به گزارش افکارنیوز به نقل از کیهان ,

۱ - حالا چطور؟! به هم ریختن، طبیعی ترین واکنش به چنین اتفاقی است، لابد. اما آیا همه به این پرسش ها پاسخ منفی می دهند و انفرادی را کابوس می شمارند؟ پاسخ بستگی به موقعیت مخاطب دارد. برای کسانی، همین انفرادی می شود عقده و آرزوی آمیخته با حسرت. تصور کنید یک جانی یا خائن محکوم به اعدام را، اصلا چرا راه دور برویم؛ همین متهمان اول فساد بزرگ بانکی که اتهامشان فساد فی الارض است و مرگ را در چند قدمی خود می بیند. اگر بشود در خلوت آنها راه یافت و یا همین پرسش ها را از آنان پرسید، حتماً می گویند «کاش پیش از آن که به این نقطه بدون بازگشت برسیم، خودمان برای خودمان چند روز یا چند هفته انفرادی می نوشتیم. کاش کسی پیدا می شد و ما را از آن شلوغی و غوغای زندگی بیرون می کشید و در اتاقکی می نشاند تا خون به مغز ما برسد و پیچ و مهره خرد ما را روان کند. کاش می مردیم و به اینجا نمی رسیدیم». انفرادی برای چنین کسی یک عقده و حسرت بی پایان می شود.

۲ - امروز روز خداست، سوم خرداد. دیروز روز خدا بود، دوم خرداد. و فردا هم روز خداست و شب آرزوها، لیله الرغائب. دیروز - دوم خرداد ۶۷ - روز خدا بود که خداوند نعمت ۰۳ میلیون حضور و ۰۲ میلیون رای به فرد منتخب را ارزانی کرد. ۸۱ خرداد ۰۸،۷۲ خرداد و ۳ تیر ۴۸،۲۲ خرداد ۸۸،۲۱ اسفند ۰۹ و ۵۱ اردیبهشت ۱۹ روزهای خدایی بودند. امروز هم روز خدا و یوم الله است، سی امین سالگرد فتح خرمشهر. روزهای خدایی را پیامبر اعظم(ص) این گونه معنا کرد: «ایام الله نعمائه و بلائه ببلائ ه سبحانه. ایام الله، روزهای نعمت خدا و آزمایش های او به وسیله بلاهاست». یعنی که نعمت ها و بلاها درهم تنیده اند. بهره مندی، اسباب ابتلا و سنجش است، و ابتلا و سنجش مقدمه بهره مندی و نعمت بالاتر. جنگ ما را ساخت هر چند که ناخوش می داشتیم آن را. چشم ما را باز کرد آنجا که خباثت دشمنان را دیدیم و دندان سبعیت او را بر پاره تن خود حس کردیم.

جنگ ما را پروراند و مردان ما را آبدیده ساخت. فی تقلّب الاحوال علم جواهر الرجال. دگرگونی روزگار، جوهر مردمان ما و سرداران گمنام آنان را پدیدار کرد. اگر نه چه کسی محمد جهان آرا یا حسن باقری، حسین خرازی، احمد متوسلیان و احمد کاظمی را در آن گمنامی شان می شناخت. و اغلب ناشناخته ماندند تا شهادت گنجینه های پنهان آنان را رو کرد. انسان می میرد و دفن می شود و از یاد می رود و اینها باب شهادت را که گشودند، دفینه هایی بودند که تازه پیدا شدند. این شد هنر انقلاب و دفاع مقدس ما. «هنر آن است که بمیری پیش از آن که بمیرانندت و مبدأ و منشأ حیات آنانند که چنین مرده اند». این را سیدشهیدان اهل قلم مرتضی آوینی شهادت داد که می گفت «خرمشهر، شقایقی خون رنگ است». سرنوشت زندگی بشر این چنین از زیرپای مردانی جوشید که لبیک گفته و به جان شنیده بودند فرمان «موتوا قبل أن تموتوا» را.

جهان آراء و سپاهش - چند شهروند جوان و نوجوان با چند قبضه آرپی جی و کلاشینکف و دیگر هیچ! - خرمشهر را ۴۳ روز در محاصره نگاه داشتند. شماره کن روزها را! ۴۳ روز. سی و چهار روز خدایی. خدا بود و خرمشهر و یک مشت شاهد، که خدا به گواهی گرفت. و خدا بود. بود که سوم خرداد ۰۳ سال پیش خرمشهر را آزاد کرد. خرمشهر را خدا آزاد کرد و شهیدانی را به گواهی گرفت. انّی جاعل فی الارض خلیفه … انی اعلم مالا تعلمون. سفاکان و فاسدان را به رخ خدا نکشید، فرشتگان! جولان آنها حجت خواری دنیا و دنیاپرستان است. خدا حجت و آیتی چون «جهان آرا» برای این دنیا دارد، مردی که در لحظه های سقوط شهر - که او بود و خدا بود و دیگر هیچ - با طمأنینه تمام در پاسخ بی سیم چی گفت شهر اگر سقوط می کند، مراقب باشید ایمان ما سقوط نکند… رحمت خدا بر شهیدان و سلام او بر پاسداران و فاتحان جاوید خرمشهر!

۳ - با چند روز انفرادی چطورید؟ هنوز خوب نیستید؟ مرگ اگر برای همسایه باشد، خوب است… نه؟! با این گزاره چطورید: چند روز انفرادی برای آن دسته از صاحبان منصب و تریبون و رسانه که زیاد جنجال می کنند یا در غوغاها غوطه ورند و از رسالت و مسئولیت خود بازمانده اند. اصلا این گزاره چطور است؛ هر که توانگرتر، برای انفرادی سزاوارتر! باز هم تند است؟ باور کنید آن صحابه راه گم کرده ای که در جمل شمشیرش را - پس از مرگ - دست امیر مؤمنان(ع) دادند و امام سخت بر حال صاحب شمشیر گریست، آرزو می کرد کسی یافت می شد، با قهر و غضب تمام گریبان او را می گرفت و از آن ورطه پرغوغایی که خود ساخته بود، به فرسنگ ها بیرون معرکه پرتاب می کرد. یا اصلا از معرکه نجات می داد و به سیاهچالی می انداخت تا آخر عمر. زمانی به خود آمد و پشیمان شد و خواست برگردد اما فرزند شومش گریبان وی را گرفت که «کجا؟ بقیه چه می گویند؟ نمی گویند معرکه را خودش راه انداخت اما ترسید و جا زد؟ قسم خورده ای که دیگر با علی نجنگی؟ خب! کفاره اش را بپرداز و سوگندت را بشکن پدر!». جنگ با جان پیامبر(ص) آن قدر واجب بود که کفاره بدهی و قسم بشکنی؟ …

«أتجعل فیها من یفسد فیها و یسفک الدماء». خدا اینانند جانشینان تو بر روی زمین که فساد می کنند و خون می ریزند؟ این موجود دو پا چه قدر در خود و از خود سقوط کرد که داد فرشتگان متعبد را درآورد؟!
ارتداد بعد از ایمان. کفر بعد از یقین. حق را دیدن و به باطل گرویدن. خستگی و بی حوصلگی، کم آوردن و بند را به آب دادن. غرق شدن و خود را از خاطر بردن. عبید الله بن عباس سرلشکر سپاه حسن بن علی(ع) بودن و به بارقه درهم و دینار، صبحگاهان از اردوگاه معاویه سر درآوردن.

اما زمین که از حجت خدا و حاملان حق خالی نمی ماند. «یا ایها الذین آمنوا من یرتدّ منکم عن دینه فسوف یأتی الله بقوم یحبّهم و یحبونه… ای کسانی که ایمان آورده اید! هر کس از شما از دین خود بازگردد، پس به زودی خداوند جمعیتی را می آورد که دوستشان دارد و آنها هم او را دوست دارند، با مؤمنان فروتن و با کافران سرسخت و نفوذناپذیرند. در راه خدا مجاهدت می کنند و از سرزنش ملامتگران نمی هراسند»(آیه ۴۵ سوره مائده). ترجمان همین آیت الهی است که بر زبان مقتدای حکیم انقلاب جاری شد و فرمود «حرکت ملت ایران با خستگی و بی حوصلگی برخی افراد دچار تزلزل و انحراف نمی شود… این راهی که با انقلاب اسلامی آغاز شده، ادامه پیدا خواهد کرد و شما دیدید کسانی که در جریان حرکت عمومی ملت، بار مسئولیت را بر زمین نهادند فوراً جوان های با روحیه آن را برداشتند و ان شاءالله به منزل خواهند رساند.»

خائف و مراقب بودند دوستان خدا که پیروز و رستگار شدند و شدند «حزب الله هم الغالبون» و «هم المفلحون». مثل دیشبی و برای دیشب - شب اول ماه مبارک رجب - انشاء کرد حجت خدا امام جواد علیه السلام و فرمود بخوانید در این شب «… اللهم انّی اعوذ بک من العدیله عندالموت. خداوندا من به تو پناه می برم از خروج از دین و بی دین شدن هنگام مرگ». گوش کن حجت خدا علی بن ابیطالب(ع) است که با خاکساری تمام می گوید: نعوذ بالله من سبات العقل و قبح الزّلل و به نستعین. به خدا پناه می بریم از خفتن عقل و زشتی لغزش ها و از او مدد می جوییم.»(خطبه ۲۲۴ نهج البلاغه)

۴ - هنوز هم با چند روز انفرادی مخالفید، ولو با اختیار؟ خوبان و آبروداران درگاه خدا مدام به خود انفرادی می دادند، چه به اعتکاف رجب و شعبان و چه به غیر آن. اگر هم در میان مردم بودند با مردم و غوغاهای روزمره زندگی آنها نبودند. در شلوغی زندگی و ازدحام سیاست برای خود خلوت می ساختند. سیل نمی تاخت تا آنان را با خود ببرد. کتف بسته خود را تقدیم خصم نمی کردند. از رفتار بی پروا بیم داشتند. عار داشتند و دون کرامت می دانستند چون بره و گوسفند زیستن و بی خیال گرگان درنده چریدن را.

می فرمودند «اگر دو گرگ از دو سو به گله ای حمله کنند کمتر تلفات می گیرند تا تلفاتی که جاه طلبی و مال پرستی از ایمان مؤمن می گیرد.» امام صادق علیه السلام فرمود: «از هوای نفس خود حذر کنید همان گونه که از دشمن حذر می کنید چراکه برای مردمان، دشمن تر از پیروی هوای نفس خویش و آنچه بر زبانشان جاری می شود نیست.» دشمن بزرگ تری در جان ما مخفی است که گزند او با بستن در و قلعه نشینی مهار نمی شود. ویروس ها و میکرب های به مراتب کشنده تر از طاعون و وبا و ایدز در جان هر انسانی است که لوازم هلاکت را در او می جنبانند. گاه همین زبان سرخ سرسبز به باد می دهد، به باطل.

آیا برخی مجادلات ما از این قسم نیست؟ مستی نعمت و غوطه خوردن در آسایش پس از فتنه ها و ابتلاهای بزرگ این ۳ دهه چه طور؟ از یاد بردن کمین منافقین منهزم که در طول این ۳۳سال بارها و بارها به نیابت از شیاطین عالم در میان ما خزیدند و نیش زهرآگین خود را در پیکره سیاست و فرهنگ و اقتصاد ما زدند، خطر کوچکی است؟ آیا فراموشی فتنه سال های ۶۰ و ۶۵ و ۷۸ و ۸۲ و ۸۸ و… غرق رقابت های مبتذل شدن، اقتضای ایمان و عقلانیت است؟ کم ظرفیتی، نام جویی، باندسازی و باندبازی، اختلاف افکنی، ایستادن در مواضع اتهام - و از آن سو انباشتن بی دلیل فضای اتهام و بدگمانی و شایعه - گروکشی؛ اینها عوارضی است که با گمنامی و خدمتگزاری و اخلاق مجاهدان تنافر دارد. سیاستمداران و صاحبان نفوذ و تریبون و رسانه با چنین مشخصاتی به مردم حق بدهند که نگران حال و آینده آنان باشند.
نگران باشند از بی حیثیت کردن همدیگر و ترک لوازم الفت و اخوت و وحدت.

۵ - ما نیازمند خلوتیم و توانگرهای ما به این خلوت محتاج تر. اگر کسی را چند نفر دوره کرده باشند و مشغول ضرب و شتم او باشند، حتماً دست آن را که به نجات او بیاید و از این غوغا بیرون بکشد، می بوسد. ما و توانگران ما - در حوزه سیاست و اقتصاد و سرمایه و رسانه و فرهنگ - محتاجیم که گاه خود را از پنجه شلوغی اطرافیان برهانیم. به خودمان مرخصی و انفرادی بدهیم و چرتکه بیندازیم که مستحق رحمت حضرت حقیم یا غضب او. همین روزها و شب ها به اقتضادی ایام و لیالی مبارک ماه رجب فرصت مردن و زنده شدن به اختیار را ارزانی ما کرده اند تا به تأسی از اولیای دین با تذلل تمام عرض کنیم «اللهم فاهدنی هدی المهتدین و ارزقنی اجتهاد المجتهدین و لا تجعلنی من الغافلین المبعدین… و لا تجعل عواقب اعمالی حسره … اللهم انی اسئلک صبر الشاکرین لک و عمل الخائفین منک و یقین العابدین لک».


گفت «آب کم جو، تشنگی آور به دست - تا بجوشد آبت از بالا و پست». تا خطرها را نشناسیم و به حاجت زدگی خود واقف نشویم، نخواهیم فهمید که چرا حضرت سیدالساجدین و زین العابدین علیه السلام به ابوحمزه ثمالی آموخت تا در شب های ماه مبارک رمضان چون مصیبت زده ها نجوا کند «سیدی اخرج حبّ الدنیا من قلبی و اجمع بینی و بین المصطفی و اله خیرتک من خلقک… مرا یاری کن به گریستن بر حال خویشتن، که به یقین عمر خود را با آرزوها و تأخیر انداختن توبه نابود کردم… پس بدحال تر از من کیست اگر با همین حال به قبرم منتقل شوم؛ هیچ فراهم نکرده ام برای خوابگاهم… چه بر سرم آمده که گریستن نمی توانم و نمی دانم بازگشت من به سوی کجاست. می بینم نفس با من خدعه می کند و روزگار مکر می ورزد و پرنده مرگ بر سرم بال و پر خویش گشوده… مرا چه می شود که نمی گریم به خاطر تاریکی گور… چه بر سرم آمده که گریه نمی کنم برای بیرون آمدنم از قبر، درحالی که خوار و برهنه ام…»


فردا، شب آرزوهاي برآورده است. هنوز مي پذيرند و مي پوشند و مي بخشند. هنوز مهلت داده اند. خدا هست، خوبي هست، خوبان هستند، خيانت هم هست. الف-ميم و ميم-الف و ميم-خها هستند- چه منتظر حكم و چه برحسب ظاهر فعلاً از مؤاخذه گريخته- جهان آرا و احمد كاظمي و حسين خرازي ها هم هستند. و هستند هزاران نام آور گمنام كه روزگار خدايي ما روي كاكل خوبي ها و خدمت هاي آنان مي گردد. خيانت خائنان را حجت كوتاهي و كم فروشي گرفتن، سست ترين عذرها و دستاويزهاست.