در گرمای آتشین روزهای تابستانی خوزستان ، در وسط جزیره شرجی مجنون و در بین نیزارهایی که باد آنها را چون مجنونان دائما تکان میدهد؛ ناگهان باران گرفت. هرچند که در آن تیرماه داغ، باران آتش از آسمان روانه بود؛ اما آنچه بر سر شما بارید باران گلوله بود. بارانی آنهمه شدید و آنهمه متراکم که آن را «بزرگترین گلولهباران تاریخ» نامیدهاند. حزب بعث، همچون سگ هاری به سیم آخر زده است. جنگی که میخواست در آ ن ظرف یک هفته به تهران برسد، به جایی رسیده بود که خاک عراق در دست ایران بود. باران گلوله تا آخرین حد توان لشکر بعث شدید بود تا هیچ کسی در جزیره زنده نماند. اینجا جزیره مجنون است؛ مقتل شهیدان بدر و خیبر، مقتل حاج محمدابراهیم همت. پاتک دشمن زده شده و همه شما جا ماندید و سالها بعد از جزیره مجنون در عملیاتهای تفحص برایمان تنها پلاکی آوردند. با قد و بالای رعنا رفتید و از شما جز یک تکه آهن که نامتان بر آن حک شده بود باقی نماند.
چهارم تیرماه هر سال یادآور چهارم تیر 67 و آسمانی شدن مهربانترین مردان سرزمینم در جزیره مجنون است. بعد از سال 65 که رزمندگان اسلام نه تنها صدام را با خطر نابودی مواجه ساخته بودند و در کربلای 5 و والفجر 8 متجاوز را شکست داده بودند، حزب بعث به سلاحهای شیمیایی رو آورد و با هرچه که در دست داشت با سپاه حق جنگید. جالب آنکه اسم عملیات آنها در جزیره مجنون «توکلنا علی الله» بود. اما توکل اصلی حزب بعث بر سلاحهای ممنوعه شیمیایی بود که آنها را از دولتهای اروپایی گرفته بود. دشمن نتوانسته بود با لشکر امام خمینی رو در رو بجنگد، رو به سلاحهای غیر انسانی آورد و جزیره مجنون، دریای خون شد. آنکه اولین بار نام این جزیره را اینچنین گذاشت، از کجا میدانست اینجا دیار عاشقان خواهد شد؟
پاتک شیمیایی دشمن در سال 67 مجنون را لالهزار شهیدانی کرد که هنوز تفحص نشدهاند؛ همچون پدرم حاجموسی چنارانی.
پس از عمری غریبی بینشانی
خدا میخواست در غربت نمانی
از آن سرو بلندقامت ناز
پلاکی بازگشت و استخوانی
هاجر چنارانی ؛ نماینده مردم نیشابور در مجلس شورای اسلامی