سلبریتی

خبرتان بدهم که شیطان‌ها به چه کسى نازل مى‌شوند؟ بر همه دروغسازان گنه‌پیشه نازل مى‌شوند. شنیده‌های خود را القاء مى‌کنند و بیشترشان دروغگویند. و گمراهان از شاعران پیروى مى‌کنند. مگر نمى‌بینى که آنان در هر وادى سرگردانند. و چیزهایى مى‌گویند که خود عمل نمى‌کنند. مگر کسانى که ایمان آورده و کارهاى شایسته کرده‌اند و خدا را بسیار یاد کرده و پس از آن ستم‌ها که دیدند انتقام گرفته‌اند، به زودی ستمکاران بدانند که به کجا باز مى‌گردند. (سوره شعراء، آیات 221 تا 227)

خدایش بیامرزد، آیت‌الله مرتضی نجومی، چهره ماندگار هنر ایران که غیر از اجتهاد و اخلاق خوش، در خطاطی، تذهیب، تشعیر، تصحیف، مینیاتور و چندین هنر دیگر هم صاحب‌نام، اثر و فضل بود و مجلسش غیر از یاد خدا‌، کلاس هنر و فضیلت و فرهمندی بود. نکات نغز و صمیمیت همنشینی با او چنان لطیف و مغتنم بود که شاید گمان می‌شد این فرهیخته ارجمند‌، دوستی همسن و سال یا رفیقی قدیمی است که مثل برادر بزرگ یا پدر دلسوز‌، دست‌گیر نزدیکان خود در امور دین و دنیا و معرفت است. غیر از علوم مرسوم دینی‌، مطالعات و تجربیاتش در حوزه ‌اندیشمندان خارجی نیز او را پخته‌تر از دیگرانی که مورد توجه جوانان شهر بودند کرده بود. ایشان با وجاهت و جایگاهی که ‌اندکی از آن گفته شد‌، در جایی فرمودند: «ظواهر آشفته حکایت از دل‌های پریشان دارد» این سخن اگرچه درخصوص برخی گفته شد ولی بیانگر قاعده‌ای است که می‌گوید « از کوزه همان برون تراود که در اوست».

غیر از هر تعریف دیگر‌، شاید بتوان هنر را عمیق‌تر‌، این‌گونه تعریف نمود که، هر نوع ظرافت هوشمندانه و محترمی که بتواند انسان دورافتاده از اصل خویش را متوجه بهشت و جایگاه واقعی‌اش کند و او را مشتاق و متعهد به بازگشت به دوران وصلت نماید‌، هنر است. اینکه فرمود «هر کسی کو دور ماند از اصل خویش، بازجوید روزگار وصل خویش» یعنی همین. همان نی که مولوی ما را به شنیدن حکایتش وقتی از جدایی‌ها شکایت می‌کند، هنر است. و شیوه ظریف هنر‌، هماهنگی است و هرچه شرح این هجرت‌، هم‌آواتر با آن حقیقت باشد و بتواند انسان را برای بازگشت به همان نیستان مهیاتر کند موفق‌تر است. هنر‌، هماهنگی با بهشت موعود و همانی‌‌سازی با بهشتیان است.

با این تعریف متعالی‌، دیگر نمی‌توان به پریشان‌گویی و آشفتگی‌های ذهن‌های بی‌هدف و گمراه‌، هنر گفت. هنری که در خدمت تعالی انسان نباشد‌، نوعی فرعون است که انسان را به بردگی خواهد برد. سینمای امروزین اگر خود را با فطرت هماهنگ نکند و او را متوجه مبدأ و معادش نکند و او را متعهد نکند، به رستگاری نخواهد رسید. همان‌گونه که خطاطی و نقاشی و عکاسی و طراحی و شعر و نویسندگی و هنرهای جدید و... هم اگر خود را به این اهداف متعالی مزین و مطهر نکنند و مأموریت خود را نجات آدمی از بندهای تحیر ندانند به رستگاری نخواهند رسید. اصلاً فلسفه هنر، نوعی امر به ‌معروف و نهی از منکر است که آدمی را متنبه و به اصلاح متوجه می‌کند. آن ظرافتی که زلف خیال را نوازش نکند و فکر عادت زده را متحیر ننماید و صورت عقل را به سمت خدا نگرداند، حیلتی شیطانی از نوع گوساله سامری است که مصداقی از تعریف باطل و بی‌نتیجه هنر برای هنر است.

اگر هنری این‌گونه‌، در جامعه رواج یابد‌، تعالی سرریز و عشق سرازیر و عاشق‌ها سرآمد می‌شوند. خوبی‌، سکه رایج و مهر و محبت رشک‌آور و رقابت در خدمت و آباد کردن دنیا می‌افتد. افکار و رفتار و گفتار و ساخته‌های بشری همه از جنس تذکر خواهد شد نه غفلت. و دنیا مقدمه بهشت موعود می‌گردد نه منجلاب عادات سخیف. کشتار و غارت و جنایت و دزدی و اختلاس و دروغ و تجاهر به فسق و تظاهر به انحراف و...‌، تلاش انسانی است که خود را محبوس ابدی دنیا و ناامید از بازگشت می‌داند‌، برای نجات از مرگ. وقتی شعار جامعه «انسان، گرگ انسان» باشد معلوم است نتیجه‌اش برهوت اخلاق و افتخار به درّندگی و دعوت به سرکشی و رتبه‌بندی بر مبنای «گرگ‌تر» خواهد بود. بی‌اخلاقی، ارزش و بازار مکارها رونق می‌گیرد. آن تعریف مرحوم نجومی همین است که هنر متعالی ذهن را منظم، مرتب و مؤدب می‌کند و ظاهر و تظاهرات شخصیتی را هماهنگ و هماوای با متعالیات می‌کند‌، ولی ذهن پریشان، در رفتار و گفتار و ظاهر افراد چنان نمایان می‌شود و حتی در جامعه منتشر می‌گردد که می‌توان با آن پی به درون آشفته برد.

سلبریتی‌ ، به کسی گفته می‌شود که به خاطر توانمندی در هنر، فن یا حرفه‌ای خاص، مورد توجه مردم قرار گرفته و معروف شده است. هنرمندان، ورزشکاران، عالمان مذهبی، نظامیان، فداکاران، دانشمندان، سیاستمداران و... همه را می‌توان گروه‌های مرجع یا سلبریتی نامید که به جز شخصیت فردی‌، واجد نوعی شخصیت اجتماعی نیز شده‌اند که گفتار و رفتارشان در میان هوادارانشان اثرگذار است. این معروفیت اگر با ظرفیت روانی و خویشتن‌داری و اخلاق‌، همراه نباشد یا در خدمت مطامع نفسانی قرار گیرد‌، می‌تواند باعث سقوط اخلاقی و اسارت سلبریتی در دام شهرت بی‌تعهد و یا صاحبان قدرت و ثروت و سیاست نامشروع شود و موجب به زحمت افتادن و انحراف جامعه گردد. مثل آنجا که مولوی فرمود: آب در کشتی هلاک کشتی است، آب‌ اندر زیر کشتی پشتی است.

اگر خویشتنداری و اخلاق نباشد هنرمند‌، به هنرورِ بی‌تعهد؛ دانشمند‌، به عالم متهتک یا بی‌عمل؛ پهلوان به قهرمان بی‌اخلاق؛ نظامی‌، به دیکتاتور و کودتاچی؛ سیاستمدار، به سیاست باز و کاسب و... و هر شاخصه مثبت‌، به ضد خود تبدیل می‌شود. در ایران ما باید به اینها که گفته شد‌، اطوار روشنفکری و تحریک‌های دشمنان را نیز افزود. و اینکه متأسفانه در کشور ما شیوه سلبریتی شدن به ویژه در حوزه رسانه و ورزش بسی نگران‌کننده‌تر و رقت‌بارتر است. افراد گمنامی‌، به خاطر شباهت به یک خواننده قدیمی یا بذله‌گویی یا کمبود شخصیت‌های وزین یا کوتاهی دانشکده‌ها یا بی‌ضابطگی و فرصت‌های بی‌نظیر تبلیغی‌، در صدا و سیما و سینما سرشناس و سلبریتی می‌شوند و به جای ‌اندیشمندان و دانشمندان، مهمان همیشگی جشن‌های ملی مذهبی رسانه‌ای که قرار بود دانشگاه ملی باشد هستند و اتفاقا اول به این سازمان لگد می‌زنند.

سلبریتی

زمانی با حقوق کم و ابتدایی خود‌، ذوق زده و متحیر می‌شدند ولی پس از مشهور و چهره شدن‌، آنچنان غرق در سفارش و پیشنهاد می‌شوند که قراردادهای کلان و افسانه‌ای صداوسیما برایشان آب باریکی است که به راحتی می‌توانند در یک نمایش سیاسی و برای پروژه‌ای چرب‌تر آن را کنار بگذارند و اسم و منّتش را بر مردم بگذارند. در ورزش هم همین گونه است و مردم‌، شکست‌های پی‌درپی آنان را نادیده می‌گیرند ولی همین که اسمشان را تلویزیون سر زبانها ‌انداخت‌، به ورزش به چشم بنگاه می‌نگرند و در مزایده تیم‌ها و کشورها‌، مردم خود را فراموش می‌کنند. اگرچه افراد متین و محترم در این دو قشر بسیارند ولی آسیب‌پذیری عمده آنان به خاطر هوش پایین سیاسی و آلودگی به سوداگری‌، بیش از سایر اقشار است و این قابلیت را پیدا می‌کنند که بتوانند هر چیز خود را به پیشنهاد بالاتر مادی بفروشند. و اخلاق، مردم و وطن از جمله مهم‌ترین حراجی آنها و انتقاد بی‌ربط و معنی به نظام و صدا و سیما حربه قدیمی حقه‌بازهاست.

تا وقتی وطن‌دوستی ارزش باشد خود را قربانی آن می‌نامند ولی در هیچ معرکه‌ای که جان وطن و مردم را تهدید کند دیده نمی‌شوند. برای وطن چنان بازیگرانه اشک در چشم می‌چرخانند که گویی مردم سفرهای مکرر خارج و دست و پازدنشان برای زایمان در خارج از کشور را ندیده‌اند. چنان ادای مصلح اجتماعی دارند و برای سفره مردم دلسوزی می‌کنند که گویی تاکنون مالیات و خمس قراردادهای افسانه‌ای و دارایی خود را پرداخت کرده‌اند. هرجا برایشان به صرفه باشد سخن می‌گویند و هرجا نباشد، به سفر می‌روند. چنان مدیریت جامعه را مسخره می‌کنند و از مدیریت بحران و احترام به زنان سخن می‌گویند که انگار مردم نمی‌دانند چند ازدواج ناموفق داشته‌اند. ساعتشان با سفارتخانه‌های دشمن تنظیم است. از دید آنها کودکان بیمار پروانه‌ای، دانشمندان ترور شده و 17 هزار شهید ترور و هواپیمای مسافربری و مدافع حرم و وطن و سلامت و آتش‌نشان و... مردم ایران نیستند، هر آن کس را که دشمنان اسمش را «اسم رمز» کردند «مردم» می‌دانند.

هرگز در مورد تحریم‌های ظالمانه‌، ظلم و ستم اروپا و آمریکا علیه مردم و انسانیت و... چیزی نگفته‌اند تا مبادا سفرهایشان با مشکل مواجه شود یا ثروتشان در خارج از کشور تهدیدگردد. آن‌قدر مردم ایران را دوست دارند که دارایی خود را در خانه دشمن انباشته کرده و هرازگاهی مردم را به خروج خود و خانواده‌شان از ایران تهدید می‌کنند و با بی‌شرمی وطن خود را مرکز نفرین جهان می‌دانند. با تحریف ایران باستان و عرب‌ستیزی به مردم مسلمان خود متلک می‌گویند‌، ولی اخبار و املاک و قرارداد و معشوقه‌هاشان را در کشورهای عربی که هم اکنون هم چشم طمع به خاک ایران دارند قرار داده‌اند. خودشان را سرباز دشمنان ایران از عربی و عبری و غربی کرده و برای ایران حقه‌بازانه مویه می‌کنند. کسی این همه تناقض و بی‌اخلاقی و دروغ و فرصت‌طلبیِ یک‌جا را دیده است؟ چرا به اینها جایزه می‌دهند و نامشان را ترند و برند می‌کنند ولی دانشمندان را ترور و مردم ما را تحریم می‌کنند؟ چرا سایر هنرمندان و ورزشکاران و سلبریتی‌ها از این مواهب محرومند؟

شناخت آنها که به گفته آیات ابتدایی مورد نزول شیطان‌اند از جامعه محترم هنرمندان و ورزشکاران و سلبریتی‌های متعهد که کم هم نیستند سخت نیست. در فتنه‌ها می‌توان با امثال همین سؤالات‌، دانست که دعای امام راحلمان که فرمود «خدا نکند دنیا به کسی که خود را نساخته باشد رو بیاورد» یعنی چه؟ یعنی کسانی که مورد اقبال و بزرگواری مردم بوده و قبلاً خود را ساخته‌اند‌، در همه حال در کنار مردم می‌مانند و با داعشی‌های وطنی و کومله و دموکرات و اسرائیلیون که مثل وحشی‌ها بانک غارت می‌کنند و قرآن و پرچم و پلیس و آمبولانس به آتش می‌کشند و در وسط خیابان شاهرگ مردم می‌زنند و... همداستان نمی‌شوند و پروژه اسب تروای دشمنان را بازیگری و بازیگردانی نمی‌کنند و حاضر نمی‌شوند سربازان سفله و نفله و وطن‌فروش و پیشمرگ دشمنان شوند و فتنه به نام آنها رقم بخورد. هیچ با شرفی در هنگامه جنگ خشن دشمن، دست مردم خود را نمی‌بندد.

محمدهادی صحرایی