رهبر معظم انقلاب ، به سنت مألوف و معمول، در نخستین دیدار رسمی با اعضای کابینه جدید، سرفصلها و اولویتهایی را که باید مورد توجه دولت قرار گیرد، مطرح فرمودند. در واقع، آنچه به طور معمول در این نخستین دیدارها از سوی حضرت آیتالله خامنهای مطرح میشود، مانیفست انتظارات و مطالبات کلی ایشان از دولت جدید است.
طبعا آنگونه که قابل انتظار بود و سیاق بیانات رهبری در دیدار مسؤولان در 3-2 سال گذشته نشان میداد، ایشان در بدو امر بر اولویت حل معضلات اقتصادی کشور و ساماندهی به معیشت ملت بزرگ ایران تاکید کردند. اما نکته بسیار قابل تأمل، طرح مساله فرهنگ به عنوان اولویت دوم است که رهبر انقلاب، بلافاصله بعد از مسائل اقتصادی آن را مطرح کردند و در توضیح اهمیت آن فرمودند: «فرهنگ واقعا زیربنا است؛ خیلی از این خطاهایی که ما در بخشهای مختلف انجام میدهیم، ناشی از فرهنگ حاکم بر ذهن ما است. اگر ما اسراف داریم، اگر ما تقلید کورکورانه داریم، اگر ما سبک زندگی غلط داریم، اینها ناشی از مشکلات فرهنگی است؛ فرهنگ حاکم بر ذهنهاست که در عمل، این مشکلات را به وجود میآورد. زندگیهای تقلیدی، زندگیهای تجملاتی و اشرافیگری، غالبا منشأ و ریشه فرهنگی دارد. در واقع نرمافزار این حوادث، فرهنگ کشور و فرهنگ حاکم غلط و انحرافیای است که بر بعضی ذهنها مسلط است».
این تاکید در این مقطع زمانی- که همه نگاهها به مساله اقتصاد دوخته شده و بعضا افراط در نگاه تکساحتی منجر به تقلیلگرایی در تحلیل هم شده- برای اهل نظر بسیار معنادار است.
کسانی که آشنایی عمیقتری با ساحات فکری رهبری دارند و شناخت آنان از اندیشه حضرت آیتالله خامنهای به ورای وجه سیاسی جایگاه ایشان راه میبرد، نیک میدانند رهبر انقلاب صاحب یک منظومه فکری هستند و باور و اعتقادی عمیق و دیرپا به رشد و تعالی متوازن ملی دارند. در چنین منظومهای، نمیتوان ساحات مختلف حیات بشری را از هم منتزع کرد و با تقویت و برجستهسازی یک ساحت و بیتوجهی یا فرعیسازی ساحات دیگر، نتیجهای باثبات و پایدار گرفت. نگاه منظومهای، در مقام تشبیه، مانند طب کلنگر حکمای قدیم ایرانزمین است که در مداوای بیمار، کلیت روح و پیکر بیمار را لحاظ میکردند و به درمان علت و نه علامت بیماری میپرداختند.
در این دید «کلنگر» به حیات اجتماعی انسان ایرانی، بین وضعیت اقتصادی و روحیه اجتماعی- فرهنگی هر دوره، یک برهمکنش یا به تعبیر هگلی، دیالکتیک وجود دارد. در نگاه عمیق آسیبشناسانه به رفتارهای سوء اقتصادی- فساد مالی، اختلاس، احتکار، کمفروشی و رانتخواری- درمییابیم یکی از علتهای اصلی، تغییر مبانی اعتقادی و فرهنگی است. در دهه 60، به عنوان یک دهه آرمانی از منظر توجه به ارزشهای انقلابی و حاکمیت روح انقلابیگری، به اذعان عوام و خواص، رفتارها و عملکردهای فوقالذکر به نحو معناداری کمتر از امروز بود. این در حالی است که با وجود همه فشارها و تنگناهایی که تحریمهای ناجوانمردانه خارجی و سوءمدیریتها در سالهای اخیر بر کشورمان تحمیل کرده، به لحاظ شاخصههای رفاهی، نسبت به دهه 60 بسیار جلوتر هستیم. کسانی که دهه 60 را زیست کردهاند یا به هر صورت تصویر نسبتا واضحی از آن برهه در ذهن دارند، به یاد میآورند به دلایل مختلف، از جمله درگیری ۸ ساله کشور در یک جنگ تحمیلی، مطالبات اقتصادی در حد تامین حداقل کالاهای اساسی و پوشاک و جیرهبندی کالاهای اساسی و صفهای کوپنی بود، در حالی که علاوه بر این در اواسط همین دهه کشور با سقوط قیمت نفت و همچنین کاهش شدید ظرفیت صادرات به واسطه بمباران پیاپی تاسیسات نفتی توسط رژیم بعث هم مواجه بود. با همه اینها، با وجود اینکه میزان برخورداری کلی و رفاه عمومی کشور در 1400 قابل مقایسه با سال 1365 نیست، میزان فساد و رفتارهای سوء اقتصادی در آن زمان، به نحو معناداری کمتر از امروز بود.
فارغ از دلایل متعددی که میتوان برای این مساله مطرح کرد - و پژوهشهای بسیاری هم تاکنون به دلایل این تفاوت پرداختهاند- به زعم نگارنده، یک عامل مهم در روانشناسی اجتماعی و وضعیت فرهنگی جامعه ایرانی در دهه 60، نقش پررنگی ایفا میکرد که باعث میشد هم معیارهای فردی و جمعی، متعالیتر باشند و هم همبستگی و انسجام اجتماعی قویتری را در آن دوره شاهد باشیم. ملت ایران در دهه 60، خود را حامل یک رسالت تاریخی - تمدنی میدانست و اینکه در حال رقم زدن یکی از برگهای مهم تاریخ بشر است. این احساس، تنها «شور» نبود، بلکه برخاسته از یک «شعور» تاریخی و عقبه تمدنی چند هزار ساله بود. شعور و عقبهای که ریشه در رود زنده و پویای تمدن شیعی - ایرانی داشت و «هویتی» به ایرانیان دهه 60 میبخشید که جوانهای این مرز و بوم برای اهتزاز پرچم ۳ رنگ کشور خود بر فراز یک خاکریز که در تصرف دشمن بود در خون خود میغلتیدند و آن پیرزن فقیر اما دریادل پشت جبهه، تنها دارایی خود را که چند تخممرغ بود، به جبههها میفرستاد. از تمدنی حرف میزنیم که به تعبیر بزرگترین فیلسوف قرن نوزدهم؛ «فریدریش هگل» نخستین دولت تاریخ را بنا نهاد و بنا بر روایت مکتوب سیاحان فرنگی در عصر صفوی، صاحب بزرگترین و پرشکوهترین شهر جهان در آن عصر، یعنی اصفهان بود. متاسفانه با پایان جنگ و فاصلهگیری از مبدأ پیروزی انقلاب، تغییرات فکری- فرهنگی ابتدا در بخش قابل ملاحظهای از «مسؤولان» کشور رقم خورد و سپس در روندی تدریجی و بطئی به سطح جامعه تسری یافت. شاید ذکر یک روایت، تا حدی این فضا را روشنتر کند. یکی از فعالان باسابقه انقلابی در حوزه رسانه -که امروز بسان بسیاری دیگر، استحاله شده و حرفهایی کاملا متفاوت با سابقه و کردار سیاسی گذشته خود به زبان میآورد- در کانال تلگرامی خود، از قول نادر طالبزاده، چنین روایت کرده است:
آقای نادر طالبزاده نیز بعدا برای من تعریف کرد وقتی برای ساخت مستند ساعت ۲۵ (با مضمون انعکاس فقر و بیخانمانی در جامعه آمریکا) به آمریکا رفته بود، برای استمداد و طلب همکاری به دفتر نمایندگی ایران در سازمان ملل مراجعه میکند و وقتی درخواستش را مطرح میکند، یکی از کارمندان ارشد دفتر و عضو حلقه نیویورک، پرده پنجرهای را که در منطقه منهتن نیویورک باز میشد بالا میزند و به طالبزاده میگوید: «برجها را میبینی؟ بیا از عقل در جامعه آمریکا فیلم بساز؛ نه فقر»!
و او ظاهرا نمیدانست طالبزاده خود در آمریکا بزرگ شده است و کمبودی در برجبینی و مشاهده زرق و برق تمدن غربی و آمریکایی ندارد و این برخی ندیدبدیدهای سیاسی هستند که با سفر به نیویورک و چرخ زدن در منهتن و برخی دیگر از مناطق پرزرق و برق (و البته نه منطقه فقیر و خشونتزده هارلم)، افسون تمدن غربی میشوند و در برگشت از آمریکا به عقلانیت مورد نظر حلقه نیویورک خواهند رسید.
این نشان میدهد نوع تفکر و زاویه دید آن دیپلمات ساکن نیویورک، در آن مقطع، آیینه تفکر بخش مهمی از بدنه اجرایی کشور بود که بعدها به جریان «تکنوکرات» مشهور شدند. این طلیعه وادادگی هویتی و خودباختگی در برابر تجلیات فرهنگ غربی و فراموشی سابقه درخشان تمدنی اسلامی- ایرانی در اوایل دهه 70 بود.
به عبارت بهتر، به همان نسبت که روحیه اجتماعی ایرانی از ۳ عنصر «رسالت تاریخی، هویت تمدنی و غرور ملی» فاصله گرفت و با نوعی از «فردگرایی جهانوطنی» انس گرفت، با تناسبی معنادار، رفتارهای سوء فرهنگی-اجتماعی همچون سوءاستفاده مالی، رانتخواری، حیف و میل بیتالمال، خویشاوندسالاری، ایجاد شبکههای فساد مالی و منفعتپرستی رشد یافت. به کلام سادهتر، هر اندازه تحت تاثیر فرهنگ القایی نظام سلطه، یعنی اومانیسم فردمحور و جهانوطن، «غیرت ملی» ملت ایران (و هر ملت مستقل دیگری) فرسایش یابد، نهتنها انگیزهها برای زیست «سالم» اجتماعی و مقدم داشتن خیر عمومی بر منفعت شخصی کاهش مییابد بلکه انسجام و یکپارچگی و وحدت ملی نیز تضعیف خواهد شد.
بلاتردید، معبر اصلی بازسازی این «هویت تمدنی»، احیای «غرور ملی» و قوامبخش وحدت و انسجام ملی، حوزه فرهنگ است. همین نگاه تمدنی و لزوم احیای آن که پایه و مایه اصلی آن فرهنگ است، در نخستین دیدار رهبر حکیم انقلاب با اعضای کابینه آقای رئیسی متجلی میشود که ایشان با اشاره به نقش زیربنایی و نرمافزاری فرهنگ، بسیاری از خطاها مانند اسراف، تقلید کورکورانه و سبک زندگی تجملاتی را ناشی از ریشههای فرهنگی دانستند و با تأکید بر ضرورت اصلاح این انحرافها با استفاده از ابزارهای فرهنگی، تأکید فرمودند: «ابزارهای فرهنگی [از قبیل] سینما و هنر و رسانههای صوتی و تصویری و امثال اینها را باید شکوفا کنید؛ مطبوعات و کتاب و امثال اینها ابزارهای فرهنگی هستند، باید به معنای واقعی کلمه اینها شکوفا بشوند».
ایشان البته راه این شکوفایی را نیز مشخص فرموده و بر استفاده از ظرفیتهای جوانان خلاق و مبتکر و رویشهای انقلاب در عرصه فرهنگ و هنر تأکید فرموده و دولت را به حمایت هوشمند از آنان توصیه فرمودند: «بحمدالله لشکر عظیمی از جوانهای علاقهمند به مسائل فرهنگی مشغول کارند، وجود دارند و تلاش میکنند و کار میکنند. اگر دولتها و بخشهای فرهنگی دولت به این مجموعههای جوان و علاقهمند کمک کنند، قطعا کارهای بزرگی انجام خواهد گرفت و قدمهای خلاقانهای برمیدارند؛ صدها طرح ابتکاری در این زمینه وجود دارد در اختیار این جوانها؛ که گاهی اوقات که مثلا انسان یک تماسهایی با جوانها دارد، میبیند کارهای بزرگی اینها میتوانند انجام بدهند و به ذهنشان میآید؛ خب! امکانات میخواهند و امکانات در اختیار دولت است؛ باید حمایت هوشمند انجام گیرد. استعدادها را کشف کنید، از آنها حمایت کنید، آزادیشان را تأمین کنید؛ البته آزادی در چارچوب اصول قانون».
حضرت آیتالله خامنهای همواره در افق دیدشان، چشمانداز احیا و سربلندی ایران فرهنگی (که دایره وسعت آن فراتر از مرزهای رسمی کشور است) را مدنظر داشتهاند و در این مسیر، بارها از اعتبار و جایگاه خود هزینه کردهاند تا بهرغم هجمههای سنگین معاندان و حتی ناباوری دوستان دیرباور، اهداف بلندمدت تمدنی برای انقلاب محقق شود. وقتی رجوعی به بیانات رهبر بزرگوار انقلاب درباره استوانههای فرهنگی و چهرههای شاخص تمدن اسلامی - ایرانی همچون فردوسی، حافظ، سهروردی، ملاصدرا و سیدحیدر آملی میکنیم، ایشان را از معدود چهرههای سیاسی در سپهر جمهوری اسلامی مییابیم که اینچنین انس عمیق با مواریث فرهنگی و تمدنی ایرانی دارند و از صمیم قلب باورمند به امتداد آن میراث در امروز ایران و قرار گرفتن کشورمان در جایگاه تمدنی شایسته آن هستند.
بر این اساس از دولت مردمی و انقلابی آقای رئیسی انتظار میرود همسو با این نگاه تمدنی رهبر معظم انقلاب اسلامی، با تدوین برنامههای عملی برای تحقق منویات و رهنمودهای ایشان، زمینههای بازسازی «انقلابی/ ساختاری» عرصه فرهنگ را فراهم آورند و این حقیقت را در دولت خویش محقق سازند که تا مشعل فرهنگ و میراث فرهنگی و تمدنی اسلامی - ایرانی، پرفروغ نشود و گرمای آن تا بطن جامعه رسوخ نکند، آن انرژی و تکانه جمعی برای رستاخیز اقتصادی کشور به وجود نخواهد آمد و موانع پیشرفت و سرافرازی از پیش پای ملت برداشته نخواهد شد.
امیرحسین کاظمی