هدایت جهادی

اکنون‌ که در آغاز گام دوم انقلاب و سال‌های ابتدایی دهه پنجم نظام جمهوری اسلامی هستیم و حدود ۲ دهه از عمر حرکت‌های جهادی کشور می‌گذرد، این نهال نوپا که پس از ذبح جهاد سازندگی بارقه‌های امید را در دل دوستداران انقلاب و پیروان آرمان‌های آن پدید آورد، حال تبدیل به شجره طیبه تنومند و جریانی خودرو، خودجوش و پویا شده است. البته این روند و صیرورت بی‌عیب و نقص و خبط و خطا هم نبوده که از آن اجتنابی نیست و بروز این عیوب و معضلات هم طبیعی است و به بالندگی این جریان و افراد و نحله‌های درون جریان قطعا کمک خواهد کرد و چه ‌بهتر که در این مسیر پرفرازونشیب و پرمانع، از تجربیات گذشته بیشترین استفاده و بهره‌مندی را ببریم و با نگاه به آینده، همراه آسیب و آفت‌شناسی گذشته، اشتباهات، تهدیدها، خطاها و معضلات را به کمینه خود برسانیم و از فرصت‌ها، ظرفیت‌ها، نقاط قوت و توانمندی‌ها بیشینه بهره را ببریم. بر این اساس با در نظر گرفتن قابلیت‌ها و فاعلیت‌ها سعی می‌کنیم در سلسله مقالاتی ضمن بررسی افعال و اقدامات ماضی، راهکارها و راه‌حل‌هایی ارائه کنیم برای آینده تا شاید بتوانیم کسانی را که دل در گرو اهداف والای انقلاب اسلامی دارند (که مهم‌ترین آنها مقام شامخ ولایت امام خامنه‌ای عزیز است) و می‌دانند راه نجات و نسخه شفابخش مشکلات و بحران‌های نظام، همین تفکر و روحیه جهادی است، کمی خرسند کنیم. 

هدایت جهادی

در یک تقسیم‌بندی کلی بازیگران اصلی جریان جهادی را می‌توان به ۲ بخش مردم و حاکمیت تقسیم کرد البته این بازی یک بازیگردان دارد به نام رهبری نظام که در زمان مناسب راهبری و مدیریت لازم را به نحوه احسن اعمال می‌کنند و در این مقال نیاز و مجال نیست به این موضوع بپردازیم، بلکه باید ۲ لایه دیگر را بیشتر مورد مداقه و کنکاش قرار دهیم. 

در لایه حاکمیت حرف و سخن درباره نحوه ورود و اقدامات انجام‌شده فراوان است و در بخش‌ها و ساحت‌های متفاوت می‌توان آن را بررسی و تجزیه ‌و تحلیل کرد که خود حاکمیت نیز دارای سطوح و سازمان‌های متفاوتی است که واکاوی آن در برهه‌های مختلف، زمان و مکان دیگری می‌طلبد اما در اینجای هر جا از حاکمیت صحبت می‌کنیم، در واقع ضمن نگاهی به کلیت بدنه حاکمیت در مجموعه نظام، توجه ویژه‌ خواهیم داشت به مجموعه سازمان بسیج سازندگی و در واقع در این راستا حرکتی از کل به‌ جزء و برعکس داریم و رفت‌وآمدی دیالکتیک خواهیم داشت بین این کل و جزء و خرد و کلان. 

 

* استعاره‌ها با ما سخن می‌گویند

استعاره‌ها و تشبیه‌ها و تمثیل‌ها در واقع مغز و گوهر وجودی یک تفکر و اندیشه هستند و مدتی است صاحبنظران اندیشه سیاسی اهمیت آن را مورد توجه و تأکید قرار می‌دهند، مثلا اگر شما برای توجیه و تعریف جایگاه دولت از استعاره «چوپان و گله» استفاده کنید، یک نوع باز‌خورد از اندیشه شما در ذهن مخاطب عام و خاص متبلور می‌شود و اگر از استعاره «مدرسه» یا «پادگان» استفاده کنید، برون‌داد آن نوعی دیگر است. 

نمی‌دانم نخستین‌بار چه کسی یا چه کسانی از استعاره «نخ تسبیح» در مدیریت حرکت‌های مردمی استفاده کردند. آنان با این هدف و الگو که دانه‌های تسبیح (گروه‌های مردمی) که پراکنده و واگرا هستند، نیاز به یک نخ تسبیح دارند تا آنان را در یک مجموعه و منظومه منظم و متشکل جمع و در یک راستا هدایت کنند، این را وظیفه حکومت و حاکمیت دانستند. گذر از اینکه این استعاره ممکن است در بسیاری از امور صحیح و کاربردی باشد، باید توجه کرد این استعاره در جریان جهادی (و بسیاری امور دیگر) کاربرد ندارد و استفاده از آن باعث می‌شود ضمن استهلاک توان‌های هم‌افزا، سایش و اصطکاک گفتمانی در ۲ سطح افقی (نیروهای مردمی) و عمودی (سازمان‌ها و دستگاه‌های حاکمیتی) داشته باشیم. 

اما بر این تمثیل چند ایراد اصلی وارد است:

یک- همسان‌پنداری دانه‌ها: اشکال اصلی این تفکر این است که نیروهای مردمی (بخوانید گروه‌های جهادی) را مانند دانه‌های تسبیح یک ‌شکل و یک اندازه می‌بیند و برای هر کدام کارکردی مشابه متصور می‌شود، در صورتی ‌که در واقعیت اینطور نیست، بلکه هر کدام از این نیروهای مردمی کارکردها و کارویژه‌های خاص خود را دارند. شاید تشابه هدف یا رویکرد یا خط‌مشی و مدل فعالیت داشته باشند اما بسیاری از آنها چه در مبدأ و چه در روش، منش و حتی بینش با یکدیگر متفاوت هستند و نمی‌توان همه آنها را با یک عینک دید. 

دو- بی‌خاصیتی دانه‌ها: از آنجا که دانه‌های تسبیح به ‌تنهایی هیچ کاربردی ندارند، لذا نیازمند یک نخ تسبیح هستند تا به‌ عنوان محور فعالیت و هویت‌بخش به آنها هویت و معنا دهد تا بتوانند فعالیت کاربردی (آن‌ هم کاربرد تک‌محصولی) داشته باشند اما در جهان واقعی اینطور نیست. این گروه‌ها در مدل موزاییکی فعالیت می‌کنند و هر کدام به‌ تنهایی حاوی و حامل یک معنا و مفهوم و کارآمدی خاص هستند و هویت خود را از نخ تسبیح نمی‌گیرند، چه ‌بسا وقتی تاریخچه جریان جهادی را بررسی کنیم، گروه‌های جهادی پیش از سازمان‌های جهادی شکل گرفتند و این موضوع در دستوراتی که مقام معظم رهبری برای تشکیل و حمایت از گروه‌های جهادی فرموده‌اند نیز متبلور و ساری و جاری است. 

سه- تغییر ثقل جریان: در تاریخ انقلاب و شیعه شاهد و ناظریم که هر گاه مردم حامی ولی و حکومت بودند، پیروزی‌ها و ظفرها شکل ‌گرفته و همیشه امت (بخوانید امت فهیم و بصیر و در صحنه) عامل فتوحات و قدرتمندی حکومت بوده‌؛ از جنگ تا فتنه‌ها و تحریم‌های اقتصادی و... بر همین اساس است که امامین انقلاب همیشه بر ضرورت حضور مردم در عرصه‌های مختلف تأکید داشته‌اند اما استعاره نخ تسبیح، سیاست و دکترینی را تولید و القا می‌کند که این مرکز ثقل را تغییر می‌دهد و با تصدی‌گری و خودمحوری، کانون و گرانیگاه جامعه و نظام از مردم به سمت دولت و حاکمیت منتقل می‌شود و این دکترین می‌تواند مانند یک سم مهلک در میان و بلندمدت به‌ صورت کاملا آرام و نرم، ضربات مهلکی را به بدنه انقلاب و پایه‌های قدرت نرم جمهوری اسلامی ایران و مردم که صاحبان اصلی انقلاب هستند، بزند. 

 

* بدیل جایگزین

در مقام ارائه راه‌حل و راهکار باید استعاره‌ جایگزین برای استعاره قبل مطرح کرد (ارائه راهکار و راهبرد پیشنهادی و سعی در اجرای آن مرز بین نق زدن و غر زدن و حرکت جهادی است). بر این اساس کمی از استعاره «بالشتک جاسوزنی» اندرو هیوود (Andrew Heywood) در کتاب «سیاست» وام می‌گیرم. ضرورت هم‌افزایی و همراستایی بردارهای پراکنده توانمند مردمی بر کسی پوشیده نیست اما به نظر نگارنده این نخ تسبیح نیست که می‌تواند این بردارهای کوتاه و بلند و غیر همراستا را در یک راستا قرار دهد، بلکه کارویژه دولت و حاکمیت در کشور تغییر کرده و باید به اصل خود بازگردد و در جای خود قرار گیرد. 

گروه‌های جهادی و نیروهای مردمی مانند دانه تسبیح یک‌شکل و با کارکرد مشابه نیستند، بلکه این نیروها مانند سوزن می‌مانند. بعضی سوزن ته‌گرد هستند، بعضی سوزن چرخ‌خیاطی، بعضی سوزن دوخت و دوز دستی هستند و برخی برای لحاف‌دوزی ساخته ‌شده‌اند. هر یک کاربرد ویژه‌ا‌ی دارند و در جای خود مهم هستند. شما نمی‌توانید از جوال‌دوز به‌ عنوان سوزن ته‌‌گرد استفاده کنید و برعکس، در عین اینکه هر دو مفید و کارآ هستند. این سوزن‌ها نیاز به نیروی دیگری ندارند تا معنا و هویت پیدا کرده و بتوانند فعالیت کنند. هر یک به‌ تنهایی در جای خود مهم هستند و چه ‌بسا چرخ‌خیاطی با تمام امکانات و پیچیدگی‌های فنی و فناوری بالا بدون سوزن کوچک از کار می‌افتد و بی‌خاصیت می‌شود. 

در عین اینکه این سوزن‌ها اصل و ذاتی یک‌شکل دارند اما الزاما ظاهر آنان دقیقا شبیه هم نیست اما اگر این سوزن‌ها رها شوند و در محل مناسب خود قرار نگیرند و هدایت نشوند، چه‌ بسا آسیب‌رسان هم باشند، لذا لازم است محلی برای تجمیع آنها فراهم کرد که این محل می‌تواند محل هدایت، آموزش، تنظیم و گسترش و تولید باشد. بالشتک جاسوزنی باید جاذب نیروها و مبدل آنان باشد، پس باید به بلوغ لازم برسد تا با برون‌سپاری و انعطاف‌پذیری در یک میان‌داد غیرتصدی‌گر و فرآیند باز، درون‌داد‌های مختلف را تبدیل به برون‌داد‌های مطلوب کند. 

نهادها و سازمان‌های مسؤول باید از اقدامات و عملیات‌هایی که گروه‌های مردمی می‌توانند به ‌صورت بالفعل انجام دهند، جداً بپرهیزند و آنان را به مردم بسپارند و حتی در مواردی که در آینده این گروه‌ها می‌توانند از بالقوه به بالفعل تبدیل شوند، حامی و پشتیبان آنان باشند و به این بلوغ و درک برسند که به ‌جای برادری و رقابت، پدری کنند و در ساحت‌های والاتر، بزرگ‌تر و مهم‌تر ورود کنند؛ اموری که کمتر به آنان پرداخته ‌شده که ضروری‌تر نیز هستند، مانند سیاست‌گذاری، تسهیل‌گری، تنظیم‌کنندگی، شتاب‌دهندگی و حتی اَبَرشتاب‌دهندگی و در کل فعالیت‌های کلان با نگاهی بلندنظرانه که شأن حاکمیت است؛ ماکرو بنگریم، نه میکرو. 

در پایان توجه مخاطبان بویژه مسؤولان را به این موضوع جلب می‌کنم که باید آینده را ساخت و زودتر از حوادث آنها را کنترل کرد، اگر نه اسیر رخدادها خواهیم شد و چاره‌ای نداریم که به تغییرات تن دهیم؛ تغییراتی که شاید مطابق میل ما نباشد.

 

ناصر ترابی