در مدت ۱۶ ماهی که از شروع مذاکرات برای رفع تحریمها علیه ایران و فراهم کردن زمینههای بازگشت آمریکا به برجام میگذرد به زحمت میتوان عدم اراده دولت «جو بایدن » برای گشودن گرههای این توافق هستهای و بازگشت به اجرای کامل آن را نادیده گرفت.
مقصرجلوه دادن ایران، سلب مسئولیت کامل از طرف غربی و القای اینکه پیشرفت مذاکرات تنها به تصمیمگیری طرف ایرانی وابسته است رویه ثابت موضعگیری مقامهای آمریکا و سایر کشورهای غربی و رسانههای همسو با آنها در تقریباً تمامی ادوار مذاکرات رفع تحریمها بوده است.
به عنوان مثال، معاون نماینده آمریکا در سازمان ملل پنجشنبه همین هفته در نشست شورای امنیت برای بررسی اجرای برجام، با لحنی که گویی ایران طرفی بوده که برجام را ترک کرده و بایستی با رفع تحریمها اجرای تعهداتش را از سر بگیرد، گفت: «توپ تصمیمگیری برای بازگشت به برجام در زمین ایران است.»
برای کسانی که مذاکرات مربوط به برجام را نه از زمان روی کار آمدن «جو بایدن»، بلکه از دوران «باراک اوباما» دنبال میکنند عدم اراده دولت فعلی واشنگتن برای بازگشت به توافق هستهای اولاً واضحتر از آن است که نیاز به اثبات داشته باشد و ثانیاً از یک فلسفه فکری واضح که برجام بر اساس آن شکل گرفته نشأت میگیرد.
در واقع، واکاوی آن فلسفه میتواند هم در رویکردی پسنگرانه دلایل برخی رفتارهای دولت بایدن [و ایضاً دولتهای اوباما و ترامپ] در قبال برجام و ایران را توضیح دهد و هم مبنایی برای پیشبینی رفتارهای آتی ساکنان کاخ سفید در این حوزه فراهم آورد.
تاکنون هر دیدگاهی در قبال برجام در آمریکا -چه از سوی مخالفان جمهوریخواه که بر طبل پاره کردن آن میکوبند و چه از سوی موافقانش در حزب دموکرات که ظاهرا خواستار اجرای کامل آن هستند- به نحوی با همین بستر ایدئولوژیک مرتبط بوده است.
بستر ایدئولوژیک برجام
زمانی که باراک اوباما در سال ۲۰۱۵ به برجام دست یافت در برابر منتقدانش که معتقد بودند این توافق با سرازیر کردن پول به ایران باعث افزایش قدرت منطقهای و موشکی تهران خواهد شد همواره این نکته را روشن میکرد که برجام بر «منطق نفوذ» به ساختار تصمیمگیریهای سیاسی ایران استوار شده و نه تنها «منطق انتفاع» اقتصادی برای ایران را دنبال نمیکند، بلکه ساز و کارهایی برای جلوگیری از آنها دارد.
اوباما راهبرد مدنظرش را اینطور تشریح میکرد که برجام با تقویت «تصمیمگیران غربگرا در ایران» -به زعم او- زمینههای ورود به توافقهای متعاقبی در سالهای آینده برای محدود کردن سایر مولفههای قدرت جمهوری اسلامی ایران را فراهم خواهد کرد. او مضاف بر این توضیح میداد که از طریق سیاستهای دیگری نظیر حفظ معماری تحریمها از ورود پولهای هنگفتی به ایران که میتواند به افزایش قدرت منطقهای و موشکی ایران منجر شود هم جلوگیری خواهد کرد.
او به عنوان مثال در مصاحبهای در تاریخ ۵ اوت ۲۰۱۵ گفت: «منتقدان اشتباه میکردند. پیشرفت برنامه هستهای ایران برای اولین بار طی یک دهه گذشته متوقف شد، بدون آنکه سیل پول روانه ایران شود و معماری تحریمهای بینالمللی علیه ایران از بین برود.»
علاوه بر این سیاستهای اعلامی، ساکنان وقت کاخ سفید با در دستور کار قرار دادن سیاستهای اعلامنشده دیگری مانند حفظ سایه هراسهای تحریمی بر سر بانکهای بینالمللی؛ بالا نگاه داشتن ریسک سیاسی و اقتصادی تعامل با ایران از طریق لفاظیهای رسمی، هجمههای رسانهای و فشارهای غیررسمی؛ گره زدن انتفاع برجامی به انجام اقدامات فرابرجامی از سوی ایران؛ وضع قانون برای جلوگیری از سفر تجار به ایران؛ حفظ سیاست ابهام درباره ماندگاری برجام و غیره سعی داشتند مانع انتفاع اقتصادی ایران از توافق شوند.
به بیان دیگر، دولت اوباما برای آنکه اطمینان حاصل کند میتواند از قِبَل برجام راهبرد خود در قبال ایران را تکمیل کند به سبک خاصی از رفع تحریمها روی آورده بود. تحریمها اگرچه روی کاغذ رفع شده بودند، اما آمریکا سایر ابزارهای حقوقی و سیاسی خود را اهرم قرار داده بود تا اطمینان حاصل کند که برای ایران غیر از شیرینیهای زودگذری مانند آزادیسازی برخی از داراییهای بلوکهشده و یا خرید چند هواپیما (رویکردی که در آن زمان از آن به عنوان «شیرینیهای آدامسی» یاد شده بود) نفع اقتصادی راهبردی و ماندگاری حاصل نمیشود.
از نگاه دولت اوباما چنانچه تحریمها به صورت نیمبند و ناقص رفع نمیشد ایران در نتیجه شکوفایی اقتصادی و تقویت برنامه موشکی و منطقهای خود نیازی برای مذاکره با آمریکا در دیگر موضوعات اختلافی نمیدید. از همین رو، مقامهای آمریکایی در آن زمان هر گونه گلایه از سوی مقامهای ایران درباره رفع نشدن تحریمها را به سیاستهای غیرهستهای ایران گره میزدند.
به عنوان مثال، جان کری، وزیر امور خارجه اسبق آمریکا در مصاحبهای با فارنافرز در سال ۲۰۱۶ گفته بود که سیاستهای ایران در حمایت از بشار اسد و حزبالله لبنان باعث شده است که نتواند از مزایای رفع تحریمها برخوردار شود. او در آن مصاحبه گفت: «ما همه تحریمهایی که توافق کرده بودیم برداریم را برداشتهایم ولی مشکلات دیگری وجود دارند. میتوانیم در زمینه تکنولوژی و سایر مسائل به ایران کمک کنیم ولی وقتی که ایران در یمن مشغول است و از اسد و حزبالله حمایت میکند انجام این کار بسیار دشوار است. اینها باعث میشوند تلاشها برای حرکت رو به جلو بسیار دشوار شوند.»
نتیجه سیاست رفع کاغذی تحریمها این بود که در فروردینماه سال ۱۳۹۵ «ولیالله سیف»، رئیس کل بانک مرکزی ایران در مصاحبهای گفت که از برجام «تقریباً هیچچیز» عاید ایران نشده است. حدود یک ماه بعدتر، «جان کری»، وزیر امور خارجه وقت آمریکا هم در مصاحبهای برای دفاع از سیاستهای دولت اوباما در برجام گفت که عواید اقتصادی این توافق برای ایران تنها ۳ میلیارد دلار بوده است.
بایدن و برجام
جو بایدن، رئیسجمهور فعلی آمریکا که در زمان حصول برجام معاون باراک اوباما بود در شرایطی در سال ۲۰۲۱ سکان هدایت کاخ سفید را به دست گرفت که سیاست «دونالد ترامپ»، رئیسجمهور سابق آمریکا در خروج از برجام ایران را به سمت کنار گذاشتن تمامی محدودیتهای عملیاتی ذیل این توافق (شامل ظرفیت غنیسازی، درصد غنیسازی، میزان مواد غنیشده و تحقیق و توسعه) سوق داده بود.
از طرف دیگر، سیاست «فشار حداکثری» ترامپ عملاٌ در دستیابی به اهدافش ناکام مانده و به یک سیاست بیراهبرد و خودکامبخش تبدیل شده بود. فشار حداکثری، علاوه بر ناکامی در شکل دادن به یک توافق هستهای جدید، باعث ایجاد تفرقه در روابط میان کشورهای دو سوی آتلانتیک، به خطر افتادن اثربخشی نظام تحریمها به عنوان یکی از ابزارهای اصلی سیاست خارجی آمریکا و مهمتر از همه تقویت جریان استکبارستیز در ایران- بر خلاف اهداف کلان برجام- منجر شده بود. (مسئلهای که در انتخابات ریاستجمهوری ۱۴۰۰ ایران به شکل بارز نمود پیدا کرد.)
بایدن در چنین شرایطی خودش را با دو وظیفه مهم در قبال برجام روبرو میدید. نخست آنکه با بازگرداندن آمریکا به برجام، پیشرفتهای هستهای ایران را به عقب براند و دوم آنکه اطمینان حاصل کند توافقی که آمریکا به آن باز میگردد بار دیگر بر همان راهبرد کلانی که در دوران اوباما طراحی شده بود سوار شود- یعنی به طور مشخص در ریل نفوذ قرار بگیرد نه در ریل انتفاع اقتصادی ایران.
خطوط اصلی این تفکر بایدن را میتوان در مقالهای که او در سپتامبر ۲۰۲۰ در «سیانان» منتشر کرد دید. «مفهوم فشار هوشمند» و مولفههای تشکیلدهنده آن که بایدن در آن مقاله به عنوان راهبرد جایگزین خود به جای «فشار حداکثری» ترامپ معرفی کرد در بردارنده تقریباً همه شاخصههایی است که توافق هستهای در دوران باراک اوباما بر مدار آن شکل گرفته بود.
به عنوان مثال، بایدن در این یادداشت این را مشخص کرد که بازگشت به توافق هستهای به هیچ عنوان هدف غایی آمریکا نیست و او [همانند با دوران اوباما] اجرایی شدن برجام را نقطه آغازی برای «طولانیتر کردن و قویتر کردن برجام» برای آمریکا میبیند. هم بر مبنای انتقادات مخالفان توافق هستهای در آمریکا و هم بر مبنای اظهارات بعدی مقامهای دولت بایدن روشن است که «قویتر کردن برجام» کلیدواژه آمریکاییها برای تلاش در جهت اضافه کردن محدودیتهای موشکی و منطقهای به بندهای توافق هستهای است.
هر چند لحن بایدن در آن مقاله بهگونهای نیست که مشخص کند آیا او اطمینان از حاصل شدن توافقات بعدی با ایران در زمینههای موشکی و منطقهای را پیششرط بازگشت به برجام میداند یا خیر، اما اکنون با گذشت ۲۲ ماه از زمان نگارش آن مقاله، با استناد به اظهارات مقامهای دولت بایدن، گزارشهای رسانهای، اظهارات مقامهای ایران، موضعگیری سایر کشورهای غربی، تحلیل رفتار تیم مذاکرهکننده آمریکایی در ادوار مختلف مذاکرات وین میتوان با صراحت گفت که دولت بایدن دستکم تا برههای از مذاکرات بازگشت به برجام را به همین موضوع مشروط کرده، هر چند از مقطعی به بعد آن را به عنوان پیششرط کنار گذاشته و محقق کردن آن را به دوران پس از اجرایی شدن برجام موکول کرده است.
اظهارات مقام معظم رهبری در آخرین دیدار با هیأت دولت دوازدهم در مردادماه سال۱۴۰۰ ناظر به همین موضوع است. فرمودند: «آمریکاییها در زبان و وعده میگویند تحریمها را بر میداریم اما تحریمها را برنداشتند و برنمیدارند، ضمن آنکه شرط هم میگذارند و میگویند که باید در همین توافق جملهای بگنجانید که بعداً درباره برخی موضوعات صحبت شود و گرنه توافقی نخواهیم داشت.»
فرابرجام و رفع کاغذی تحریمها
بر اساس آنچه تاکنون گفته شد مشخص است که بایدن همانند اوباما برجام را نه یک توافق مستقل و منفصل در زمینه هستهای بلکه نخستین گام از برنامه گستردهتر و جامعتری میبیند که باید در گام نهایی به محدودسازی تمامی مولفههای قدرت ایران منجر شود. قابل پیشبینی است که چنین نگاهی به اجرای برجام همان سبک رفع تحریمها در دوران اوباما-یعنی رفع تحریم روی کاغذ- در هر توافقی برای اجرای برجام را میطلبید.
میتوان گفت در ادوار مختلف مذاکرات رفع تحریمها فراگیرترین عاملی که باعث شده آمریکا در برابر دعوتها به بازگشت به برجام خودداری کند و به جای آن با توسل به نوعی جنگ ترکیبی و فشار بر افکار عمومی در صدد مجاب کردن تهران به پذیرفتن توافق مطلوب واشنگتن برآید تأکیدی است که آمریکا بر قرار دادن برجام در دلِ چارچوب فکری مطلوب خود داشته است.
در سوی دیگر این معادله، تیم مذاکرهکننده ایران به ویژه در دولت سیزدهم با درک این فضای ذهنی در تیم آمریکا و شرکای غربی هدف خود در مذاکرات را دور کردن توافق هستهای از منطقِ «بازی حاصل جمع صفر» (که مورد ترجیح غربیها است) و قرار دادن آن در یک چارچوب فکری مبتنی بر نفع دوجانبه- یعنی محدود شدن بخشهایی از برنامه هستهای ایران در ازای رفع واقعی تحریمها- قرار داده است.
جمهوری اسلامی ایران بر همین اساس دو مقوله «راستیآزمایی رفع تحریمها» و «اخذ تضمین در خصوص ماندگاری برجام» را اصلیترین مطالبه خود در مذاکرات رفع تحریمها قرار داده و تأکید کرده که تنها بازگشت به قرارداد دوجانبهای که در ازای برخی محدودیتها نفع ملموس اقتصادی برای ملت ایران به همراه داشته باشد را منطقی میداند و آن را میپذیرد.
در سوی دیگر، آمریکا با توجه به آنکه طرح جایگزین یا «پلن ب» مناسبی غیر از بازگشت به برجام در مقابل خود نمیبیند با سناریوسازیهایی نظیر حملات سایبری، تهدیدهای رسانهای به جلوگیری از معاملات نفتی ایران و چین، همکاری با رژیم صهیونیستی برای خرابکاریهای هستهای، صدور قطعنامه در شورای حکام، اعمال تحریمهای جدید، توقیف محمولههای نفتی ایران و ... در مقابل این درخواست تهران برای بازگشت به منطق چندجانبهگی و دوریگزینی از بازی حاصلجمع صفر مقاومت کرده است.
البته عوامل دیگری نظیر فشارهای رژیم صهیونیستی، نمایندههای کنگره و کشورهای عربی هم در ضعف واشنگتن برای تصمیمگیری در خصوص برجام اثرگذار بودهاند اما تیم بایدن با توجه به اینکه نقطه تلاقی خواستههای این سه طرف را اطمینان از عدم افزایش قدرت ایران در نتیجه برجام میداند در حال حاضر تحمیل چارچوب فکری گفتهشده بر توافق را اصلیترین ضامن خنثی کردن این فشارها میداند.
بنابراین، به نظر میرسد اصلیترین متغیری که تاکنون انفعال آمریکا در مذاکرات رفع تحریمها را رقم زده عدم آمادگی دولت آمریکا برای فاصله گرفتن از یکجانبهنگری و عمل به توافقات پیشین برای جلوگیری از بهرهمندی ایران از منافع اقتصادی به موجب توافق بوده است.