این سرنوشت محتوم اکبری و اکبریهاست؛ خائن به وطن، سزایش جز اعدام نیست؛ گرچه جرم خیانت به وطن، بزرگتر از آن است که اعدام غرامت آن باشد.
موردی و جزئی به مسئله نگاه نکنیم؛ این اولین نمونه کشف شده نبوده و آخرین آن هم نخواهد بود. ایران از دیرباز با خیانتکارانی مواجه بوده که نه تنها اسرار و اطلاعات راهبردی را به دشمنان قسمخورده این خاک میفروختند، بلکه حاضر به همکاری با دشمن و اشغال این خاک به دست بیگانگان بودند. با این تفاسیر و ضرورت اتخاذ نگاهی جامعتر، باید به سراغ بسترهایی رفت که فضا را برای فعالیت و مانور اکبریها فراهم میکند؛ افرادی که به سر تا سر زندگیشان رنگ نفاق و ریا پاشیده اند.
این مورد کشفشده اخیر، نمونه جالب و البته عجیبی است؛ فردی که ۷۰ ماه سابقه جبهه دارد و جوانی خود را در نبرد با دشمن گذرانده، در عالیترین سطوح نظامی و امنیتی فعالیت داشته اما سرانجامی جز رفتن بالای چوبه دار ندارد. به چه قیمتی؟ با چه هدفی؟ پشت این خیانتها چه انگیزه ای نهفته شده؟ کسب ثروت و اخذ اقامت و زندگی در غرب؟ تاریخ گواهی داده که جاسوسان برای کارفرمایان خود، حکم دستمال کاغذی را داشته و پس از استفاده به سطل زباله پرتاب میشوند و حتی مواهب زندگی در غرب، آنقد ارزشمند نیست که یک فرد جان خود را به خطر بیندازد. پس چرا فردی با این جایگاه و با پشتوانه اعتقادی خود در جوانی که او را راهی جبهه کرده، حاضر به همکاری با یکی از متخاصمترین دشمنان ایران میشود؟
به واقع پاسخ واضح و جامعی برای این ابهامات و سوالات نیست. شکافتن ابعاد روانی و شخصیتی این قسم افراد تبحری ژرف را می طلبد که در استطاعت نگارنده نیست. اما میتوان این نقد را به ساختار گزینش در نهادهای مختلف کشور وارد کرد که چرا عرصه برای حضور چنین افراد ریاکاری فراهم میشود؟ این حقیقتی تلخ اما واقعی است.
بیپرده بگوییم؛ چهره مزورانه اکبری و اکبریها با یقهها و پیشانی پینهبسته، خبر از شخصیتهایی میدهد که سراسر ریا و نفاق هستند، حامل دو روییاند و تزویر به هویتشان تبدیل شده. در ظاهر پایبند به کشور و انقلاباند اما در باطن، شیفته غرب و برای تنفس در هوای غرب، از هیچ اقدامی فروگذاری نمیکنند؛ حتی خیانت به خاک مادری! و با این اوصاف و "رنگ رخسارهای که از سر ضمیر" خبر میدهد، به نهادهای مهم و حساس کشور وارد میشوند.
حق بدهید بپرسیم که چرا باید ساز و کارهای معیوب گزینش و سپس پایش افراد با انتخاب چنین افرادی، عرصه را برای ورود دلسوزترین انسانها و محبان میهن و انقلاب به مدارج بالای مدیریتی محدود کنند؟ نه اینکه در مهمترین مناصب، افراد ماهر، خبره و دلسوز وجود ندارند که اگر چنین گفته شود، ادعایی نارواست. بلکه بحث بر سر هزینههای گزافی است که بخشی از این ساز و کار ریاکارانهمحور بر کلیت نظام و انقلاب تحمیل میکند. این افراد که از کره مریخ نیامدهاند، بلکه محصول بخشی از کژکارکردهای درون سیستمی هستد.
بدانیم که اکبریها با ظاهر ریاکارانه و در لوای دین و دینمداری چنان ضربات سهمگینی بر پیکره انقلاب وارد میکنند که شاید دشمنان از وارد کردن آن عاجز باشند. قبول کنیم که اکبریها محصول نهادینهشدن ریاپروریاند که تخصص و تعهد افراد پشت دیوار تظاهرها میماند و بپذیریم که باید این روند به سمتوسوی اصلاح حرکت کند.