شرب خمر در کنار عاق والدین و ترک نماز، از بزرگترین گناهان کبیره در اسلام است؛ اما با همه سنگینی حرمت شرب خمر، اسلام بلافاصله آن را تحریم نمیکند. شراب آنچنان در جامعه جاهلی رواج داشته که عملا قسمتی از خوراک، اقتصاد و فرهنگ جامعه به آن وابسته بوده است. شراب در قدیم که دسترسی به آب سالم بسیار سخت بود، حکم یک نوشیدنی دمدستی را داشته است. همچنین اشتغال و اقتصاد یک قشر به تولید و فروش آن وابسته بوده و دیگر آنکه بخشی از تفریح و سبک زندگی مردم با آن درآمیخته بود. اسلام برای ممنوعیت مادهای که عقل انسانی را زائل میکند، گامبهگام پیش میآید. عقل حیثیت آدمی است و قوهای است که خدا با آن عبادت میشود و والاترین عنصر وجودی انسان است و مصرف مادهای که این قوه را از آدمی سلب کند یک دهنکجی بزرگ به دستگاه خلقت است. با همه اینها شراب بهیکباره از سوی اسلام حرام اعلام نمیشود. ابتدا قرآن میگوید با حالت مستی به نماز نزدیک نشوید و بعد حتی شرب قطرهای از آن گناه کبیره شمرده میشود. آنچه باعث میشود شارع در تحریم شراب گامبهگام و با صبر و زمانبندی عمل کند، مصلحت جامعه است.
از اساس اسلام در احکام اجتماعی خود مصلحت اجتماعی را هم در نظر میگیرد. اسلام اگر شراب را حرام میکند دلیلش حفظ عقول افراد و جامعه و حفظ تمام چیزهایی که عقل از آنها محافظت میکند است و پیادهسازی این حکم به شکلی که جامعه را در هم بریزد، نوعی نقض غرض به شمار میآید. مصلحت جامعه خط قرمز اسلام است چراکه مصلحت یک پدیده یعنی آنچه با حفظ و بقای آن ارتباط دارد. اگر جامعه نباشد و بهدرستی کار نکند، دین هم نمیتواند بهدرستی اقامه شود.
مواجهه اسلام با شرب خمر، بهخوبی تفاوت مصلحت و منفعت را برای ما روشن میسازد. در آیه دویست و نوزده سوره بقره میخوانیم: «یَسْأَلُونَکَ عَنِ الْخَمْرِ وَالْمَیْسِرِ قُلْ فِیهِمَا إِثْمٌ کَبِیرٌ وَمَنَافِعُ لِلنَّاسِ وَإِثْمُهُمَا أَکْبَرُ مِنْ نَفْعِهِمَا». منفعت، آن چیزی است که میتوان از آن چشمپوشی کرد. اسلام تا وقتی مصلحت جامعه بر حضور ولو محدود شراب در جامعه باشد از حرمت مطلق شرب خمر خودداری میکند اما وقتی آمادگیها ایجاد شد، بدون در نظر گرفتن منافع شرب خمر آن را مطلقا حرام میگرداند و بساط آن را به کل بر میچیند؛ آنهم به جهت مصلحتی بزرگتر که همان جلوگیری از مضرات فراوان فردی و اجتماعی و جسمی و روحی شرب خمر است.
مصلحت، با حفظ و بقا سروکار دارد اما منفعت انتهایی ندارد. آنچه پیش از هر حرکتی باید در نظر گرفت، مصلحت است و اگر منفعت ما کاری را ایجاب میکند؛ باید آن را با شاغول مصلحت نیز بسنجیم. رهبر معظم انقلاب جایگاه مصلحت را در اسلام و نگرش امام خمینی در دیدار چهاردهم خرداد اینطور تبیین فرمودند: «اجرای احکام الهی در کنار رعایت اقتضائات و مصلحتهای عمومی. این مجمع تشخیص مصلحت را امام تشکیل دادند؛ بعضیها خیال میکنند این را بنده تشکیل دادم؛ نه، بنده رئیسجمهور بودم، امام به من نامه نوشتند و این جلسه را امام برای تعیین مصلحت به وجود آوردند؛ احکام اسلامی اجرا میشود، امّا اقتضائات زمان و مصالح عمومی جامعه هم باید رعایت بشود؛ مراد از مصلحت این است؛ مصلحت اشخاص نیست.» این مصلحت عمومی جامعه؛ ضامن بقای اسلام است.
ما در جامعه اسلامی بانک داریم باآنکه بانک ذاتا یک پدیده دینی نیست و بر سودگیری و سوددهی بنا دارد. ما بانک داریم چون مصلحت جامعه آن را ایجاب میکند و در غیر این صورت، اموال و معیشت جامعه در امان نیست. در همین حالت هم اجازه نداریم منفعل باشیم و تن به ربا دهیم، بلکه باید بانکداری را محدود به عقود اسلامی گردانیم. اما در همین جامعه زیر بار ساخت سلاح هستهای نمیرویم. این در حالی است که بسیاری از کارشناسان روابط بینالملل، منفعت ایران را در ساخت سلاح هستهای میدانند؛ اما ما به علت مصلحت بزرگتری این منفعت را کنار میگذاریم؛ چون معتقدیم با عدم رعایت آن مصلحت بزرگتر، این منفعت نیز توهمی بیش نخواهد بود. چگونه ممکن است نفع ما دررفتن به سمت سلاحی باشد که در کسری از ثانیه صدها هزار نفر را به کام مرگ میکشاند؛ زمین و آب را به مرگ آلوده میکند و محیطزیست را تبدیل به محیط مرگ میگرداند و سایه شوم آن همواره بشریت را تهدید میکند؟ منفعت کوتاهمدت است؛ اما مصلحت به بلندمدت نظر دارد. ما به سمت سلاح هستهای نمیرویم چون باوجود برخی منافع، ضررهای بسیار بیشتری دارد. این شاید کار ما را قدری سخت کند اما بقای ما را تهدید نمیکند. درواقع سلاح هستهای در موقعیت کنونی تنها یک اهرم فشار است، مؤلفهای است که با ایجاد موازنه قدرت ما را در دیپلماسی و سیاست خارجی یاری میکند؛ اما این بهای ارزانی است برای اینکه ما انسانیت خود را با ساخت ابزاری که نسلها را نابود میکند بفروشیم. مصلحت بشریت، بلکه مصلحت کره زمین قطعا و یقینا در رفتن به سمت سلاح هستهای نیست و ما نمیتوانیم به خاطر منفعت احتمالی خودمان آنهم در یک دوره زمانی محدود و مشخص چنین مصلحت عظیمی را نادیده بگیریم. حدود دو سال پیش که میان ارمنستان و آذربایجان در قرهباغ منازعه پیشآمده بود، برخی معتقد بودند منفعت ما ایجاب میکند طرف ارمنستان بایستیم، درحالیکه ارمنستان متجاوز بود و مصلحت ما در این نبود که طرف متجاوز را بگیریم، ولو دولت نخجوان با ما همسویی بیشتری داشته باشد و دولت باکو برای ما تهدیداتی. در غائله روسیه و اوکراین، رهبر انقلاب بهصراحت مخالفت خود را با این جنگ غیرضروری اعلام کردند؛ بااینکه روسیه در دوره کنونی همسویی بیشتری با ما دارد. اما مصلحت ما و هیچ کشور دیگری در حمایت از جنگ بهعنوان یک راهبرد سیاست خارجی نیست. ایران اسلامی از متجاوز حمایت نمیکند؛ چراکه در آن صورت دیگر نه ایران است و نه اسلامی.
با کنار هم گذاشتن این واقعیتها درمییابیم رویکرد جمهوری اسلامی در سیاست خارجی بیش از آنکه منافع ملی باشد؛ مصالح ملی است. مصلحت بقا را تضمین میکند؛ هم بقای جسم را و هم بقای روح را. به همین دلیل ایستادن روی مصالح ملی به رویکرد رئالیسم در سیاست خارجی نزدیکتر است. واقعگرایی، پیششرط مصلحتسنجی است و ازآنرو که منفعت بدون مصلحت توهم است؛ در نظر گرفتن مصلحت ملی بسیار واقعگرایانهتر است. منفعتطلبی آمریکا را به جنگافروزی در اوکراین کشاند، درحالیکه مصلحت آمریکا، آنچه بقای آمریکا را تضمین میکند به گفته کارشناسان باسابقه آمریکایی نزدیک شدن به روسیه برای جلوگیری از اتحاد کامل روسیه و چین است.
نوشتیم که مصلحت هم بقای روح را تضمین میکند و هم بقای جسم را. جسم، همان جامعه و ملت است. روح، فرهنگ و هویت و آینده این ملت است. در عرصه مصلحتسنجی نیز باید به هر دوی اینها نظر داشت. نمیتوان به اجرای بیکم و کاست احکام الهی فکر کرد و اقتضائات جامعه را در نظر نگرفت و نام این تفکر را کمالگرایی گذاشت چراکه مسیر آرمانها از واقعیات عبور میکند. همچنین نمیتوان به هویت و فرهنگ و عاقبت بیتوجه بود و نام این تفکر را واقعگرایی نهاد چراکه آرمانها هم از جنس واقعیت و هم از جنس حقیقتاند. باید به نقطه تعادلی بین این دو رسید. بین منفعتطلبی و مصلحتسنجی مرزی هست باریک اما بسیار عمیق. نباید منافع امروز را فدای مصالح فردا کرد. دین بدون مصلحت دین بدون عقلانیت است اما دینی هم که در بند منافع باشد، اسلام آمریکایی است.
جواد شاملو