در روزهایی که بار دیگر نام سلمان رشدی ، نویسنده مفلوک، مطرود و مجروح کتاب موهن « آیات شیطانی » از بستر احتضار در نیویورک بر سر زبانها افتاده، به طرز عجیبی هیچ خبری از پیرمرد مردنی همنام او در بستر بیماری در ریاض نیست. با این حال میان توجه وحشتناکی که به نویسنده هندی- انگلیسی- آمریکایی میشود و توجهی که عامدانه از سلمان بن عبدالعزیز ، پادشاه نامرئی 86 ساله سعودی دریغ میشود، شباهت بسیار است. هر دوی آنها در حصر اجباری و در انتظار مرگ، روزگار میگذرانند. یکی در محاصره همیشگی ماموران امنیتی آمریکایی و دیگری هم در حصر قصری که توسط پسر و ولیعهد جاهطلبش ایجاد شده و البته در هر صورت باز هم در محاصره سفت و سخت ماموران امنیتی آمریکایی که باید مراقب باشند همان پسر، پدرش را سر به نیست نکند.
هر دو سلمان قصه ما، افرادی مالیخولیایی هستند و با وهم به دنیای اطراف خود مینگرند؛ اولی طبق مصاحبههای خود و گفتههای اندک اطرافیانش، عذابهای روانیای را که در زندگی شخصی با آنها دست به گریبان است، به عنوان تجربهای شخصی در رمانهایش بازتاب میدهد. بارها گفته شرایط حصر خودخواسته برای محافظت از جانش، او را به وضعیتی جنونآسا کشانده است و اصلا به همین خاطر از وضعیت همیشه تهدیدآمیز خود در انگلیس مملو از مسلمانان هندی و پاکی و عرب به کنج انزوای فعلیاش در آمریکا کوچید که البته ظاهرا افاقه نکرد. در عین حال اگرچه رشدی خود را پیرو سبک رئالیسم جادویی جا میزند اما تمام دغدغهاش را بر نوعی ژانر جادویی سخیف گذارده که بیشتر از آنکه واجد ارزشهای اومانیستی باشد، شیطانی و منحرف است.
آن یکی سلمان هم به گواه تمام منابع خارجی یا داخلی، پزشکی یا دیپلماتیک و موافق یا مخالف که در 9-8 سال اخیر لااقل یک بار وضعیت زندگی نباتی پادشاه هپروتی عربستان را از نزدیک مشاهده کردهاند، تحت تاثیر آلزایمر، حتی گاه از تشخیص بچههای خود عاجز است. هر دو سلمان، در ابراز نامسلمانی ید طولایی دارند. در اولی این موضوع به طور جلی متجلی است؛ هم با کتاب بدنامش به طور صریح سب قرآن و پیامبر گرامی اسلام را میکند و هم اینکه بارها در مصاحبهها و نوشتههایش حتی از مسلمانزاده بودن خود ابراز ندامت کرده تا بر مرتد بودن خود مهر تایید زده باشد.
دومی اما سالها به عنوان پردهدار خاندان حاکم بر سرزمین وحی، در جایگاه فرماندار پایتخت به ساماندهی مجالس عشرت و شرابخواری برای آلسعود و میهمانان خارجیشان مشغول بود و برای بالا کشیدن خود از هیچ فساد و جنایتی کوتاهی نکرد.
مجتهد، کانال توئیتری مشهوری که به افشای زوایای تاریک و اسرار مگوی آلسعود و حاکمان عربستان میپردازد، در چندین روایت مختلف، از تمسخر سنتها و باورهای اسلامی توسط او در گعدههای خانوادگی پرده برداشته است. هر چند چشمانداز قدرتطلبی در کشوری مسلمان که حکومتش مدعی پردهداری خانه کعبه است، این سیاستمدار مکار را از فاشگویی علیه دین مبین بازداشته اما بر کسی پوشیده نیست محمد بنسلمان، فرزند حقیقتا خلف او، از نظر افکار عمومی نه فقط در عربستان و جهان اسلام، بلکه حتی بر اساس ارزشهای سست لیبرال در غرب نیز ناخلفترین حاکم حال حاضر دنیا شناخته میشود.
«سعود السبعانی» برجستهترین مؤلف اسرار زندگی این خاندان شیطانی غاصب خانه خدا، در کتاب «عربدهکش ریاض» که جامعترین بیوگرافی منتشرشده درباره سلمان بن عبدالعزیز محسوب میشود، به روند تباهی شخصیت پسر سوگلی بنیانگذار حکومت سعودی و عدول او از اصول اسلام میپردازد.
بر این اساس او در همان دوره جوانی در «شرابخواری و زنبارگی» غرق میشود و سپس به قربانی کردن نزدیکان خود از جمله پدرزنش «فلاح بن سلطان» برای فرار از رسوایی و ترقی در سلسله مراتب قدرت میپردازد. در قسمت چهارم کتاب اما رسواییها از راه میرسند. او به سرقت اموال جمعیتهای خیریه توسط سلمان و سپس با ورود به عرصه «فرهنگ و هنر و رسانه» به محقق کردن ایدهاش برای اسلامزدایی از منظومه فکری خاندان سعودی و نخبگان عربستانی میپردازد. در فصل پنجم، ظهور نخستین زمینههای بیماری روانی در سلمانی که حالا تبدیل به یکی از رجال قدرتمند سعودی شده، از جمله آغاز وسواس مفرط برای جوانتر دیده شدن و روی آوردن به عملهای زیبایی، تزریق بوتاکس و بزک کردن از دهه ششم زندگیاش را میبینیم. همچنین نحوه ارتباطگیری نخستین او با اسرائیلیها و سازمان سیا را میخوانیم؛ عاملی که به سکوی پرتاب او به مقام ولایتعهدی و سپس پادشاهی تبدیل میشود.
در نهایت در فصل ششم، آبروریزی این شاهزاده در قامت وزیر دفاع و ولیعهد عربستان در مراسم استقبال از باراک اوباما، رئیسجمهور وقت آمریکا توصیف میشود و اینکه چگونه سلمان و دیگر شخصیتهای متنفذ، کلیدیترین تصمیمات حکومتی را در جلسات «ورقبازی» میگرفتند. با همه اینها بزرگترین تشابه سلمان رشدی و سلمان بن عبدالعزیز در طالع نحس آنهاست. بر خلاف تصویر دراماتیک رایج در ادبیات کلاسیک غرب، در زندگی واقعی حتی سرنوشتی فاوستی انتظار آنها را نمیکشد. این دو که روحشان را به برای رسیدن به شهرت و قدرت به شیطان فروختهاند، به نمادینترین شکل ممکن لعنت شده و هیچ آرامش و لذتی را در اوج قله مادی مورد نظرشان نیافتند.
اولی از همان نخستین روزهای انتشار بینالمللی عنادآمیز کتاب «آیات شیطانی» در سال 1988، بلافاصله از مقام یک نویسنده برگزیده مشرقزمین به یک عنصر آلت دست سرویسهای اطلاعاتی غرب در راستای فضاسازی برای ایده نومحافظهکاران آنگلوصهیونیست مبنی بر «جنگ تمدنها» سقوط کرد. سپس به دنبال فتوای تاریخی امام خمینی(ره) حتی نتوانست ثمره شهرت جهانیای را که به واسطه تبلیغات رسانههای غربی برای اثر موهنش به دست آورده بود، بچشد و مستقیما در خانه متروک و همیشه تحتالحفظ خود در انگلیس حبس شد، در حالی که مدام سایه مرگ را بالای سر خود میدید. طی ۳ دهه او ۲ بار مستقیما مورد هجوم ۲ مسلمان غیرتمند قرار گرفت و چند تن از مترجمان و همکارانش نیز به خاطر او کشته شدهاند. پس از حمله دوم که همین هفته گذشته در نیویورک رخ داد، او تا یک قدمی جهنم رفت و برگشت.
طالع نحس سلمان سعودی چندان بهتر از نسخه هندی- انگلیسیاش نیست. او در ۷ سالی که پس از مرگ برادر منفورش، ظاهرا به مقام پادشاهی عربستان رسیده، نه واقعا سلطنت کرده و نه با توجه به زوال عقلی و بدنی، قادر بوده طعم تکیه زدن بر قدرتی را که در همه حیات برای آن حرص زده، بچشد.
او جسدی متحرک است که بدون کوچکترین اختیاری در کاخ الیمامه ریاض به اسارت گرفته شده تا هم مترسکی برای کودتاچیان آلسعود باشد و هم ماشین امضای احکام برای پسر قدرتطلبش که تحت لوای نام پدر، یک دیکتاتوری سرکوبگر و خونریز به راه انداخته است. با این حال نباید فراموش کرد اوجگیری فتنه تکفیری- تروریستی داعش در منطقه بویژه عراق و سوریه، همراه با انتصاب سلمان بن عبدالعزیز به سمت وزارت جنگ سعودی در سال 2012 بود. او که با همه اسلامستیزیاش رابطه نزدیکی با مفتیان وهابی داشت که جنایات داعش را تئوریزه میکردند، همزمان - تا اوایل سال 2014 که مشاعرش را رفته رفته از دست داد - یکی از تصمیمگیرندگان اصلی اتاق جنگ مشترک غربی- عبری- عربی برای اجرای طرح اهریمنی ارعاب و کشتار و براندازی در خاورمیانه محسوب میشد.
وقتی روزنامه نیویورکتایمز گزارش معروف «داعش سیاه و سفید» را اوایل سال 2016 منتشر میکرد، عملا در حال قیاس رژیم تروریستی عربستان سعودی تحت سلطنت سلمان بن عبدالعزیز و تحت اراده بنسلمان (داعش سفید) با سازمان تروریستی موسوم به امارت اسلامی عراق و شام (داعش سیاه) بود. بالای تیتر مزبور روی جلد نیویورکتایمز، وهابیت، پدر فکری داعش نامیده شده و در همان نخستین جمله گزارش، «دولت وهابیپرور» عربستان نوع دوم داعش خوانده شده بود.
دست روزگار از سلمان نویسنده و سلمان پادشاه، ۲ ملعون ساخت اما شجره ملاعین امتداد دارد. پسر شاه ملعون سعودی به مراتب ملعونتر از پدرش به نظر میرسد. «امبیاس» بیبند و بار و خیرهسر که در داخل خاندان او را «طفیله سلمان» و خرس مینامیدند، سال 2015 به محض به تخت نشستن پدرش، با مانور خفقان و جنایت، قدرت را در حجاز قبضه کرد و حتی پیش از آنکه رسما ولیعهد لقب بگیرد، همهکاره کشور شد. او بلافاصله برای راضی کردن اربابانش در واشنگتن، لندن و تلآویو جنگی جنایتکارانه و پرهزینه را علیه ملت مظلوم یمن به راه انداخت. او همچنین تمام شخصیتهای رقیب خود در عربستان را زندانی و شکنجه کرد. او همزمان ضمن ادامه دادن پروژه داعش، صریحا از حمله به دیگر کشورهای منطقه علاوه بر یمن داد سخن داد.
بنسلمان تنها ظرف کمتر از ۳ سال حضور در قدرت، با قصابی کردن جمال خاشقجی، روزنامهنگار مخالف عربستانی واشنگتن پست، به نمادینترین شکل ممکن، در سراسر جهان از خود تصویری از یک شیطان مجسم به نمایش گذاشته است.
شروین طاهری