شناسایی و استفاده از « فرصتها »، برای غلبه بر مشکلات یا به دست آوردن امتیازات، از جمله اموری است که در مباحث مدیریتی همواره مطرح بوده و هست. با پیشرفت علوم مدیریتی، رفته رفته بهرهبرداری از نه فقط فرصتها که، « تهدیدها » نیز مطرح و برخی حتی در آن تخصص پیدا کردند. بهعنوان مثال، سردار شهید سلیمانی، جایی و در جمع رزمندگان میگوید فرصتهایی که در دلِ تهدیدهاست، در دلِ فرصتها نیست (نقل به مضمون). شاید استفاده از فرصت، هنر زیادی نخواهد اما قطعا، این هنر بزرگ یک مدیر یا فرمانده نظامی است که بتواند، از دل تهدیدها، فرصت بسازد. کاری که سردار دلها، در آن تخصص ویژهای داشت.
داعش یک تهدید بود اما سردار سلیمانی از دل آن، هم برای ایران عزیز عزت و محبوبیت ساخت، هم از دل آن نیروهای بسیج و نیروهای مردمی را در کشورهای منطقه سازماندهی کرد، هم هزینه فوق سنگینی روی دست صاحبان غربی، عبری و عربی این گروههای وحشی گذاشت و هم...
تبدیل تهدید به فرصت، تخصصی است که نظر کارشناسان حوزه مدیریت، اقتصاد و روانشناسی را به شدت جلب کرده و در اینباره کتابهای متعددی نیز به رشته تحریر درآمده است. اینجا فقط به دو مورد از کتاب «سقلمه» اثر «ریچارد تیلر» و «کاس آرسانستین» که برنده جایزه نوبل اقتصادی هم شده اشاره کرده و بحث را ادامه میدهیم.
روانشناسان میگویند، اغلب آدمها ترجیح میدهند از بین دو گزینه «سود بردن» و «زیان ندیدن»، گزینه دوم را انتخاب کنند! دوری از «زیان» برای بیشتر آدمها، مهمتر از رسیدن به «سود» است. به عبارت دقیقتر، انسانها زیانگریزند طوری که، تنفر از دست دادن برای آنها تقریبا دو برابرِ میل بهدست آوردن است.
مدیران باهوش با استفاده از این نکته جالب روانشناسی، توانستهاند در برخی از کشورها، هم معضلات و تهدیداتی را رفع کنند، و هم از دل آنها، شغل و پول و بهطور کلی فرصت بسازند. مثلا در فصل زمستان و در برخی کشورهای اروپایی با مشاهده مصرفِ بالای گاز یا تولید بیش از اندازه آلایندهها توسط کشاورزان، با استفاده از این اصل روانشناسی، کاری کردهاند که عوامل این معضلات، از ترس «زیان ندیدن»، هم اقدام به کاهش مصرف گاز کنند و هم در کاستن از آلودگیهای محیط زیستی، با یکدیگر به رقابت بپردازند.
به این ترتیب که ابتدا روی قبضهای گاز نوشتند، در صورت کاهش روزانه این مقدار مصرف گاز، پس از یک سال مثلا 2000 دلار صرفهجویی کرده و این پول در جیب شما خواهد ماند. مصرف گاز کمتر شد، اما نه آن میزانی که لازم بود. با توجه به اصل روانشناسی «گریز آدمها از خسارت دوبرابر میل آنها به سود است»، اینبار روی قبوض برق نوشتند، اگر روزانه این مقدار صرفهجویی نکنید، سالانه 2000 دلار زیان خواهید دید. اینبار مصرف گاز به اندازه قابل توجهی کاهش یافت و معضل حل شد و این کشورها بعضا حتی توانستند مازاد این صرفهجویی را نیز با قیمت بالا به کشورهای همسایه بفروشند. تعیین مشوقهای واقعیِ مالی و غیرمالی نیز باعث کاهش شدید آلودگیهای محیطی توسط کشاورزان در برخی از همین کشورهای اروپایی شده و از دلِ همین مباحث محیط زیستی، کشاورزان زیادی نیز به کار خود رونق دادند. (همان)
اما ما مدیرانی هم داریم که، متخصص تبدیل فرصت به تهدید هستند. نمیخواهیم جای دوری برویم. در ماجرای موج چهارم کرونا که با سرعت حیرتآوری در حال آلوده کردن هموطنانمان است، نقش چنین مدیرانی کاملاً محسوس است. وقتی طی حدود فقط2 هفته، شمار مبتلایان به این ویروس از روزی 7000 نفر میرسد به روزی 21000 نفر، یا وقتی شمار فوتیهای روزانه در این مدت کوتاه از حدود 80 الی 90 نفر میرسد به حدود 200 نفر، یعنی، اشکالی در مدیریت «ستاد ملی مدیریت کرونا» وجود دارد.
آقای دکتر ایرج حریرچی، معاون وزیر بهداشت پیشبینی کرده شمار تلفات روزانه چهبسا تا 300 نفر هم برسد. برخی کارشناسان حتی اعلام کردهاند، باید منتظر 500 فوتی در روز هم باشیم!
به گفته دکتر حریرچی، تعطیلات نوروزی یک فرصت آن هم از نوع «طلایی» بود برای کاهش آمار مبتلایان و فوتیها چرا که تقریبا همه جا مدتی تعطیل بود اما برخی سوءمدیریتها در این ستاد، باعث شد این فرصت طلایی به یک «تهدید جدی» تبدیل شود! بله درست شنیدید، ما مدیرانی داریم که فرصتهای طلایی را به افرایش سه برابری مرگ و میر تبدیل میکنند! وقتی هم که از آنها درباره «چرایی آغاز موج چهارم» پرسیده میشود میگویند: «ما آن را پیشبینی کرده بودیم». مشکل دقیقاً همین جاست! کار مدیر بهویژه وقتی با جان مردم سرو کار دارد، پیشبینی نیست، پیشگیری است! آیا پیشبینی کرده بودید و گفتید: «بهنظر بنده از پیک کرونا عبور کردهایم»؟!
خطرناکتر از مدیریت بد، اعتماد به نفس بالا در عین ناتوانی و نپذیرفتن مسئولیتهاست. دریغ از یک عذرخواهی خشک و خالی از این همه سوءمدیریت!
از این مرحله سخت نیز به حول و قوه الهی خواهیم گذشت. بهترین راهحل برای عبور از این مرحله، ورود مجدد مردم، روحانیون، سپاه و بسیج به میدان است. همینطور جدی گرفتن مجدد پروتکلهای بهداشتی از سوی همه مردم است. درست مثل ماههای اولیه پیدایش این ویروس که، مردم سنگتمام گذاشتند و تلفات و حتی مبتلایان در برخی شهرها را به عدد حیرتانگیز «صفر» رساندند. از اقشار ضعیف جامعه دستگیری کردند، با تولید ماسک و مواد ضدعفونیکننده و... کشور را از این کالاهای ضروری بینیاز کردند. خبرهای خوبی نیز از آماده شدن واکسنهای داخلی و خارجی به گوش میرسد.
به این ایام به دیده «عبرت» باید نگریست. اینکه، مدیر ضعیف چقدر میتواند برای کشور مضر و برای مردم خطرناک باشد. اینکه انتخاب از روی فکر و بررسی و تحقیق (نه از روی احساسات یا لجبازی) چقدر مهم است. اینکه، انتخابات و شرکت در آن چقدر حیاتی است و در چنین شرایطی نباید چشم به دهان سلبریتی دوخت. وقتی نتیجه 8 سال مدیریت یک جریان سیاسی میشود، افزایش چندصد درصدی قیمت گوشت و مرغ و مسکن و خودرو و... و بازگشت صفهای خجالتآور گوشت و مرغ در دهه 50 و 60، اما این جریان سیاسی میگوید، «چرا خدمات ما را در چهارگوشه کشور را نمیبینید»، «هیچوقت در تاریخ ایران توانمندی هستهای ما تا این حد نبوده است» و در پایان نیز بهجای عذرخواهی، خواستار عذرخواهی میشود! یعنی، در یک نقطه از این تاریخ 8 ساله، اشتباه بزرگی مرتکب شدهایم و بهترین زمان برای جبران این اشتباه نیز، 28 خرداد ماه 1400 است!
جعفر بلوری