طبق روایتى که علامه مجلسى آن را در بحارالانوار(جلد 32، صفحه 267، حدیث 206) از احتجاج طبرسى نقل کرده است و آیتالله العظمی مکارم شیرازى در جلد 2 صفحه 24 کتاب پیام امام امیرالمومنین(ع) به آن اشاره کردهاند؛ عمرو بن عاص، روزى به عایشه گفت: «لوددت أنّک قتلت یوم الجمل!، من، دوست داشتم که تو، در روز جنگ جمل کشته شده بودى!» عایشه با تعجب پرسید: «و لم؟
لا أبا لک!» اى بىاصل و نسب! به چه دلیل؟». عمرو عاص در پاسخ گفت: «کنت تموتین بأجلک و تدخلین الجنّه و نجعلک أکبر التّشنیع على علىّ،» تو با مرگ خود، از دنیا مىرفتى و داخل بهشت مىشدى و ما، قتل تو را، بزرگترین دستاویز براى بدگویى به على قرار مىدادیم.» این شرح حالی است از کسانی که جنگ جمل را با برافراشتن پیراهن خونی خلیفه سوم و به بهانه خونخواهی بر امیرالمومنین علی علیهالسلام تحمیل کرده بودند اما وقتی از این فتنه نتیجه مطلوب را نگرفتند، این چنین از اینکه همسر پیامبر اسلام در این جنگ کشته نشد تا خون وی را بهانهای برای جنگ روانی علیه حضرت علی(ع) قرار بدهند حسرت میخورند.
مولای متقیان البته پاسخ قاطعی به جنگ روانی اهل جمل یعنی خونخواهان دروغین خلیفه مقتول دادهاند، آنجا که در مورد آنها فرمودند:«وَ إِنَّهُمْ لَیَطْلُبُونَ حَقّاً هُمْ تَرَکُوهُ وَ دَماً هُمْ سَفَکُوهُ... آنها، حقّى را از من مطالبه مىکنند که خود، آن را ترک گفتهاند و انتقام خونى را مىطلبند که خود، آن را ریختهاند...»
(خطبه 22 نهجالبلاغه).
این روایت و کلام حضرت امیر(ع) نه به قصد قیاس مصادیق با یکدیگر بلکه صرفاً به این منظور نقل شد تا به یاد بیاوریم که از گذشته دور تاکنون جبهه نفاق و فتنهگران دنیاطلب برای رسیدن به خواستههای باطل خود نه از کشتهسازی ابایی داشتهاند و نه از انداختن خون مقتولی که خود دست به آن آلوده کردهاند به گردن طرف مقابل.
این روزها اما شاید خیلی راحتتر میتوان آنچنان فضایی را درک کرد.
طی دو ماهی که از شروع اغتشاشات در کشورمان میگذرد انواع و اقسام تلاش پرحجم آشوبگران و جریان رسانهای معاندان برای انحراف افکار عمومی از طریق دروغ و تهمت و کشتهسازیهای بیاساس را شاهد بودهایم. از فوت مهسا امینی که با وجود نامشخص بودن ابعاد دقیق آن در روزهای اول و در شرایطی که هیچ قرینه مستندی بر غیرطبیعی بودن فوت این دختر جوان وجود نداشت، ناجوانمردانه در یک عملیات روانی و رسانهای پرحجم که متاسفانه برخی از چهرههای سیاسی و رسانههای اصلاحطلب هم به نوعی به آن دامن زدند علت فوت مهسا امینی به دروغ ضرب و شتم توسط پلیس جلوه داده شد. این روایت دروغ بهانهای شد برای استارت اغتشاشاتی که بنابر شواهد؛ ماهها برای آن برنامهریزی شده بود.
هرچند ویدئوی منتشرشده از لحظه ایست قلبی مهسا امینی تا حد زیادی این ادعای دروغ را پاسخ داد اما جریان نفاق بنایی برای قانع شدن نداشت و هدفش چیز دیگری بود. بعدها نیز که در اقدامی کمنظیر با تشکیل کمیتهای از 20 متخصص و گزارش موشکافانه و کارشناسی پزشکی قانونی مشخص شد که آن مرحومه بر اثر مرگ طبیعی و نه ضربه وارده جان باخته و اسناد علمی و پزشکی بیماری و سابقه جراحی در دوران کودکی وی نیز منتشر شد و حتی پدر این دختر نیز برخلاف ادعاهای بیسند ابتدایی و کتمان بیماری فرزندش پذیرفت که ضربهای به سر وی وارد نشده و سابقه بیماری هم داشته، اصرار بر ادعای دروغ شبکههای معاند ادامه پیدا کرد.
در جریان تجمعات ایجاد شده در شهرها و اقدامات تخریبی و آشوبگرانه بعدی که به ظاهر به بهانه مرگ یک دختر جوان اما در واقع برای اجرای دستور و تاکتیک طراحی شده از سوی سرویسهای اطلاعاتی موساد و سیا و... شکل میگرفت وقتی اثر مانور روی مرگ مهسا کمرنگ شد و مردم بسیاری دلایل علمی و گزارش پزشکی قانونی را پذیرفته بودند، نیاز آشوبگران و صاحبکارانشان برای گرم نگه داشتن تنور اغتشاش باعث شد تا هر از گاهی با طرح نامهایی جدید همچون نیکا، سارینا، اسرا، آیلار و مائده و... که طبق شواهد متقن و مستندات روشن به علتهای دیگری همچون سقوط از ارتفاع یا تصادف رانندگی و آنفلوانزا و... جان باخته بودند و ادعای بیسند ارتباط مرگ آنها در اغتشاشات به این بازی کثیف ادامه دهند. حتی در چند مورد دختران و پسرانی که تصویر و نام آنها بهعنوان جانباختگان اغتشاشات توسط رسانهها و شبکههای اجتماعی معاند منتشر شده بود با انتشار ویدئو و مصاحبه اعلام کردند که زنده هستند! یکی از فوتشدگان ساختگی هم چند روز بعد در جلسه دادگاه به دروغهایی که درباره او گفته بودند اشاره کرد!
عجیب آنکه هیچ وقت هیچ تصویر یا شواهدی از اینکه این افراد مورد ادعا در صحنه اغتشاشات جان خود را از دست دادهاند یا تیر خوردهاند ارائه نشد آن هم در عصری که هر اتفاقی در یک لحظه در فضای مجازی منتشر میشود.
چند روزی هم هست که معاندان به رسم دیرین منافقان و فاسقان با خون مردم بیگناهی که در حملات تروریستی نشأتگرفته از اغتشاشات جان خود را از دست دادند مشغول بازی هستند و شهادت آنها را به دروغ به نظام نسبت میدهند.
حتی وقتی داعش جنایتکار مسئولیت حمله تروریستی حرم شاهچراغ(ع) را رسماً پذیرفت باز هم از دروغپردازیهای خود دست برنداشتند.
حادثه تلخ تروریستی غروب چهارشنبه در ایذه که منجر به شهادت و مجروح شدن عدهای از مردم و نیروهای مدافع امنیت شد نیز آخرین پرده از جنگ روانی رسوا و دروغپردازی معاندان و آشوبگران در نسبت دادن این جنایت به نظام که در جریان فراخوان خود آنها رخ داده بود به شمار میآید.
این تهمتها به نظامی است که قریب 60 روز است با خویشتنداری از برخورد خشن با آشوبگران دهها نفر از بهترین فرزندان خود از بسیجی و طلبه و پاسدار و پلیس را فدا کرده است تا صف حق و باطل جدا شود.
اتفاقاً این روزها و پس از جنایتهای متعدد اغتشاشگران تروریست در به شهادت رساندن فجیع جوانان مظلوم مدافع امنیت که برخی از تصاویر آن هم منتشر شده است این موضوع که چرا نیروهای پلیس و بسیج و سپاه با دست خالی و تنها با باتوم و نهایتاً پینتبال در برابر تروریستهای داعشمسلک مسلح به قمه و قداره و سلاح گرم روانه میدان میشوند مورد انتقاد گسترده مردم قرار گرفته است.
در همین ماجرای ایذه؛ در رسوایی این دروغپردازان منافق همین بس که وجود ماموران بدون سلاح در بین آسیبدیدگان تیراندازی تروریستها خود گواه اصل ماجراست. از طرفی چطور میشود که حسابهای کاربری وابسته به آشوبگران لحظاتی پس از حادثه ایذه نسبت به هدف قرار گرفتن نیروهای مدافع امنیت ابراز خوشحالی میکنند اما بلافاصله پس از اینکه مشخص میشود در این تیراندازی کودکی هم جانباخته دقیقا همان حسابها و صفحات که تا لحظاتی قبل وقوع این تیراندازی را به هم تبریک میگفتند خونخواه و عزادار کودکی میشوند که خود آن را پرپر کردهاند؟
چطور میشود که همزمان با این حادثه در اتفاقی مشابه در اصفهان نیروهای بسیج و پلیس هدف تیراندازی موتورسواران مسلح تروریست قرار میگیرند و تعدادی به شهادت میرسند اما حادثه ایذه کار نظام است و حادثه اصفهان نه؟ چون اینجا لاشخورهای تروریست پیکر کودکی را که خود جانش را گرفتهاند برای بزم پلیدشان مناسب دیدهاند.
از آشوبگرانی که براساس تصاویر اخیر شهر کامیاران خود به راحتی به نیروهای همفکرشان از فاصله نزدیک شلیک میکنند تا چرخ کشتهسازی متوقف نشود انتظاری نیست، عجیب آنکه در این میان برخی سلبریتیها و چهرههای مطرود سیاسی که مدتهاست در زمین دشمن مشغول بازی شدهاند هم با تکرار دروغ نسبت دادن شهادت مردم و کودک ایذهای به نظام مشغول خوشخدمتی به اربابان خود هستند.
کسانی که باید تکلیف خود با دشمنان مسلح یورش آورده به امنیت و ناموس مردم را روشن کنند؛ یا عملا اعلام کنند که جزو آنها هستند یا با صراحت از آنها تبرئه بجویند و جنایتهای آنها را محکوم کنند. چطور است هنگامی که امثال آرمان علیوردی، روحاله عجمیان و دهها شهید مدافع امنیت دیگر که برای حفاظت از نظم شهر و امنیت مردم با دست خالی و با سپر کردن جسم خود مقابل اغتشاشگران ایستادند و به سختترین وضعیت به شهادت رسیدند این چهرههای سیاسی و ورزشی و سینمایی و... به روی دوروی خود هم نیاوردند تا با یک تسلیت یا محکومیت و همدردی، اندک فاصلهگذاری حتی ظاهری بین خود و آشوبگران ترسیم کنند؟
البته این مدعیان ظاهری انسانیت وقتی حکم قصاص قاتلان شهدای امنیت صادر شود در قالب انسان دوستی وارد معرکه میشوند و باز هم به دفاع از قاتلان و جنایتکاران میپردازند. این اولینبار نیست؛ از موج حمایتی از «نوید افکاری» که خود به صراحت به قتل یک انسان بیگناه در شیراز اعتراف کرد تا دفاع از «محمد ثلاث» از دراویش گنابادی که در ماجرای خیابان پاسداران با اتوبوس به صف نیروهای پلیس زد و چند نفر را به شهادت رساند و با صراحت هم به آن اعتراف کرد در کارنامه این چهرههای کاسب انسانیت وجود دارد.
اما این جماعت باید پاسخ دهند که چرا همیشه جهت انسانیتشان به سمت قاتلها و جنایتکارهاست؟ آن سلبریتی دستچندم که این روزها مدعی «نه به اعدام» قاتلان مدافعان امنیت شده است فراموش کرده است وقتی دزد گوشی همراه دختر نوجوانش را در اداره آگاهی روبهرویش نشانده بودند و وی با خشم و داد و فریاد به سمت دزد حملهور شده بود اگر ماموران پلیس جلوی این آقا را نگرفته بودند چه میشد؟ حالا وی که به خاطر استرس وارده به دخترش در جریان دزدی گوشی او چنان فریاد میکشید، با بستن چشم خود بر زجر خانواده شهدای مدافع امنیت، اهل گذشت از قاتلان جوانان مردم شده است؟
قطعاً ورود جوانان فریبخورده در جنگ روانی و روایت دشمن به میدان اغتشاش برای همه ناخوشایند و ناراحتکننده است و ناراحتکنندهتر احتمال آلوده شدن دست برخی از آنها به خون افراد بیگناه در این آشوبهاست، اما این چهرههای سیاسی و سلبریتیهای مدعی انسانیت باید پاسخ دهند چه کسانی با دروغ پرحجم و القائات هدفمند و مورد رضایت دشمن این جوانها را تحریک کردند و به خیابان آوردند که خدای نکرده برخی از آنها بر اثر جو سنگین القایی و فریب دشمن و پادوهای خوشخدمت آن حالا قاتل شده باشند و مستوجب مجازات؟ این حضرات به نقش خود در این ماجرا فکر کردهاند؟ اصلا این افراد از کجا خط میگیرند؟ آیا حمایت پرحجم آنها از قاتلان و تروریستها نوعی تقسیم کار دیکتهشده است؟ آیا این حمایت احتمال تکرار جنایتهای دیگر را بیشتر نمیکند؟
این روزها به لطف و مدد الهی میگذرد اما این آشوبها و جنایتهای غیرانسانی رخ داده در متن آن یکبار دیگر چهره منافقان و مدعیان ریاکار و دروغین انسانیت را برای مردم نمایان کرد.
عباس شمسعلی