سیاست خارجی بهمثابه یک امر ملی و حاکمیتی در هر کشوری بر ۲ پایه «حفظ امنیت ملی» و «کسب منافع ملی» بنا نهاده شده است و لذا بر یک مدار و در یک جهت قرار دارند. در منطقه ما بُعد اول با حضور پرقدرت منطقهای (بازدارندگی و عمقبخشی) و بُعد دوم با تحرک دیپلماتیک ( دیپلماسی سیاسی و اقتصادی) تأمین خواهد شد لذا دوگانه «امر میدانی » و «امر دیپلماسی» یک خطای راهبردی و نوعی انحراف ذهنی است که با واقعیات ژئوپلیتیک منطقه و جهان منطبق نبوده و میتواند بسیار خطرناک باشد. اگر فردی این واقعیت را انکار یا کتمان کند به نظر میرسد نه واقعیت و ضرورت میدان را درست فهمیده و نه حقیقت و قابلیت دیپلماسی را بدرستی درک کرده است، اگر چه سالها به عنوان دیپلمات در دستگاه دیپلماسی و در مذاکرات مهم منطقهای و بینالمللی حضور و فعالیت داشته باشد.
بنابراین سیاست خارجی فعال و رو به جلو در گرو منطق بازدارندگی و عمقبخشی برآمده از میدان و منطق مذاکره و چانهزنی در عرصه دیپلماسی است که هر ۲ مقوم و مؤید یکدیگر برای رسیدن به یک هدف واحد هستند و هیچ کدام از این دو به تنهایی راه به جایی نخواهد برد. به عبارت دیگر، هم قدرت میدانی و هم دیپلماسی قوی جزو عناصر و مؤلفههای قدرت ملی یک کشور است. از این رو قرار نیست یکی از این دو به تنهایی در خدمت دیگری باشد، بلکه هر دو در خدمت کشور برای تأمین امنیت ملی و منافع ملی هستند؛ در غیر این صورت آن نوع دیپلماسی که خود را بینیاز از میدان بداند، دیر یا زود امنیت کشور را به بیگانگان خواهد فروخت و مسلم است که برونسپاری امنیت، به چیزی جز وابستگی و کنار گذاشتن اصل حاکمیت ملی و استقلال سیاسی نخواهد انجامید.
خود دیپلماسی البته ابزاری است در جعبه ابزار منافع ملی که فینفسه هدف نیست، بلکه در خدمت تحقق یک هدف ملی قرار میگیرد. اصالت همواره با حفظ تمامیت ارضی، بازدارندگی حداکثری و پیشرفت همهجانبه است. از این رو اگر دستگاه دیپلماسی در طول سالهای گذشته حقیقتا در کنار میدان که هدف ملی رفع تهدید تروریسم تکفیری را اولا و بالذات و گسترش منافع ملی را ثانیا و بالعرض دنبال میکند، قرار میگرفت حتما از فرصتهای اقتصادی و سرمایهگذاری کشورهای محور مقاومت، سهم بیشتری نصیب ایران میشد تا کشورهایی مثل ترکیه.
از طرفی میدان خود یک عرصه دیپلماسی است به نام «دیپلماسی نهضتی». مثل فرهنگ که حوزه دیپلماسی عمومی است. مگر وزارت امور خارجه میتواند متعرض نقش دستگاههای فرهنگی کشور در عرصه دیپلماسی عمومی شود؟!!
دیپلماسی نهضتی که در اصول متعدد قانون اساسی بویژه اصول 152 و 154 مورد تأکید و تأیید قرار گرفته، نقطه تلاقی سیاست اعلانی و اعمالی نظام انقلابی جمهوری اسلامی است که صریح و صادقانه به دنبال قطع وابستگی ملل آزادیخواه منطقه و جهان از نظام سلطه و رسیدن به استقلال سیاسی، حاکمیت ملی و حق تعیین سرنوشت ایشان است بدون حضور و نفوذ بیگانگان (رجوع شود به کتاب مقاومت و دیپلماسی نهضتی). البته خود این مساله یعنی قدرت منطقهای در دنیای رئالپلیتیک ضمن افزایش ضریب امنیت ملی و دور کردن تهدید از مرزهای رسمی جمهوری اسلامی، پشتوانه دیپلماسی در مذاکرات با سایر قدرتهای منطقهای و قدرتهای بزرگ جهانی است که بدون چنین قدرتی هرگز با ایران وارد مذاکره نمیشدند یا در صورت مذاکره حاضر به دادن امتیاز در چارچوب بازی برد- برد نبودند. از این رو حتی ورود به قاعده بازی برد- برد نیز به پشتوانه میدان و قدرت منطقهای است در غیر این صورت قاعده بازی در حوزه روابط خارجی قدرتهای بزرگ با ایران همواره برد- باخت بوده است.
به هر حال امروز دیپلماسی نوین فراتر و فربهتر از وزارت امور خارجه شده است و نه باید و نه میتواند تمام ظرفیت حوزه دیپلماسی را در اختیار و انحصار خود قرار دهد. ارابه سیاست خارجی را تروئیکای «دیپلماسی رسمی، دیپلماسی عمومی و دیپلماسی نهضتی» به تحرک و حرکت درخواهد آورد. البته که باید کاملا هماهنگ و در چارچوب استراتژی ملی فعالیت و عمل کنند.
به گواهی تاریخ روابط بینالملل، همواره این میدان بوده که پیشرونده و پیشبرنده دیپلماسی بوده است و لذا دیپلماسی منهای میدان نه ظرفیت حفظ منافع ملی را دارد و نه توان تأمین امنیت ملی را. بنابراین یادآوری میشود نفس دیپلماسی هرگز هدف نبوده و نیست، بلکه ابزاری است در جعبه ابزار منافع ملی (مثل سایر ابزارها) برای تحقق اهداف ملی. از این رو دستگاه دیپلماسی صرفا مجری سیاست خارجی است نه قانونگذار و سیاستگذار؛ که البته وظیفه بسیار مهم و خطیری است.
براستی اگر ناپلئون در نبرد «واترلو» میدان را واگذار نمیکرد و پیروز میشد، آیا فرانسه در کنفرانس وین سال 1815 سرنوشت دیگری پیدا نمیکرد؟!
چرا به رغم حضور (دعوت خودخوانده) هیأت ایرانی در فرانسه ژانویه 1919، آقای محمدعلی فروغی و سایرین حتی به سالن کنفرانس صلح ورسای راه داده نشدند تا لااقل غرامت اشغال ایران را مطالبه کنند و ایران و ایرانی را تحقیر نکنند؟
آیا پاسخ چیزی جز شکست در میدان بود؟ آیا اگر ایران در میدان دفاعمقدس، پیروزیهای بزرگی چون فتح خرمشهر را کسب نمیکرد، هیأتهای متعدد میانجی عربی و غیرعربی پیشنهاد آتشبس فوری میدادند و روانه ایران میشدند؟
مگر صدور قطعنامه 598 پس از فتوحات میدانی ایران بویژه عملیات والفجر 8 (فتح فاو) و کربلای 5 (محاصره بصره) در جبهه جنوب نبود؟!
همین روزها که ولیعهد جوان و ماجراجوی دولت سعودی از حفظ رابطه خوب با همسایه ایران صحبت میکند، اگر به دلیل پذیرش قدرت میدانی ایران در منطقه نبوده، پس چه بوده است؟!!
انصاف بدهید وقتی در این میدان همه هستند از آمریکا و انگلیس و فرانسه و روسیه و اسرائیل تا ترکیه و مصر و عربستان و قطر و امارات، چرا ایران نباشد که در همسایگی دیوار به دیوار ژئوپلیتیک تهدید قرار داشته و مستقیما با تهدید تروریسم تکفیری و تروریسم صهیونیستی نیز مواجه است؟!!
آقایان بهتر است سیاست خارجی را از تنگنای دوگانه تصنعی، منحرف و خطرناک میدان-دیپلماسی خارج کنند، چرا که هر ۲، دو روی یک سکه و ۲ بال یک سیاستند. پس بیاییم با همکاری و همافزایی ۳ ضلع دیپلماسی رسمی(سیاسی)، دیپلماسی نهضتی(امنیتی) و دیپلماسی عمومی(فرهنگی)، در راستای تأمین امنیت ملی و حفظ منافع ملی، دوستان ایران را امیدوار و دشمنان این سرزمین را مأیوس و ناامید سازیم.
دکتر روحالله قادریکنگاوری