در روزهای ابتدایی ماه جاری میلادی و روز قبل از برگزاری مراسم سالانه روز استقلال آمریکا ، خبرنگاری از جو بایدن درباره وضعیت افغانستان پس از خروج نیروهای نظامی آمریکا پرسید. بایدن از این سوال آن هم در شب جشن استقلال آشفته شد و پاسخ داد: «مرد! من میخوام درباره چیزهای شاد صحبت کنم!» علت اعتراض بایدن کاملا مشخص است. او کاملا از این سوال آشفته بود زیرا نمیخواست درباره یک شکست بزرگ در سیاست خارجی آمریکا که 20 سال هم به درازا کشیده بود، در شب جشن استقلال آمریکا صحبت کند.
آمریکا در 20 سال گذشته حدود 2 تریلیون دلار در افغانستان هزینه کرد؛ هزاران نفر از افراد خود را در این جنگ -که طولانیترین جنگ تاریخ آمریکاست- از دست داد و تعداد زیادی از خانوادههای افغانستانی را نیز عزادار کرد و در نهایت به این نتیجه رسید این کار آنطور که رسانههای آمریکایی بیان کردند، «ماجراجوییای تأسفبار» بود و هیچ فایده دیگری نداشت.
بهانه حمله به افغانستان حضور القاعده در این کشور بود؛ سازمانی که شکلدهنده حملات 11 سپتامبر به برجهای تجارت جهانی نیویورک بود. بعد از 20 سال، القاعده هنوز هم در افغانستان حضور دارد. رهبران این گروه به ترتیب در عملیاتهای پرهزینه کشته شدند اما این گروه هیچگاه به طور کامل در این کشور از بین نرفت. هدف اصلی دولت بوش از بین بردن این گروه و حلقههای تروریستی موجود در این کشور بود. حمله به افغانستان اگر چه تا حدی آنها را ضعیف کرد اما احساسات ضدآمریکایی را به قدری افزایش داد که حالا گروههای ضعیف دیگری مانند طالبان نیز با شعارهای ضدآمریکایی و عملکرد خود ضد نیروهای آمریکایی، در حال گرفتن بخش مهمی از خاک این کشور و تسلط بر اوضاع سیاسی و نظامی آن هستند. طالبان ـ آنطور که رسانههای آمریکایی هر روز گزارش میدهند و نمودارهای گرافیکی منتشر میکنندـ در حال گرفتن بسیاری از مناطق افغانستان است و تقریبا نیمی از آن را گرفته است. حضور نیروهای طالبان در شهرها و ولسوالیهای مختلف افغانستان این بار برخلاف سالهای قبل از 11 سپتامبر، با زور و کشتار نیست؛ رؤسای قبایل در مذاکره با نیروهای طالبان، براحتی از نیروهای آنها استقبال میکنند و کنترل شهرها را به دست آنها میسپارند. اگر طالبان قرار بود این بار نیز با کشتار و خونریزی وارد شهرها و روستاهای مختلف این کشور شود، باید موجی از پناهندگان و آوارگان در افغانستان ایجاد میشد و هر روز آماری از کشتهشدگان و مفقودشدگان منتشر میشد اما اخبار مربوط به این روزهای گسترش حوزه قدرت و نفوذ طالبان در افغانستان خالی از هر نوع کشتار گسترده است. همراهی بخش زیادی از مردم افغانستان با این گروه، نتیجه عملکرد 20 ساله آمریکا در این کشور است. در عین حال عدم مقبولیت دولت غربگرا در کابل نیز نشاندهنده اشتباه بودن سیاستهای آمریکا در اعمال زوری دموکراسی در افغانستان است.
طالبان این روزها با همسایگان افغانستان در حال رایزنی و گفتوگوی دیپلماتیک است. این گروه پای میز مذاکره با دولت مرکزی نیز حضور دارد و در حال رایزنی و مذاکره برای رسیدن به توافق با دولت است. طالبان سال 2021 نمیخواهد حکومت جدیدی را برای افغانستان طراحی کند و به زور آن را اجرایی کند، تنها سهمش را از قدرت میخواهد و حالا با پیشرویهای گسترده در مناطق مختلف این کشور و انجام مذاکرات رسمی با دولت مرکزی و در عین حال اطمینان دادن به کشورهای همسایه درباره تأمین امنیت مرزها، به خوبی در راه رسیدن به قدرت تمام در این کشور است.
نگاهی به همه این مسائل نشان میدهد چرا بایدن نمیخواست به سوالی درباره میراث آمریکا در افغانستان پاسخ دهد، زیرا این میراث برای آمریکا چیزی جز ذلت و خواری و در عین حال شکست مفتضحانه بعد از 20 سال تلاش نیست. به همین دلیل است که اولویتها و اهداف درباره حمله به افغانستان هر روز در حال تغییر است. جورج بوش در زمان حمله به افغانستان، بردن دموکراسی به این کشور و پایان دادن به تروریسم را هدف اصلی عنوان کرد. حالا بایدن مقابل دوربین خبرنگاران به صراحت بیان میکند هدف آمریکا نه دولت- ملتسازی در افغانستان بوده و نه حتی تشکیل دادن دموکراسی در این کشور!
این روزها پیشبینی رسانهها و تحلیلگران آمریکایی از آینده افغانستان و همچنین رابطهاش با آمریکا در بهترین حالت این سناریو است: آمریکا به حمایت اطلاعاتی و نظامی خود از دولت مرکزی ادامه میدهد و هر از گاهی نیز مقرهای طالبان یا گروههای مخالف دولت مرکزی را هدف قرار میدهد تا دولت غربی همچنان بر بخش کوچکی از افغانستان یعنی کابل و برخی شهرهای نزدیکش حکومت کند و در آرایش جدید قدرتهای سیاسی در این کشور، دولت مرکزی نیز محلی از اعراب داشته باشد. با این حال این سناریو شانس کمی برای پیروزی دارد.
نگاهی به رسانههای آمریکایی البته نشان میدهد غیر از دغدغه درباره شکست آمریکا در جنگ 20 ساله، دغدغهها و نگرانیهای دیگری نیز مطرح است. رسانههای آمریکایی همراه با حزب دموکرات نیز زبان به انتقاد از بایدن و سیاستش گشودهاند و گفتهاند خالی کردن عرصه، احتمالا باعث میشود ایران، روسیه، چین و هندوستان یا حتی پاکستان و ترکیه نفوذ و بروز خود در این کشور را بیشتر کنند. مهمترین مساله در این باره برای آمریکاییهایی که حالا رو به جنگ سرد با چین آوردهاند، مساله نفوذ چین در افغانستان و بعد از آن نفوذ روسیه در این کشور است؛ مسالهای که از زمان اشغال افغانستان به دست نیروهای اتحاد جماهیر شوروی در سال 1979 همیشه باعث نگرانی آمریکاییها میشد اما این بار به نظر میرسد دولت ایالاتمتحده آنقدر زیر بار فشار تلفات نظامی و هزینههای حضور در این کشور است که دیگر اهمیتی به موضوعات حاشیهای اینچنینی در افغانستان نمیدهد. شاید منطق بایدن در این باره منطق قابل توجیهی برای خانوادههای آمریکایی باشد: «آیا شما حاضرید دختران و پسران خود را برای جنگ به افغانستان بفرستید؟» این شعاری است که در سالهای آخر حضور آمریکا در ویتنام نیز بارها از رسانهها و مردم شنیده شده بود؛ درست آنجا که سربازی اجباری برای آمریکاییها دیگر پاسخگوی نیاز به حضور در ارتش نبود و مردم به بهانههای مختلف از ثبتنام برای ارتش یا خدمت سربازی سر باز میزدند. دادگاه تاریخی مرحوم «محمدعلی کلی» بوکسور آمریکایی و دلایل او برای فرار از خدمت در ویتنام، به بسیاری از سوالات درباره افغانستان نیز پاسخ میدهد: «مهمترین علت برای خروج نیروهای نظامی آمریکا از افغانستان، مخالفت داخلی مردم آمریکا با ادامه این جنگ است؛ همان مسالهای که یک بار مردم شهرهای مختلف آمریکا را در دهههای 60 و 70 میلادی برای مخالفت با جنگ ویتنام به خیابانها کشاند». تعدادی از رسانهها خروج آخرین نیروهای آمریکایی از افغانستان و تلاش برای خارج کردن مترجمان افغانستانی از این کشور را با روزهای آخر خروج آمریکا از ویتنام مقایسه میکنند و مرتباً افتضاح رخ داده در سایگون را با عملیاتهای خروج از بگرام مقایسه میکنند. در این باره به نظر میرسد حق با بایدن باشد. دیگر کسی حاضر نیست در جنگهای بیپایان آمریکا که با شکست نیز همراه میشود، حضور داشته باشد.
فرزانه دانایی