هنگام تأسیس کشور مستقل عراق به کمک انگلستان طبق روال حکومت عثمانی، حکومت دست اعراب سنی سپرده شد. این وضعیت تا سقوط صدام ادامه داشت و شیعیان و کردها از بسیاری از حقوق سیاسی و اجتماعی خود محروم ماندند. ناسیونالیسم کرد از همان ابتدای تشکیل عراق، ماهیت استقلالطلبانه به خود گرفت و بخش زیادی از تاریخ عراق را مبارزات کردها با دولت مرکزی تشکیل داد. شیعیان نیز در طول تاریخ عراق، علاوه بر محرومیت از قدرت، با محدودیتها و فشارهای بسیاری بویژه در دوران صدام مواجه شدند. در نتیجه نه کردها و نه شیعیان رضایتی از حکومت صدام نداشتند. تشکیلات سیاسی کردها و شیعیان بهرغم اختلافات داخلی فراوان همگی خواهان سرنگونی رژیم صدام بودند. هر چند حضور نیروهای آمریکایی در عراق، فرصت و انگیزه عمده برای وارد شدن ستیزهجویان خارجی به این کشور و سازماندهی القاعده، درگیری و انجام عملیات خشونتآمیز علیه نیروهای آمریکایی، مردم و نیروهای امنیتی دولت جدید عراق ایجاد کرد اما عامل مهمتر و اصلی را میتوان محیط درونی عراق پس از صدام از جمله فروپاشی ساختارهای سیاسی، نظامی و امنیتی سابق و شکلگیری ساختار جدیدی از قدرت برشمرد. همگی این عوامل زمینه ایجاد هرجومرج و تشکیل گروههای سیاسی و نیز گروههای تروریستی مختلف در منطقه شد. ریشههای پیدایش داعش را میتوان در القاعده عراق دنبال کرد که توسط ابومصعب الزرقاوی، افراطی اردنی تاسیس شد. سال ۲۰۰۶ زمانی که زرقاوی توسط ایالات متحده و سازمان اطلاعاتی عراق کشته شد، یک مصری به نام ابوعلی المصری به عنوان رهبر جدید انتخاب شد. داعش از ادغام القاعده، شورای مجاهدین عراق و جندالصحابه شکل گرفت. سال ۲۰۱۰ ابوبکر بغدادی که نام واقعی او حامد داوود محمد خلیل الزاوی بود، بعقوبه عراق را به عنوان دفتر مرکزی خود انتخاب کرد. ابوبکر بغدادی که اصالتا عراقی بود، پس از کشته شدن المصری توسط نیروهای آمریکایی و عراقی به عنوان رهبر جدید معرفی شد. بغدادی دوباره گروه را با عنوان دولت اسلامی عراق و شام در ماه آوریل ۲۰۱۳ بازسازی کرد.
ابوبکر بغدادی در پیامی صوتی در ۸ آوریل ۲۰۱۳ جبهه النصره را که یک سازمان تروریستی فعال در سوریه و وابسته به القاعده بود به عنوان بخشی از داعش اعلام کرد. وی از این عمل به عنوان اقدامی برای متحد کردن گروههای شورشی تحت نظر رهبر جبهه النصره یعنی ابومحمد الجولانی نام برده بود. با این حال القاعده وابستگی داعش به گروه خود را تکذیب کرد و وفاداری خود را به ایمن الظواهری، جانشین اسامه بن لادن در القاعده اعلام کرد. چیزی که دستور کار بغدادی به نظر میرسید، گسترش نفوذ داعش فراتر از مرزهای عراق و حتی در سطحی گستردهتر از حوزه قلمرو القاعده بود. بنابراین پس از ماهها بحث و اختلاف نظر بین القاعده و داعش، ایمنالظواهری به طور رسمی تفکیک القاعده از داعش را اعلام کرد. این جریان به وضوح اختلاف بین رهبری القاعده و داعش را نشان میدهد. در واقع میتوان گفت داعش یک گروه وابسته به القاعده نیست، بلکه مفهوم و جایگاه خاص خود را دارد. داعش در ایدئولوژی با القاعده اشتراک دارد اما رقیب القاعده برای برقراری یک خلافت اسلامی محسوب میشود.
در عراق، سوریه و سایر کشورهای منطقه، زمینههای ناحیهگرایی مذهبی، زبانی و سیاسی که موجب آشوب در فضای سیاسی کشور شود، مهیا بود. برای مثال همانطور که طالبان از قوم پشتون توانست با استفاده از پیوندهای قبیلهای در مناطق پشتوننشین پاکستان پناه بگیرد و براحتی بین پشتونهای پاکستان حل و از جانب آنها حمایت شود، عوامل زمینهساز فرهنگی یاریرسان داعش در شمال عراق، جبهه النصره و احرارالشام در سوریه، القاعده در یمن و... نیز مهیا بوده و هست. برای مثال بافت مذهبی و سیاسی در عراق و سوریه، سوابق عملیاتی گروههای افراطی وابسته به القاعده، بعثیون و... و مستقل، زمینههای حمایت و هواداری از داعش را مهیا کرده است. حتی در زمانی که مقامات عراقی و آمریکایی تخمین میزدند تعداد جنگجویان عرب تحت فرمان ابومصعب الزرقاوی حدود هزار نفر است، فؤاد حسین معتقد بود زرقاوی دستکم ۵ هزار جنگجوی تماموقت با ۲۰ هزار حامی در عراق داشته است. به نظر میرسد وضعیت دهه گذشته حاکم بر عراق، بخش درخور توجهی از جامعه سنی عراق بویژه بعثیهای سابق را افراطی کرده بود. این امر بالقوه آنها را در دستان این گروه افراطی و سایر گروههای جهادی افراطی قرار میدهد. از طرف دیگر اعراب اهل سنت حدود ۱۸ درصد جمعیت عراق را تشکیل میدهند. آنها حتی زمانی که اقلیت حاکم به شمار میرفتند، همواره به تعلقات اکثریت شیعه که در مرکز، بویژه جنوب ساکن هستند بدبین بودند.
این امر زمینههای بروز رقابت و قدرتخواهی سیاسی و نارضایتی از حکومت مرکزی عراق و سوریه را به وجود میآورد. از طرفی زمینه همگرایی با گروههای افراطی و پیوند بعثیون سابق و اهل سنت سوریه با افراطیون داعش، جبهه النصره و احرارالشام و ارتش آزاد را فراهم میآورد. بنمایه اصلی این همگرایی گرایشهای فرهنگ پایه و آشوبها و بینظمیهای موجود در عرصه سیاسی داخلی این کشورها بوده است. از طرف دیگر عمق استراتژیک کشورها و هراس از سرایت چنین آشوبهای سیاسی، کشورهای منطقه را وادار به نقشآفرینی و بازیگری و مداخله در موضوعات آشوبآفرین میکند. در واقع بین سطح درون کشوری که با آشوب مواجه شده و سطح منطقهای هم پیوند و ارتباط عمیق برقرار است.
روحالله اژدری