«عمرانخان»، نخستوزیر پاکستان سرانجام همانطور که گفته بود، قربانی یک توطئه مشترک داخلی و خارجی شد و دیروز خبر رسمی برکناریاش از قدرت در رسانهها به شکل گستردهای بازتاب یافت. به گفته او، شیرین مزاری (وزیر حقوق بشر پاکستان) و بسیاری از سیاستمداران و رسانههای این کشور، در کنار آمریکاییها پشت استیضاح روز شنبه قرار داشتند آن هم به دو دلیل عمده: عدم همراهی او با غرب در جنگ اوکراین و مخالفتش با تاسیس پایگاه نظامی آمریکا در خاک پاکستان. اگرچه برخی تحلیلگران دلایل دیگری را هم به این دو اضافه کرده و مثلا نوشتهاند «ایجاد روابط راهبردی بسیار قوی عمرانخان با ایران و شکست تحریمها ی تحمیل شده علیه تهران و طرح اتهام علیه وی مبنی بر «کمک به گسترش برنامه هستهای ایران».(!) نیز در انتقامگیری آمریکا از عمران خان نقش جدی داشته است.(روزنامه رایالیوم)
عمرانخان 45 روز پس از سفر به مسکو و دیدار با پوتین از قدرت کنار گذاشته شد و بنابر اعلام او و رسانههای پاکستان، نامههای مکتوب و تهدیدآمیز آمریکاییها درباره لزوم رای عدم اعتماد به او و... موجود است. او حتی گفته بود تهدید کردهاند اگر کار پارلمان به خوبی پیش نرود، ممکن است از گزینه «حذف فیزیکی» استفاده شود! حتی صحبت از به راه انداختن یک کودتای نظامی خونین نیز شده بود. اینکه چه کسی با چه خصوصیات فردی و سیاسی قرار است با چنین فرایندی جانشین عمرانخان شود، بسیار مهم و گرهگشاست. رویکرد جانشین عمرانخان بهویژه در حوزه سیاست خارجی نیز به خوبی میتواند از انگیزه آمریکاییها پردهبرداری کند. «شهباز شریف» فردی است که گفته میشود به احتمال بسیار زیاد نخستوزیر پاکستان خواهد بود. رویترز اخیرا طی گزارشی نوشته بود «شهباز شریف برادر نواز شریف(نخستوزیر اسبق پاکستان) سردمدار رای عدم اعتماد به عمرانخان است.» گفته میشود او نیز مثل برادرش به شدت گرایشات غربی دارد و آمریکاییها هرطور شده بهدنبال به قدرت رساندنش هستند. شهباز شریف همین چند روز پیش گفت رابطه با آمریکا برای پاکستان، «یک ضرورت است»!
اما درست در بحبوحه بحران سیاسی پاکستان و مداخلات رسوای آمریکا در این کشور، یانکیها در حال مدیریت متفاوت بحرانی دیگر در کشوری دیگرند: اوکراین! دو کشوری که درگیر بحران شدهاند و در هر دو آمریکا نقش پررنگی دارد. در یکی بحرانسازی میکند و در دیگری علیه بحران موضع میگیرد! اینکه آمریکا وارد هر حوزهای میشود در آن تولید بحران میشود خود نکتهای است. وضعیت افغانستان را ببینید. کار در این کشور پس از 20 سال حضور آمریکاییها به جایی رسیده که بنابر نوشته رسانههای افغانستان برخی از مردم برای صاف کردن بدهی هایشان، کودکانشان را میفروشند! گزارشهای پیدرپی سازمان ملل و گروه بینالمللی بحران درباره وضعیت گرسنگی در این کشور نیز تکاندهنده است: «نیمی از مردم این کشور درگیر گرسنگی شدیدند... گرسنگی در افغانستان میتواند از 20 سال جنگ در این کشور بیشتر قربانی بگیرد»! پاسخ آمریکاییها به اعتراضهایی که به آنها میشود نیز قابل تأمل است. آنها میگویند مأموریتشان در افغانستان با موفقیت تمام شده است! این یعنی، مأموریت آنها در افغانستان همین بوده!
مأموریت آنها اگر در افغانستان و پاکستان تمام شده، در اوکراین تازه شروع شده است. دیروز آلمان اعلام کرد، آنقدر سلاح به اوکراین ارسال کرده که ذخایر سلاحشان ته کشیده است. تقریبا تمام 30 عضو ناتو در حال ارسال سلاح به اوکراین هستند؛ برخی علنی و برخی نیز پنهانی. در کنار ارسال سلاح، حمایتهای کامل اطلاعاتی، رسانهای، اقتصادی و مستشاری نیز به اوکراین صورت میگیرد و تعداد قابل توجهی نیز نیرو تحت عناوین «داوطلبانه» به این کشور اعزام شده و میشود. اگر سالها بعد شنیدید نیروهای غرب بهطور مستقیم در این جنگ حضور داشتند، اصلا تعجب نکنید. اما دلیل این همه حمایت چیست؟ قطعا دلایل «بسیار مهمی» پشت این همه حمایت پیدا و پنهان وجود دارد که «کمک به یک کشور ضعیف اروپایی و نجات جان مردم» جزو این دلایل نیست. یا اگر هست جزو دلایل اصلی نیست چرا که این جبهه بنابر دلایل متعدد تاریخی نشان داده، جان مردم پشیزی برایش اهمیت ندارد. نمونهاش همین افغانستان که به گوشه کوچکی از وضعیت آن به نقل از سازمانهای بینالمللی اشاره کردیم. چرا راه دور برویم. همین اوکراین. خبرهای متعددی از سوی رسانههای مستقل منتشر میشود که از نقش همین جبهه غربی و نئونازیهای اوکراینی در کشتار عمدی غیرنظامیان منتشر میشود. اهمیتی که روسیه زمین گیر و ضعیف برای غرب دارد در برابر کشته شدن غیرنظامیان بیگناه «هیچ» است. میگویید نه، به اظهارات خانم «مادلین آلبرایت» وزیر خارجه اسبق آمریکا درباره کشته شدن 500 هزار کودک عراقی بر اثر تحریمهای غرب رجوع کنید، آنجا که جلوی دوربین تلویزیون گفت: کشته شدن این همه کودک در برابر هدفی که غرب داشت، ارزشش را داشت!
غرب، سالهاست درگیر یک رقابت نفس گیر با روسیه و چین برای حفظ موقعیت برتر خود در سطح بینالملل است و به گفته بزرگان حوزه سیاست و روابط بینالملل، پیروز جنگ اوکراین نظم جدید جهانی راترسیم خواهد کرد. بنابر این چه فرصتی بهتر از حمله روسیه به اوکراین! این دو کشور در حال تهدید هژمون آنها هستند و آمریکا نشان داده برای نگاه داشتن خود در این سطح، دست به هر کاری میزند ولو این کار تبدیل اوکراین به یک پادگان مملو از سلاح و درنهایت به یک کشور کلنگی با میلیونها کشته و زخمی و بیوه و... باشد.
نکته جالب دیگر درباره تحولات پاکستان و اوکراین، سلبریتی بودن رهبران آنهاست. در اوکراین یک دلقکِ سینما به قدرت رسیده و در پاکستان یک کریکتباز در قدرت بود. یکی بهشدت متمایل به رژیم صهیونیستی و غرب و آن دیگری نه حتی ضد غربی که، صرفا ضد صهیونیستی. (زلنسکی که یک یهودی همجنسباز است هفته گذشته گفته بود قصد دارد اوکراین را به یک اسرائیل تبدیل کند، شاید به این دلیل که بیش از این حمایت آمریکا را به خود جلب کند، شاید هم برای نشان دادن ارادتش به صهیونیستها و فاصله بیشتر انداختن بین اسرائیل و روسیه) همین نکات ریز نیز کار تحلیل بحرانهای حاکم بر اوکراین و پاکستان و نوع رفتار غرب و حتی غربگرایان در مواجهه با آنها را سادهتر میکند. اتخاذ دو سیاست «کاملاً متناقض» در دو کشور آن هم بهصورت همزمان و اینطور عریان، فقط از کشوری با مختصات آمریکا و جریانهای غربگرا بر میآید.
موضع جریانها و رسانههای غربگرای خودمان در مواجهه با این تحولات نیز جالب توجه است. مواضعشان طبق روال همیشه با مواضع غرب «مو» نمیزند. در بحران ونزوئلا هم همینطور بود. در بحران افغانستان، اوکراین و پاکستان نیز مواضع غرب را عیناً تکرار کردند. اِنگار آزادی عملی ندارند و مأمورند هر آنچه گفته میشود را عینا تکرار کنند. کافی است حادثهای در سطح داخلی یا بینالمللی رخ دهد که در یک طرف آن غرب و رژیم صهیونیستی ایستاده باشند. پیشبینی کردن تحلیلها و مواضعشان دیگر کار سختی نخواهد بود! دیروز در کانالهای تلگرامیشان از کودتای آمریکا در پاکستان ذوقزده شده بودند. به احتمال زیاد از امروز نیز در روزنامههایشان شروع به تحلیلهایی درباره تحولات پاکستان خواهند کرد که در نهایت، تبرئه آمریکا و غرب از دل آن خارج شود. این خط این هم نشان...!
جعفر بلوری