در روزهای گذشته 2 خبر به ظاهر بیربط با یکدیگر، ارتباط عجیبی در ذهنم پیدا کرد. نخستین خبر مربوط به پایان سیرک ضدانقلاب خارجنشین در پوشش ائتلاف و تشکیل شورای راهبری بود. مضحک بودن جمعیت حاضر در این ائتلاف که حاصل جمعی از شاهزاده بیکار، رهبر یک گروهک تروریست، بازیگر سینما و... بود به تنهایی کفایت میکرد تا نهایت هارت و پورت این جمعیت به رغم همه حمایتهای خارجی و رپرتاژهای رسانهای مشخص شود. در این میان گویا بر سر اضافه شدن جمعی دلقک دیگر به این مبارزان اولیه(!) اختلافات بالا گرفته و ائتلاف ترک برداشته است. کمدی خارجنشینان که قرار بود تکملهای بر تراژدی آشوبهای داخلی باشد، حالا به شکل چندشآوری حال بازیگران خودش را هم به هم میزند. با این حال نمیتوان چشم بر این واقعیت بست که همین سیرک نیز غایت توان براندازانی است که سالها از بودجه دولتهای غربی و عربی تغذیه شدهاند و این اواخر پایشان به برخی مجامع بینالمللی مثل نشست امنیتی مونیخ نیز باز شده بود؛ جریان بیاصالت و ریشهای که بر سر مخالفت با نظام جمهوری اسلامی ایران، حاضر است با تجزیهطلبان نیز فالوده بخورد. نهایت نسخه تجویزی ضدانقلاب نیز چنان که در ماههای گذشته عیان شد، تقلا برای تشکیل یک کمپین برای درخواست حمله نظامی و تحریم اقتصادی علیه ایرانیان بود. طبیعتا انتهای چنین مسیری نیز با پیشفرض موهوم به قدرت رسیدن این عروسکها معلوم است.
خبر دومی که در طرف دیگر برایم عجیب بود مربوط به سخنان یکی از روزنامهنگاران شناخته شده دهه70 در جریان یک مناظره دانشگاهی پیرامون سیاست خارجی بود. مهدی نصیری که روزگاری ایده انقلابیاش به دنبال نفی هر آنچه مظهری از مدرنیته غربی بود، میگشت، پس از یک دگردیسی نظری از اواسط دهه90 با زبان انتقادی جدیدی به فضای رسانه و بعضا تئوریپردازی بازگشت.
نصیری این بار با متوسل شدن به مفهوم جدیدی به عنوان «عصر حیرت » چنین ادعا میکرد که قدرت مدرنیسم و نظم جدید جهانی ما را به موضع حیرت رسانده است. انسان مسلمان در چنین جهانی نهایتا میتواند حیرتزده و منفعل بیآنکه قدرت تغییری داشته باشد، ایمان خود را درون قلبش زنده نگه دارد. او حالا به دنبال نفی هر آنچه مظهری از دیانت جمعی بود، میگشت. در چنین مسیری طبیعتا عقلانیت دینی، فقه و برپا داشتن شریعت را مورد انتقاد قرار میداد و حتی مخاطرهآمیز برای حفظ دیانت میدانست.
واقعیت این است که هیچگاه مقابل نظریه «عصر حیرت» نصیری حیرت نکردم. نه تغییر 180 درجهای مواجهه او با عالم بیرونی اتفاقی جدید به حساب میآمد و نه آنچه «عصر حیرت» مینامید، نگاه جدیدی بود. در 2 قرن گذشته همزمان با مطرح شدن دیگری غرب در برابر ایران و اسلام، بسیاری حیرتزده نسخه نصیری را برای ایرانیان تجویز کردهاند؛ نسخههایی که یا عموما به نفی کامل دین منتهی میشود یا اقامه آن را به عصر ظهور واگذار میکند. با این حال شنیدن مواضع نصیری در این مناظره دانشگاهی برای نخستین بار نسبت به این روزنامهنگار دهه70 حیرتزدهام کرد. تاکید بر اینکه «باید به قلدری[آمریکا] رضایت بدهیم» موضعی بود که حداقل طرح شدنش با چنین صراحتی از سوی نصیری را انتظار نداشته باشم. سوای اینکه نصیری در بخشهای مختلف این مناظره اثبات کرد به فیکنیوزهای مجازی بیش از کتاب و مقالات حوزه روابط بینالملل اعتیاد پیدا کرده است، زبان نصیری را باید ادامه سنت نفی افراطی او خواند. با این تفاوت که این بار آنچه او نفی میکند صرفا اقامه شریعت نیست.
مواضع نصیری نفی اندیشه مدرن و مفاهیمی همچون «استقلال ملی» نیز است. غمانگیز که حتی این نفی نیز در زمانهای صورت گرفت که برای نخستین بار پس از پایان جنگ سرد، دولتها بار دیگر و در کشاکش نزاعی که خبر از یک نظم جدید جهانی میدهد به دنبال تقویت «استقلال ملی» خود میگردند. نصیری چه در نفی مدرنیته در دهه70 و چه در نفی اقامه شریعت در دهه90 بر پایه یکسری اصول قابل نقد به جهان پیرامون خود مینگریست. با این حال آنچه از او شنیده میشود پیش از همه عبور از «اصول» است؛ قرار گرفتن در نقطهای که صرفا غیریتسازی از خود در برابر نظام جمهوری اسلامی تبدیل به خاستگاه نظری میشود. یقینا دیدن افرادی که روزی با اصولشان سازگار نبودیم و اکنون به نقطه بیاصولی سقوط کردهاند، حیرتانگیز و تلخ است.
ما تعجبی از بیاصول بودن ضدانقلاب خارجنشینی که به هیچ چیز جز دریافت مزد مزدوری خود متعهد نیست، نداریم اما یقینا بیاصول شدن آنها که روزگاری اصولشان را نقد میکردیم، تلخ و حیرتانگیز است. شاید زمان آن رسیده باشد که برخی در کنار «حیرت» کمی «خجلت» را هم در دستور کار قرار دهند.
یونس مولایی