یک. اغتشاش ، نوزادی است که مرده به دنیا میآید، یعنی ماهیتا امکان پیروزی یا به ثمر نشستن ندارد. انقلاب اسلامی مردم ایران هم با خشونت و اغتشاش پیروز نشد، بلکه عقبه فکری و اندیشهای داشت. اغتشاش همچون داروی اعتیادآوری است که به سود بیمار نیست، چرا که بیمار مرتبا به دُز بالاتری از آن احتیاج دارد و رفتهرفته تا نابودی کامل بیمار پیش میرود. یکی از دلایل بیفایده بودن اینگونه ناآرامیها، همین است که حتی در اغتشاش هم محدود نمیماند و رسما به تقابل خشن بدل میشود. اغتشاش، قطعا محکوم به زوال و فناست و هیچ تلاش یا حتی خیزشی با فعالیت مسلحانه بهنتیجه نرسیده است. آن رسانهها و جریانهایی که بر طبل ادامه اعتراض میکوبند و عدهای را به ثمربخش بودن این مسیر تشویق میکنند، بهتر از هر کسی میدانند که پایان این راه، هیچ نتیجهای نیست و فقط کسب چند امتیاز برای فشار بینالمللی بیشتر به کشورمان، ممکن است آورده آن باشد؛ که این امر قطعا ضررش برای تمام مردم ایران خواهد بود.
دو. از سوی مقابل، سابقه جمهوری اسلامی هم مؤید این ادعاست که چنانچه یک اعتراض به اغتشاش تبدیل نشود، آن را محترم بشمارد. حتی برخی گروههای منحط و منحرف در صدر انقلاب اسلامی که زاویه نگاه و عملشان با خواست ملت روشن بود، تا زمانی که به سمت خشونت نرفتند، در ساختار سیاسی کشور پذیرفته شدند، آن هم زمانی که دولت ایران، نونهال بود و با جنگ خارجی و تجزیهطلبی در برخی مناطق مواجه بود.
سه. ممکن است گفته شود که اعتراض، نتیجهای ندارد که قطعا با آن مخالفم و البته قائلم که صدای اعتراض باید زودتر و واضح تر شنیده شود؛ اما به عنوان یک مسئول، بارها شاهد تأثیر اعتراضات بودهام. عمده بهبودی که در وضعیت معلمان و بازنشستگان در چند ماه اخیر به نتیجه رسید، ناشی از شنیده شدن صدای اعتراض آنهاست.
چهار. اعتراض، نهتنها مذموم نیست که امری ممدوح است. اعتراض، اصالت دارد و اصلا مصداق امر به معروف و نهی از منکر مسئولان است.
دو گروه، همچون دو لبه قیچی، اعتراض را چندپاره و از هویت تهی میکنند؛ گروه اول کسانی هستند که هیچ انتقادی را نمیپذیرند و در ذهنشان، کلمه معترض در معنای فریبخورده نشسته است. گروه دوم کسانی هستند که انتقاد را به توهین و تندی و خشونت تبدیل میکنند. این دو گروه، قاتلان فرهنگ اعتراضاند.
پنج. معمولا در ایام بروز یک وضعیت ویژه همچون سیل یا زلزله، همه از تلفات و آسیبها ناراحتند و مصمم میشوند که از حالا، برای وقایع مشابه بعدی، پیشبینی کنند و آمادگیهای لازم را کسب کنند و حتی گاهی این نیت را اعلام هم میکنند. اما با فرونشستن مسئله در اذهان، همه چیز فراموش میشود و تا ایجاد مسئله بعد، اقدام خاصی صورت نمیگیرد. باید مراقبت کرد که با حوادث اخیر چنین برخوردی نشود. اعتراض باید به رسمیت شناخته شود و پس از این چند هفته و آرام شدن اوضاع هم، باید مسیر گفتوگو گشودهتر شود. پیش از این هم معلوم بود که در روشها و بلکه در برخی مدیریتها و ساختارها، نیازمند «حکمرانی نو» هستیم.
محسن پیرهادی