روز الست تنها روزی نیست در عالم ذر و در عهد ازل. ما آن روز را به خاطر نمیآوریم مگر با حافظه فطرتمان. اما روز الست دیگری هم هست که در زمان ما و عالم رخ داد و ما اگرچه آن را به یاد نمیآوریم؛ به تواتر شنیدهایمش. قرآن میفرماید خدا آدمیان را اینگونه خطاب داد که آیا من پروردگار شما نیستم؟ «وَإِذْ أَخَذَ رَبُّکَ مِنْ بَنِی آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ وَأَشْهَدَهُمْ عَلَىٰ أَنْفُسِهِمْ أَلَسْتُ بِرَبِّکُمْ قَالُوا بَلَىٰ» و (به خاطر بیاور) زمانی را که پروردگارت از پشت و صلب فرزندان آدم، ذریه آنها را برگرفت؛ و آنها را گواه بر خویشتن ساخت؛ (و فرمود:) «آیا من پروردگار شما نیستم؟» گفتند: «آری!» این آری برای بنی آدم تبعات داشت. وقتی پذیرفتی پروردگارت خداست، یعنی کس دیگری را نباید بپرستی. نه خودت، نه انسانی دیگر، نه شیطان را، نه ماه و خورشید را. وقتی پذیرفتی پروردگارت خداست، از کس دیگری نباید اطاعت کنی. آیه صد و هفتاد و دو سوره اعراف در ادامه نقل ماجرای این پیمان، دلیل اخذ آن را هم میگوید: «أَنْ تَقُولُوا یَوْمَ الْقِیَامَةِ إِنَّا کُنَّا عَنْ هَٰذَا غَافِلِینَ» مبادا روز رستاخیز بگویید ما از این، غافل بودیم. علاقه به پرستش خدا یک پیمان فطری است و ندای آن از درون هر کس بر میخیزید. در آیات پایانی سوره آل عمران میخوانیم: «رَبَّنَا إِنَّنَا سَمِعْنَا مُنَادِیًا یُنَادِی لِلْإِیمَانِ أَنْ آمِنُوا بِرَبِّکُمْ فَآمَنَّا». ما ندایی شنیدیم که به ایمان فرا میخواند و میگفت به پروردگارتان ایمان بیاورید، پس ایمان آوردیم. صاحب این ندا کیست؟ این چه ندایی است که ما اینقدر سریع به آن پاسخ دادیم و اجابتش کردیم؟ یک معنا بیشک این است که صاحب این ندا خود خداوند و پیامبران او هستند. اما شاید قرآن از این ندا منظور دیگری هم داشته باشد و آن ندایی است که از درون ما را به سمت معنویت و پرستش فرا میخواند. ندایی که چون از درون ماست، آن را سریع پاسخ میگوییم و ندای پیامبران گویی پژواکی است که به ندای درون ما پاسخ میدهد. این همان ندایی است که در روز الست به خداوند بلی گفت و اکنون ما را به آن پیمان فرا میخواند.
روز الست دیگری هم آمد که این بار پرسنده رسول خدا، پیامبر خاتم بود. او میپرسید: «أیّها النّاس الست أولى بالمؤمنین من أنفسهم؟» ای مردم! آیا من مولای شما نیستم؟ پاسخ مردم همان پاسخی بود که در عالم ذر به خدا دادند: «قالوا بلى» بلافاصله بعد از این بلی پیامبر تکلیف مردم را روشن میکند: «من کنت مولاه فعلیّ مولاه».
این ندای پیامبر هم برای مردم همچون ندای الهی، پاسخی بود به ندای درونی خود آنان. چراکه محبت امیرالمؤمنین در دل مسلمانان ریشه داشت و اینگونه نبود که پیامبر در غدیر مسئله جدیدی را مطرح کنند. مردم به حکم فطرت و وجدان و عشق میدانستند نزدیکترین شخص به رسول خدا، امیر مؤمنان است. او کسی است که همانند پیامبر مهربان است، همانند او زاهد و عابد و عالم است، همانند او شجاع و جنگاور است، همانند او خوشخلق است، همانند او زیباست. اینها چیزهایی نبود که از چشم مردم پنهان باشد، بلکه از خورشید ظاهرتر بود. گذشته از این پیامبر خود به کرات و به دفعات از همان ابتدای رسالت و نبوتش، امام علی علیهالسلام را معرفی کرده و جایگاهش را تبیین ساخته بود. تمام عمر پیامبر برای علی همچون غدیر بود و برای اهل معرفت، هر روز غدیر بود. غدیر همان مبعث بود، همین که پیامبر مبعوث شد امیرالمؤمنین به عنوان اولین فرد به او ایمان آورد. غدیر همان فطر بود که در آن خدا مزد سالهای رسالت پیامبری را که لحظه به لحظهاش همچون رمضان بود، به او عطا کرد. غدیر همان قربان بود که در آن شیطان مأیوس شد و پیامبر اسماعیل خود را، کسی که بارها قبل از آن خود را قربانی رسول خدا کرده بود به قربانگاه وصایت آورد. غدیر عید قربانی است که در آن خدا علی را برای ادامه راه پیامبر برگزید، همانگونه که اسماعیل را برای ادامه راه و نسل ابراهیم.
مردم با امیرالمؤمنین آشنا بودند و پیامبر در غدیر اتمام حجت کرد و وصیت مولا را رسمیت بخشید. بسیاری از مردم پیمانی که با خدا بسته بودند را فراموش کردند و یا زیر پا گذاشتند. فراموشی این پیمان در قیامت گریبان آدمها را خواهد کرد. بسیاری از مردم نیز پیمانی را که با رسولالله بسته بودند رها کردند. «إرتد الناس بعد رسول الله الا ثلاثة» این عدد چهار یا پنج یا هفت نیز ذکر شده؛ اما در هر حال حیرتانگیز است. آنهمه مسلمانی که با امیرالمؤمنین بیعت کرد و به پیامبر بلی گفت، بعد از وفات حضرت رسول چه شد؟ نقل است از دختر پیامبر به کسی که از او درباره خلافت امیرالمؤمنین بعد از رسول الله سؤال میکرد که: «وا عجباه! أنسیتم یوم غدیر خم؟!».
چه شد که عهد غدیر به فراموشی سپرده شد؟ ما معمولا اینطور میگوییم که بعد از وفات رسولالله عدهای در سقیفه بنیساعده جمع شدند و خلافت را بین خود تقسیم کردند و سپس با برنامههایی، شخصی دیگر را به جای حضرت امیر نصب کردند و از مردم برای او بیعت گرفتند. اما در این روایت، نقش مردم به شدت منفعلانه و سؤالبرانگیز و حیرتآور است؛ مردم چه میکردند؟ چرا تعداد کسانی که به این روند اعتراض کردند اینقدر کم بودند؟ مردم کجا بودند که حضرت فاطمه باید با کودکانش در خانه آنها را میزد و غدیر را به آنها یادآوری میکرد؟
شاید این مردمی که الست غدیر را فراموش کردند، همان مردمیاند که الست خداوند را فراموش کردند. بیاعتنایی به دستور پیامبر، ریشه در نترسیدن از خدا دارد. کسی که به پیمان خود با خدا عمل نکند، چگونه میتواند به پیمان خود با پیامبر او عمل کند؟ ضعف ایمان بود که مردم را از حول امیرالمؤمنین پراکنده ساخت. از این است که این سخن بسیار درست مینماید: «غدیر، همان قدر است». ما در شب قدر با خدا تجدید پیمان میکنیم، در غدیر هم باید این پیمان را تجدید کنیم. اینگونه نیست که ما چون شیعهایم تکلیفمان مشخص شده و کاری با غدیر نداریم مگر آنکه در آن جشن بگیریم و عیدی دهیم و الحمدلله الذی جعلنا من المتمسکین بولایة علیبنابیطالب بگوییم. اینها همه خوب و لازم است اما فراموش نکنیم در غدیر تمام مسلمانان شیعه شدند؛ چه شد که امت اسلام هفتاد و دو تکه شد و در قیامت کربلا پیکر هفتاد و دو یار پسر رسولالله و خود او را تکه تکه کرد؟ غدیر موعدی است که از خود بپرسیم ما شیعه هستیم، اما آیا در بزنگاهها هم شیعه میمانیم؟ آری. گفتیم آدمها سزای فراموشی الست خود را در قیامت میبینند و مردم صدر اسلام هم فراموشی الست غدیر را در قیامت کربلا دیدند؛ در قیام حسین. غدیر عید است و آن را جشن میگیریم، اما علاوهبر آن عهد است و باید خود را بسنجیم تا آن روزی که کربلایمان سر میرسد، عزا نگیریم.
سید محمد بحرینیان