محسن مهدیان در کانال تلگرامی خود نوشته است: برای تحلیل اغتشاشات اخیر اگر کف خیابان متوقف شویم دچار یک خطای تودرتو و فاحش شدیم. ماجرای اغتشاشات اخیر با همه نمونه های گذشته متفاوت است و مهمترین تفاوت آن سهم و نقش پلتفرم هاست.
شبکه های اجتماعی تنها آتش بیار و معرکه گیر نبودند، بلکه آتش ساز بودند. شبکه های اجتماعی تنها محلی برای قرار و مدار اغتشاش نبوده و نیست. شبکه های اجتماعی تنها محلی برای پوشش گسترده اغتشاشات نیست. تنها برای اطلاع رسانی شبکه برانداز نیست. برای خبر راست و دروغ نیست؛ از
این نگاه های سنتی و بسیط خارج شویم.
شبکه های اجتماعی، همه اغتشاشات است نه جزء وابسته و ضمیمه. گذشت روزگاری که رسانه صرفا جهت اطلاع رسانی بود.
نقش کلیدی و نهایی رسانه، ساخت تصویر در ذهن است و برای ساخت تصویر، فراتر از هشنگ سازی نیازمند رویداد سازی است و لذا رویداد را ساختند تا تصویر را بسازند.
هر کس در شبکه های اجتماعی می چرخید احساس می کرد شهر در کنترل تروریست های وطنی است و حال آنکه در واقع خبری نبود جز گروه های کوچک پراکنده و محلی که دانسته و ندانسته آمده بودند تا حلقه های تصویر ذهنی را تکمیل و نهایی کنند.
متاسفانه هنوز یک نگاه ساده اندیشانه درباره عصر پلتفرم وجود دارد که سیستم حکمرانی در کشور ما را دچار برآوردهای کج و معوج کرده است. استقلال حاکمیتی و قدرت حکمرانی در حال صدمه دیدن جدی است.
خیال می کنند پلتفرم یک ابزار اطلاع رسانی صرف است؛ خیال می کنند ابزار سرگرمی است؛ خیال می کنند جزئی و گوشه ای از زندگی است. خیال می کنند مردم تنها اوقات فراغت با پلتفرم می گذرانند.
آقایان مسوول؛
پلتفرم، همه زندگی است. خود زندگی است. مجاز نیست؛ واقعیت است. متوجه باشیم درباره چه چیز حرف می زنیم.
اراده انسان ها از ذهن آغاز می شود و پلتفرم در نقطه شروع اراده انسان ها قرار گرفته است. ذهن را دستکاری می کند. رفتارها را رها کنید و ببینید چه چیز رفتار را می سازد. جنگ در ذهن است نه در کف خیابان. کف خیابان نشانه است و آیت که بدانید در ذهن ها چه خبر است.
پلتفرم ها تنها در ایام اغتشاش فعال نبودند. اساسا پروژه اغتشاشات اخیر برای این روزها و چند روز پیشتر نیست. پروژه مستمر اهریمن است. یک سناریوی همیشگی که پایان نیز ندارد. بهوش نباشیم، زین پس چنین صحنه هایی را کف خیابان باید بیشتر بشماریم.
اما سناریویی که اهریمن بر پلتفورم سوار کرده است چیست؟
تعمیم شتابزده و استقرای ناقص از مشکلات کشور. یعنی چی؟ یعنی به صورت مداوم و روزانه نقاط ضعف و ریز و درشت را به کل حاکمیت تعمیم دهد. چنانچه مخاطب در بلند مدت احساس کند با حاکمانی مواجه اند که با او دشمنی دارند. این پروژه حس انتقاد او از وضع موجود را تبدیل به نفرت و خشم میکند.
مشکلاتی که با هر فراز و نشیبی در حال اصلاح است و هرچه باشد ناشی از خیانت حاکمان نیست؛ چه آنکه حاکم کسی نیست جز مردم.
اما این گام فریبنده یک حلقه تکمیلی کم دارد. مخاطب باید در واقع نیز احساس کند این حس درونی آدم ها درحال تبدیل به یک کنش بیرونی است؛ آنهم یک کنش همگانی. اگر این کنش بیرونی و همگانی را باور کند پروژه مسخ تکمیل می شود و او نیز به خیابان خواهد آمد و بی آنکه بداند چه شده و
به چه باید اعتراض کند و مطالبه اش چیست، می شود کلوخ انداز و آتش بیار وخدای نکرده آدم کش.
حلقه دوم، رویداد سازی است تاپروژه طراحی شده در ذهن کامل شود. کافیست جمعی در یک گوشه جمع شوند وشعار دهند. چند سطل آشغال آتش کشیده شود. چندتائی شعار نوشته شود و...
و در نهایت برای اینکه این رویدادهای محلی، واکنش ملی و جهانی بگیرد سراغ زن و خشونت رفتند چون قدرت کانونمندی وتوجه سازی دارد.
دقت دارید انشالله؛
یعنی رویداد نمی سازند که براندازی کنند، خیابان را به آتش می کشند تا ذهن ها راتسخیر کنند. براندازی نهایی نتیجه فلج ذهنی و مسخ شناختی است وخود به خود رقم می خورد.
آقایان مسوول؛
جنگ در ذهن است. هر کس ذهن رادر اختیار بگیرد اراده آدم ها را مختل می کند. اصلا مهم نیست آدم ها حتی چه اعتقاد و گرایشی دارند. شناخت شان از واقع تغییر کند اراده شان تغییر می کند. کم نبودند این روزها خواصی که در میانه حق و باطل و در وسط میدان متحیر ماندند و اگر با سیلی واقعیت هوشیار نشدند، زیر دست و پا له شدند.
آقایان حکومت؛
جنگ کف خیابان نیست. معطل نمایند. گذشت ۷۸ و ۸۸ و حتی ۹۸. نقطه شروع را در پلتفرم ها و قدرت شبکه بیابید. راه اصلاح بسیار است به شرط اینکه این ادراک کلیدی شکل بگیرد که یله سازی فضای مجازی که راه رابرای جولان اهریمن هموار می سازد و مارپیچ سکوت ساختاری پلتفرم ها که راه را برای کنشگری جبهه حق می بندد، جامعه را مسخ می کند و معنای قدرت را تغییر می دهد و استقلال کشور را می گیرد و حاکمیت را مسلوب الاراده می سازد. به هوش شویم شما رابه حضرت عباس.