جمهوری اسلامی حرم است. این فقط یک جمله نیست، راهبرد و حکمت یک نظامی عالی رتبه و پر آوازه و نامدار است که در تاریخ سرزمین خمینی نام او و رسم او به مثابه میراثی گران سنگ و با ارزش سرلوحه و نقشه راهی را ترسیم کرده است که از سیاست مدار تا اقتصاددان از ورزشکار تا هنرمند، از دانشجو تا استاد، از نویسنده تا شاعر از درون آن و از متن آن می تواند بهره مند شود.
این که یک نظامی حرفه ای که از قضا یک سیاست شناس جامع، یک عارف روشن ضمیر، یک حکیم دور اندیش و یک سرباز جان برکف هم هست فراتر از معادلات مرسوم و مناسبات مالوف چنین نگاه نافذ و جامعی را ارائه کرده است نشان می دهد در مکتب امام و رهبری آنچه مبنا و اساس کنش ها و رفتار ها و حرکت هاست برآمده از گفتمانی اسلامی و ایرانی است که پشتوانه ای سترگ وستبر چون خون شهیدان این سرزمین دارد.
شهیدانی که هنوز که هنوز است مادران برخی از آنان چشم به درد دوخته اند و انتظار پیکر و خبری از جگر گوشه شان را می کشند.
قاسم سلیمانی یکی از این دردانه هایی است که با وجود همه ناملایمتی ها و فراز و نشیب ها راه را می شناختند، معیار را درست تشخیص داده بودند و مبنا را درست تحلیل کرده بودند.
همان مبنایی که شهید سربلند ما حاج قاسم ما بارها و به دفعات از آن به عنوان ستون انقلاب یاد می کرد. ستون این انقلاب حکیم و فقیهی آگاه و سیاست مداری تاریخی است که همه ما تبعیت از وی را تنها راه سعادت کشور می دانیم و این نگاه را از سردار شهیدمان حاج قاسم فرا گرفته ایم.
حاج قاسم ما یک فرد نبود، یک چهره نبود حتی فقط یک فرمانده پر آوازه نبود. او یک سنت و مرام و مسلک است که می توان با اجتهاد در الهیات رفتاری و الگوی فکری او برای بسیاری از چالش ها راهکار و چاره جست.
امروز که ایران عزیز ما مورد هجمه و تهدید و تحدید دشمنان عبری عربی و غربی است همه باید بدانند همه ملت ما و آحاد و اقشار آن که مهر شهدای وطن را بر دل حک کرده اند می توانند یک قاسم سلیمانی باشند.
سیاست مدار ، تصمیم گیر ، تصمیم ساز ، وزیر و وکیل ، چپ و راست، پیر و جوان ، معمم و مکلا ، رئیس و مرئوس می توانند حول این راهبرد دقیق سردار ما ایران را حرم بدانند و دفاع از آن چه در حوزه های فکری و نظری و چه در عرصه های علمی و فرهنگی ، چه در ساحت سیاسی و هویتی و چه در قامت نظامی و امنیتی را گزاره ای نهایی و غیر قابل خدشه تلقی کنند.
در عرصه شهری نیز همین قاعده پابرجاست. به یک معنا مدیریت شهری و مدیران آن کار آگاهانه، التزام به شایسته سالاری، تبعیت از رویکرد های علمی و توجه به قداست کار در حریم جمهوری اسلامی را همچون نبرد در خاکریز ها معنا کنند.
در بستر این نگاه " میز وخاکریز " نه دو عرصه متفاوت و متعارض بلکه دو روی یک سکه هستند که دال مرکزی شان ایران است.
ایرانی که جز در ذیل و تلازم با جمهوری اسلامی معنا پیدا نمی کند. امروز ایران عزیز و پر مهابت ما قاسم سلیمانی ها را فرا می خواند. همان ایرانی که باید سر بلند باشد و بر بامش سپیده بزند.
تورج فرهادی