادی بریکس با در اختیار داشتن تقریبا 30 درصد کل اقتصاد جهانی دیگر اهرم قدرت‌ساز این گروه برای در اختیار گرفتن ابتکار عمل در نظام بین‌الملل است. با این وجود مهم‌ترین وجه تمایز بریکس را باید در تجدیدنظرطلبی اعضای آن نسبت به نظم موجود جهانی جست‌وجو کرد و همین ویژگی برجسته باعث شده نقش این گروه در بازتعریف نظام بین‌الملل شاخص شود. حالا با اضافه شدن ایران، عربستان، مصر و آرژانتین در کنار اتیوپی و امارات، این بلوک غیرغربی، قدرت‌های هر قاره را در کنار هم جمع کرده است. از نشانه‌های دیگر از قواره افتادن نظامات آمریکایی، حضور شرکا و متحدان ایالات‌متحده در بریکس یا افزایش همکاری آنها با روسیه است. رفتار رهبران کشورهای آفریقایی یا عربستان سعودی و امارات در نزدیکی به مسکو و تقابل با واشنگتن در موضوع اوکراین، گواه این است که انتخاب و گزینه‌های سیاست خارجی دولت‌ها دیگر با فوریت‌ها  و اولویت آمریکا آن هم از سر اجبار تطبیق داده نمی‌شود. اگر اتفاقات روز جهانی مثل بحران اوکراین یا نقش‌آفرینی چین در غرب آسیا، با حمله آمریکا به عراق در سال 1991 یا اشغال افغانستان در سال 2003 مقایسه شود، عمق تنزل ایالات‌متحده از هژمونی‌اش فهم می‌شود. «سندتون» یک منطقه تجاری پرزرق و برق در حومه شهر ژوهانسبورگ در آفریقای جنوبی، در روزهایی که زرق و برق نظم غربی از چشم‌ها  افتاده است، محل برگزاری آخرین نشست گروه بریکس بود. جیم اونیل وقتی سال ۲۰۰۱  اصطلاح «بریکس» را ابداع کرد، برای نخستین‌بار عبارت «طلوع بلوک جدیدی روی کره زمین» را به کار برد. این اقتصاددان آن روزهای «گلدمن ساکس» شاید نمی‌دانست این طلوع، مصادف با غروب ایالات‌متحده است.

 

علیرضا حجتی