آشوبها ی این روزهای ایران، چند تفاوت اساسی با آشوبهای قبل دارد. یکی از این تفاوتها پررنگ بودن مبحث «خشونت» در آن است، چه کلامی و چه فیزیکی. اصرار عجیب برای دیدن و شنیده شدن این خشونتها ، یکی دیگر از این تفاوتهاست. با توجه به این که نقش «رسانه» و «فضای مجازی» در بروز این خشونتهای وحشیانه پُررنگ و برجسته است، در این نوشتار تلاش میکنیم ضمن گشتن در لابهلای تاریخ برای یافتن موارد مشابه جهت تبیین، پاسخی برای چرایی وجود چنین پدیدهای بیابیم. میخواهیم بدانیم چه اتفاقاتی افتاده که عدهای برخلاف عقل و تمام استانداردهای انسانیِ پذیرفته شده در دنیا، در قرن بیست و یکم ناگهان اینطور عیان، وحشی میشوند، سلاح میکشند و در روز روشن مثلا سر میبرند، انسانی را آتش میزنند، فحشهای جنسی میدهند و وقتی اعتراضی میشنوند، در اوج بیشرافتی، معترض را «بی شرف» صدا میزنند؟ از این مهمتر، چرا این خشونتهایشان را پنهان نمیکنند و اصرار دارند که دیده شود؟ چرا حین انجام خشونت، به خشونتهای به مراتب کوچکتری که از ناحیه مقابل بعضا
حتی رخ نداده، حمله میکنند؟ با توجه به انزجاری که این مدل مبارزه بین مردم ایجاد میکند، چرا نگران تبعات آن نیستند؟ برای یافتن پاسخهای این چند سؤال مجبوریم به نکتهای تاریخی که پیش از این در همین ستون آوردهایم، دوباره ارجاع دهیم. بخوانید:
در تاریخ اروپا میخوانیم در قدیم الایام- مثلا 2000 سال پیش- وقتی یک جریان قدرتمند و حاکم میخواست، مردم ده یا منطقهای را با خود همراه کند، دست به «خشونت» میزد. خشونت از جنس شکنجههای وحشیانه و قطع عضو و حتی قتل. این شکنجه و جنایت هم به عمد، در میادین اصلی شهر یا روستا و جلوی چشم مردم انجام میشد تا «موثر» واقع شود. یعنی همراه کردن مردم با یک جریان، با زور و خشونتی عیان و عُریان صورت میگرفت. در مباحث «جامعهشناسی علم» هم میخوانیم، این طیف علم را هم به خدمت میگرفت و مثلا با مطالعه و شناخت بدن انسان، طوری عضو بدن را انتخاب و آن را از تن قربانی جدا میکرد که، بیشتر زجر بکشد، بلندتر فریاد بزند و دیرتر بمیرد تا همه ببینند و بشنوند و به سمتی بروند که، آن جریان قدرتمند میخواهد. با شروع دوران به اصطلاح مدرن و با تغییراتی که در حوزههای مختلف از جمله حکومتداری به وجود آمد، تلاش شد، این «کنترل» و «شکنجه» و «تحت تاثیر قرار دادن افکار عمومی» برای «حرکت دادن به یک سمت خاص» با تغییراتی در «روش» همراه شود. مثلا، کمتر دیده شود، یا اصلا دیده نشود یا حتی، بیدرد و خونریزی باشد چرا که صاحبان قدرت به مرور متوجه شده بودند که روشهای کم هزینه تری نیز وجود دارد که چه بسا، موثرتر هم هستند. ساخت زندان «سراسر بین» یا panopticon در اواخر قرن 18 میلادی، در همین چارچوب قابل تحلیل است. این زندان توسط فیلسوف فایدهگرای انگلیسی یعنی «جرمی بنتام» طوری طراحی شده بود تا به زندانبانها اجازه دهد که تمامی زندانیها را زیر نظارت خود داشته باشند بدون اینکه آنها بتوانند مطمئن شوند که در کدام لحظه تحت نظارتاند! نوعی شکنجه که به ظاهر نه درد داشت نه خونریزی اما بهاندازه شکنجه جسمی عذابآور و موثر بود و سروصدا و هزینه روشهای قدیمی را هم نداشت. رفتهرفته مطالعات دقیقتر، ریزتر و جدیتری روی ذهن و چگونگی تاثیرگذاری بر آن انجام شد که بهعنوان فقط یک نمونه، نتیجه آن شد کتاب «تفکر سریع و کُند» نوشته دانیل کانمن یهودی که تکنیکهای آن امروز از سوی برخی افراد و رسانهها مورد «سوءاستفاده» قرار میگیرد. تکنیکهایی که بعضا میتواند کاربرد همان شکنجههای قرون وسطایی را داشته باشد منتهی بدون خونریزی و خشونت فیزیکی. نوعی شکنجه مثلا روحی. میخواهیم بگوئیم، امروزه رسانهها میتوانند با تکنیکها و روشهای نرم در افکار عمومی، هماناندازه تاثیر بگذارند که 2000 سال پیش صاحبان قدرت با شکنجه و قتل به دنبال آن بودند. اما 50 روزی میشود که شرایط در ایران به طرز حیرتانگیزی تغییر کرده است. با اوباش قمهکش و اغتشاشگران اجارهای مواجهیم که دست به خشونتهایی میزنند که دیدن و شنیدنش، دود از کَلّه آدم بلند میکند... اینجا موضوع مورد بحث ما، صرفا این اوباش نیست. چرا که چنین موجوداتی منحصر به تاریخ گذشتههای دور نیستند و هروقت فرصت بیابند، جنایت میکنند. مثلا در دهه 30 میلادی چنین خشونتهای وحشیانهای در جریان مبارزات فاشیستهای ایتالیا و آلمان مشهود بود و آنها هم اصرار داشتند، این خشونتها دیده و شنیده شود! یا در جریان حمله داعش به کشورهای منطقه که شاید بتوان گفت، یکی از بدترین خشونتها رواج یافت.
یادآوری این نکته هم ضروری است که، مورد بحث ما، صاحبان و گردانندگان این اوباش اجارهای هستند که خط و ربط را به آنها میدهند. اوباشی که در کف خیابان است، صرفا یک «مهره» و «سر نخ» است که به ازای جنایاتش، حقوق میگیرد. صاحبان این «پروژه خشونت»، و رد پای آنها را میشود در آن چند شبکه فارسی زبان دید که در لندن و واشنگتن مستقر هستند. صاحبان این پروژه یعنی موساد و سیا و...
چرا میخواهند خشونتها در اوج بوده و اتفاقا دیده شوند؟!
«تابوشکنی» یکی از اهداف و دلایل راهاندازی این پروژه شوم میتواند باشد. وقتی جنایتی غیرقابل باور و پیشبینی نشده (مثل سربریدن یا آتش زدن یک پلیس یا سلاخی کردن چند سرباز وظیفه و اهانتهای شرمآور به مقدسات و شکنجههای وحشیانه و به شهادت رساندن یک جوان طلبه) در کشوری مثل ایران که تمام دنیا بر امنیتش غبطه میخورند بهصورت ناگهانی انجام و تصاویر آن فورا منتشر میشود و حتی برای تکذیب یا توجیه آن نه تنها تلاشی نمیشود بلکه در فضای مجازی بر تکرار آن تاکید میگردد، یعنی آنها به دنبال تابوشکنی و دستکاری ذهن هستند. این جنایات تکرار میشوند، تا از حساسیتها کاسته شود. «ترس» و «ترساندن» را هم چاشنی جنایاتشان میکنند تا آن احساس طبیعی «خشم» و «نفرت از خشونت» که با دیدن این جنایات بروز مییابند، فرصت بروز نیابند. چه باور کنیم چه نکنیم، امروز با روشهای شیطانی مواجهیم که به دنبال رسیدن به هدف (مثلاً سوریهسازی ایران) به هر روش ممکن است. فلذا نباید اجازه این «تابو شکنی» داده شود. باید این «مارپیچ سکوت» را که با استفاده از لشکر سایبری و توئیتری حکمفرما شده را شکست. نباید آتش زدن یک انسان، فحاشیهای جنسی، بریدن سر، اهانت به قرآن و مقدسات آنقدر تکرار شود که در اذهان تبدیل به امری عادی شود، که اگر عادی شد، سراغ سایر مردم هم خواهند آمد. ایرانی نجیب، با فرهنگ و با اصالت است. اینها ایرانی نیستند و صرفا از ایرانی بودن، فارسی حرف زدن را بلدند. ایرانی به ناموسش حمله نمیکند و چادر از سرش پایین نمیکشد، بسیجی آتش نمیزند و به این جنایتش افتخار نمیکند. باید فورا، بساطشان جمع شود. هم بساط اراذل اجارهای و هم صاحبان این اراذل. دلیل هجمه سنگین به واکنشهای پلیس یا اعتراضات مردم به این وحشی بازیها، دلیل برجستهسازی کوچکترین تخلف پلیسی که 50 روز است دستور مماشات دارد! جلوگیری از جمع شدن بساطشان است. روی بحث ما، اراذل و قمهکشهایی هستند که آدم میکشند نه آن نوجوان هیجان زدهای که قربانی فضای بیدروپیکر رسانهای است.
وقتی ماشین کشتار داعش در عراق و سوریه به راه افتاد و تصاویر جنایات از سوی همین داعش در فضای رسانهای به صورت انبوه منتشر شد، کارشناسان را به این نتیجه رساند که داعش را - برخلاف آنچه گفته میشد-برای «ماندن» نیاوردهاند. داعش که با استفاده از تکنیک «ایجاد وحشت» مقاومت را میشکست، در واقع جاده صافکن صاحبانش بود. داعش باید میآمد، در کنار نشان دادن یک چهره خشن از اسلام، کشورهای بزرگ مقاومت یعنی عراق و سوریه و حتی ایران را ویران میکرد و میرفت. بعد نوبت به صاحبان داعش میرسید که با تقسیم هر یک از این کشورها به چند کشور کوچکتر، برای اسرائیل «حاشیه امن» بسازد. ما فکر میکنیم، یکی دیگر از دلایل ورود عریان اراذل اجارهای و صاحبانشان به خشونت و اصرارشان برای دیده شدن این خشونتها، همین نکته است. آنها میخواهند مردم را بترسانند و پیشروی کنند. آنها چه بدانند چه ندانند، درست مثل داعش جاده صافکن هستند. ویرانی با آنها، تجزیه با صاحبان آنها. این را میشود از هزار پرچمی که در تجمعات برلین آورده بودند فهمید. همین قدر متوهم!
شکارچیان با تجربه میگویند، وقتی حیوانی وحشی به تله میافتد و همه راهها را به روی خود بسته میبیند، آن لحظه لحظهای است که باید منتظر خشنترین خشونتهایش بود. چنگ و دندان نشان دادن و سر و صدا بهراهانداختن در چنین شرایطی صورت میگیرد. چون چارهای ندارد و همه راهها را به روی خود بسته میبیند. شاید دلیل این همه وحشیگری و سروصدای دشمنان جمهوری اسلامی، وضعیتی است که در آن گرفتار شدهاند. بهعنوان فقط یک مثال همین دو روز پیش تلویزیون رژیم صهیونیستی نتایج یک نظرسنجی را منتشر کرد که نشان میداد، بسیاری از صهیونیستها به این نتیجه قطعی رسیدهاند که، «اسرائیل 25 سال آینده را نخواهد دید.» وضعیت اروپا و آمریکا را هم که میبینید. در واقع تمام این اقدامات و خشونتها و آبروریزیهای دشمن، میتواند واکنشی عصبی و از روی ترس و نگرانی به این نتیجه باشد که، راهحل دیگری ندارند. به قول استاد کچوئیان نشاندهنده آخرین تلاشهایشان برای مقابله با جمهوری اسلامی ایران است. ایرانی که خودشان میگویند، با چند پهپاد ورق را در جنگ اوکراین برگرداند!
جعفر بلوری