دولت سیزدهم موقعیت خاص و ویژهای دارد. موقعیتی که بیش از هر چیز میراث دولت پیشین است. دولت تدبیر و امید که با وعده حل مشکلات –حتی آب خوردن مردم- بر سر کار آمد در حالی به تاریخ پیوست که نه تنها مشکلات را حل نکرد بلکه بسیاری از مشکلات را عمیقتر و پیچیدهتر و فهرست آنها را طولانیتر نیز کرد. درباره چرایی این مشکل میتوان به دلایل مختلفی اشاره کرد که هر کدام در جای خود موثر و مهم هستند اما به نظر میرسد مهمترین و اصلیترین عامل در این قضیه، علاوه بر ناکارآمدی و رهاشدگی امور کشور، عدم اقتدار دولت سابق بود.
اقتدار در علوم سیاسی مفهومی مهم و نشأت گرفته از اصلیترین موضوع سیاست یعنی قدرت است. اندیشمندان متعددی درباره آن بسیار گفتهاند و برای آن انواع مختلفی (مانند سنتی، فرهمند و عقلی و...) را ذکر کردهاند. اقتدار، ویژگی و حالتی است مربوط به فرد یا مقامی نسبت به سایرین که باید از دستور و فرمان او تبعیت کنند. مدیریت هر مجموعهای در گرو نوع و میزان اقتدار آن است. سیاستمدار یا مدیر، اراده خود را به شکل دستور و فرمان به مجموعه تحت حاکمیت یا مدیریت خود ابلاغ میکند. مجموعه تحت امر بطور عملی به این دستور که به دو شکل امر و نهی است، گردن مینهند و از آن تبعیت میکنند. وجود فرمانروا، فرمانبردار، دستور و عمل به دستور به اقتدار که مفهومی ذهنی و انتزاعی است، جنبه عینی و عملیاتی میبخشد. این چرخه جوانب دیگری نیز دارد؛ مثلاً اینکه دلیل فرمانبرداری چیست و آیا زیردستان از نظر ذهنی و روانی نیز فرمان را پذیرفتهاند یا صرفاً براساس اجبار به آن تن دادهاند.
نگاهی به بزنگاهها و موضوعات مهم و اساسی طی 8 سال گذشته نشان میدهد، نداشتن و یا ضعف اقتدار اصلیترین مشکل دولت تدبیر و امید بود. حکمرانی و مدیریت آداب خاص خود را دارد و اقتدار فقط در حرف نیست. باید آن را نشان داد و اعمال کرد. فرض کنید اعلام شود از امروز دیگر هیچ پلیس و جریمهای در کار نیست. قوانین راهنمایی و رانندگی پابرجا هستند اما نه کسی جلوی شما را میگیرد و نه دوربین یا پلیسی اعمال جریمه میکند. فکر میکنید چند درصد مردم به قوانین احترام گذاشته و به آنها عمل میکنند؟ آن عدهای هم که مانند قبل به قوانین پایبند هستند، بعد از مدتی اندک احساس میکنند خیابانها و وضعیت ترافیکی شبیه جنگل شده و هرکسی دنبال منافع خودش است و فقط آنهایی که اهل قانون هستند ضرر میکنند و آنها نیز به گروه خاطیان خواهند پیوست.
حتی همین حالا هم که ابزار اقتدار وجود دارد و پلیس و دوربینها فعال هستند، کم نیستند کسانی که پلاک خودروی خود را به روشهای مختلف پوشانده یا مخدوش میکنند تا در ساعات منع تردد کرونایی جریمه نشوند. حال شما تصور کنید اگر اقتدار نبود چه میشد!
میتوان گفت احیای اقتدار دولت ، اصلیترین ماموریت آقای رئیسی و کابینه اوست. این اقتدار باید در حوزههای مختلف داخلی و خارجی به شکل حداکثری خود را بروز دهد. اوایل دولت یازدهم قرار بود ثروتمندان از لیست یارانهبگیران حذف شوند. دولت به راحتی میتوانست با پایش دقیق اطلاعات، این کار را انجام دهد اما بهجای اعمال اقتدار قانونی، آن را عملی داوطلبانه اعلام کرد که عملاً شکست خورد و بهجایی نرسید. ثروتمندان نیز مانند اقشار ضعیف و دهکهای پایین جامعه همچنان یارانه دریافت کردند، حال آنکه طبق قانون باید ثروتمندان از این گروه خارج میشدند. انصراف داوطلبانه از دریافت یارانه، چیزی شبیه آن است که اعلام کنیم از فردا ایستادن پشت چراغ قرمز اجباری نیست!
ماجرای دلار 4200 تومانی و نحوه تخصیص آن که به بر باد رفتن چیزی حدود 18 میلیارد دلار از منابع ارزی کشور انجامید یکی دیگر از مصادیق پرغصه عدم اعمال اقتدار است. کشور درگیر جنگ اقتصادی شدید بود و منابع ارزی نیز محدود بوده و تحت فشار قرار گرفته بود. دولت بهجای آنکه برای تخصیص حتی یک دلار، با حساب و کتاب و با سختگیری تمام اقدام کند، گشادهدستانه برای واردات غذای سگ و گربه هم ارز دولتی داد. حتی کسانی مبالغ کلانی دریافت کردند و هیچ کالایی وارد نکردند. یا برخی از آنهایی هم که وارد کردند جنس خود را در بازار به قیمت دلار آزاد به مردم فروختند. اینجا یکی از گردنههایی بود که دولت باید از خود اقتدار نشان میداد و جلوی حیف و میلها و سودهای غیرمنطقی، یک شبه و نجومی که به قیمت فشار بر سفره مردم بود را میگرفت. اما دریغ از سرسوزنی اقتدار. دولت وقتی به خود آمد که آنچه نباید میشد، شده بود.
کرونا مسئله دیگری است که ضعف اقتدار دولت در برخورد و مواجهه با آن مشهود بوده و امروز جامعه به شکلی تاسفبار و دلخراش در حال پرداخت هزینه سنگین آن است. قربانیان روزانه کرونا در اسفندماه سال گذشته کمتر از 100 نفر بود. کارشناسان هشدار میدادند که تعطیلات نوروز و سفرها میتواند این تلفات را بشدت افزایش دهد. دولت در اقدامی قابل تامل ممنوعیتی برای سفرها در نظر نگرفت و آقای روحانی فقط از مردم خواست خودشان رعایت کنند! نتیجه مرگبار این شل گرفتن، بلافاصله پس از پایان تعطیلات خود را نشان داد و آمار ابتلا و تلفات روندی صعودی گرفت. روندی که با گذشت حدود 5 ماه هنوز متوقف نشده و قربانیان روزانه به بالای 500 نفر در روز رسیده است.
آن روز که تصمیم گرفته شد سفرها ممنوع نشود، شاید مدافعان این تصمیم معتقد بودند مردم خسته شدهاند و نیاز به سفر و استراحت و تفریح دارند. بله مردم به اینها نیاز داشتند اما سفر و تفریح مهمتر بود یا جان آنها؟ در چند موردی که تصمیم به تعطیلی هم گرفته شد اغلب مشاهده کردیم این تعطیلیها به نقض غرض تبدیل و خود عامل گسترش بیشتر بیماری شدند. چرا؟ چون دولت اقتدار لازم را نشان نداد و اعمال نکرد. اینها تنها چند نمونه از عوارض و تبعات سنگین ضعف در اقتدار دولت در مسائل داخلی بود. این وضعیت دولت در داخل، اثرات منفی خود را در روابط خارجی و مسائل دیپلماتیک نیز نشان داد. مثالها و شواهد بسیاری در این زمینه وجود دارد؛ از برخورد غیرقانونی با اسدالله اسدی دیپلمات کشورمان در اروپا گرفته تا خالی ماندن باک هواپیمای آقای ظریف در سفر به آلمان. حتی خروج آمریکا از برجام نیز به شکل اساسی با مسئله اقتدار پیوند داشت. دولت آمریکا وقتی از توافق هستهای خارج شد که اطمینان یافت با هیچ واکنش خاصی از سوی ایران روبرو نمیشود و زدن زیر میز توافق برایش هیچ هزینهای ندارد.
اعمال قدرت و اقتدار در ابتدای امر برای جامعه هدف، سخت و تلخ به نظر میرسد اما اگر بجا و عاقلانه باشد نتیجه آن شیرین است. آقای رئیسی و مدیرانش باید عنصر اقتدار را به دولت برگردانند. کلید حل بسیاری از مشکلات امروز کشور از گرانی گرفته تا فساد و بیماری مهلک کرونا، اقتدار است. دولت تدبیر و امید، اهل هر چه بود، اهل اقتدار نبود. مردم از دولت انتظار اقتدار دارند. اقتداری همراه با اشراف، برنامه و کار بیوقفه که مشکلاتشان را حل کند و اجازه تعدی فرصتطلبان و زیادهخواهان داخلی و خارجی را به حقوق و منافعشان ندهد. دولتی که اقتدار نداشته باشد، نه تنها قدرتهای خارجی بلکه خرده دلالان و فرصتطلبان داخلی نیز برای تدابیرش تره خرد نمیکنند.
محمد صرفی