بایدن از رویاروییها، موضوعات و معضلاتی که سالها آمریکا (و او به عنوان یک سیاستمدار با سابقه) را در منطقه غرب آسیا به خود مشغول داشته، خسته است و چنانکه در سیاستها، سخنرانیها و مواضع دولتش دیده میشود، به دنبال اولویتزدایی از منطقه و پرداختن به موضوعات مورد نظر خود در سیاست خارجی آمریکاست.
سیگنالهای فرستادهشده برای منطقه در همین یک ماه ابتدایی فعالیت بایدن، کاملا واضح و آشکار است. هر رئیسجمهوری در آمریکا برای نخستین دیدار و گفتوگو، معمولا سران رژیم صهیونیستی را در منطقه انتخاب میکند. نخستین دیدار ترامپ بعد از انتخاب شدن به عنوان رئیسجمهور آمریکا دیدار با نتانیاهو در برج ترامپ در منهتن نیویورک بود. اما بایدن رسم همیشگی رؤسایجمهور آمریکا برای توجه ویژه به اسرائیل را بر هم زد. او بعد از گذشت ۳ هفته از زمانی که به عنوان رئیسجمهور ایالاتمتحده قسم خورد، سرانجام پس از هفتهها رایزنی مقامات صهیونیست و در شرایطی که رسانهها اقدام او در تماس برقرار نکردن با نتانیاهو را مشکوک میدانستند، تماس تلفنی یکساعتهای با او برقرار کرد. در این تماس تلفنی آنطور که رسانهها بیان کردند، بیشتر از اینکه بایدن صحبت کند، نتانیاهو بود که دنبال مطرح کردن خواستههای خود درباره اوضاع منطقه بود. او هنوز هم با بسیاری از سران منطقه تماس تلفنی برقرار نکرده است. درباره عربستان تصریح کرده است به حمایت از خاندان سعودی در جنگ یمن خاتمه میدهد و بعد از آن نیز فروش سلاحهای تهاجمی به این کشور را ممنوع کرد. دولت بایدن درباره برخی حملات پهپادی و موشکی به تأسیسات نفتی عربستان نیز سکوت اختیار کرده است؛ سیگنالی که به خاندان سعودی نشان میدهد از این پس امکان دارد در برابر حملات تهاجمیتر نیروهای انصارالله مجبور باشند یکتنه و بدون پشتیبانی اطلاعاتی و لجستیکی آمریکا وارد میدان مبارزه شوند. مسؤولان نظامی و دفاعی دولت بایدن درباره برخی حملات راکتی به پایگاه عینالاسد در عراق نیز واکنشی از خود نشان نداده و تنها به بیان این نکته اکتفا کردهاند که پاسخ این اقدامات را در موعد مقرر خود میدهند. اگرچه برخی حملات به مواضع نیروهای شبهنظامی در سوریه نخستین فرمان نظامی بایدن برای حمله به کشوری دیگر در یک ماه ابتدایی فعالیتش در کاخ سفید بود اما مقطعی بودن این حملات و اعلام نشدن هیچ برنامه خاصی برای مواجهه با معضلات و مشکلات این روزهای منطقه غرب آسیا، بخوبی نشان میدهد خاورمیانه اولویت اصلی دولت بایدن نیست. یکی از مشاوران او نیز چندی پیش در گفتوگو با پلتیکو همین مساله را با صراحت بیان کرد. این مقام مسؤول در شورای امنیت ملی که خواست نامش فاش نشود، گفته است: «اولویتهای دولت بایدن در عرصه سیاست خارجی، ابتدا منطقه شرق آسیا، بعد اروپا و بعد هم نیمکره غربی است. این توافق به صورت ۲ حزبی در آمریکا وجود دارد مسائلی که نیازمند توجه ویژه دولت بایدن هستند، نه مسائل غرب آسیا، بلکه موضوعی است که این روزها از آن با عنوان «رقابت ابرقدرتها» یاد میشود؛ یعنی رقابتهای سیاسی، اقتصادی و نظامی روسیه، چین و آمریکا». یکی دیگر از مشاوران بایدن نیز با وضوح بیشتری به این مساله اشاره کرده و گفته است: «دولت بایدن به عمد قصد دارد به گونهای رفتار کند که بار دیگر به منطقه خاورمیانه کشیده نشود». این مساله البته دلایل خاص خود را دارد و تنها به رقابت بین ابرقدرتها نیز خلاصه نمیشود. منطقه غرب آسیا مدتهاست از منظر موضوعات مرتبط با انرژی دیگر جذابیتی برای آمریکا ندارد. ایالاتمتحده خود هماکنون به یکی از بزرگترین تولیدکنندگان نفت تبدیل شده و در حال رقابت با روسیه برای رساندن انرژی به اروپاست. از طرف دیگر میداند با توجه به نیازهای بنسلمان برای آینده سیاسی خود، به آسانی شیر چاههای نفت عربستان نیز در اختیارش قرار میگیرد و میتواند بازار را به دلخواه خود دچار نوسان و تغییر کند. مساله دیگر اما توجه به اولویتها و بحرانهایی است که هماکنون ایالاتمتحده در حوزه سیاست خارجی با آنها دستوپنجه نرم میکند. اگر به کارنامه بایدن درباره نوع نگاهش به منطقه غرب آسیا نیز توجه شود، شواهد زیادی وجود دارد که نشان میدهد او از اعتمادبهنفس کافی برای تاثیرگذاری بر مسائل خاورمیانه برخوردار نیست. او سال 1991 و در جنگ اول خلیجفارس به عنوان عضو کمیته روابط خارجی سنا، به حمله به عراق رأی منفی داد اما دولت جورج بوش پدر با حمایت کنگره در این جنگ شرکت کرد. در زمان حمله جورج بوش پسر به عراق در سال 2003، او این بار به نفع بوش رأی داد و بعدها اعلام کرد از این کار خود پشیمان شده است. سال 2007 زمانی که به همراه اوباما برای انتخابات ریاستجمهوری آماده میشد، طرحی را پیشنهاد کرد که در همان نقطه شروع، با سرعت تمام به خط پایان رسید؛ این طرح، طرح تقسیمبندی عراق به ۳ منطقه سنی، شیعه و کرد بود که کارشناسان منطقه اعلام کردند به جای حل مشکلات، در این کشور حمام خون به راه میاندازد. این تنها مواجهه او با منطقه نبود. در طول دوران ریاستجمهوری اوباما، بایدن به همراه سایر مشاوران امنیت ملی و دفاعی اوباما سعی داشتند به طرق مختلف میزان حضور نظامیان آمریکایی در عراق و افغانستان را کاهش دهند اما موفق نبودند. در مقابل آنها درگیر در جنگ سوریه نیز شدند و حمایتهای آنها از گروههای تروریستی در داخل خاک سوریه، در نهایت به شکلگیری داعش و درگیر شدن ۲ کشور عراق و سوریه و به نوعی تمام منطقه در باتلاق تروریستها ختم شد. او در سخنرانیهای خود در سال 2014، ناامیدانه تمام متحدان آمریکا را به دلیل ایجاد شدن داعش در منطقه مورد انتقاد قرار میداد و این در حالی بود که تحلیلگران حوزه مسائل سیاست خارجی در آمریکا بیان میکردند این تصمیمات دولت اوباما بود که باعث ایجاد و پیدایش داعش در عراق و سوریه شد و منطقه را برای سالها به آتش کشید. او سعی میکرد با انتقادات خود راهی برای آرام شدن اوضاع بدون اینکه آمریکا بخواهد دخالتی در ماجرای جنگ سوریه داشته باشد، پیدا کند. با این حال این انتقادات نتوانست کشورهای سازنده گروههای تروریستی را وادارد که از نقشههای جاهطلبانه خود برای بیرون کردن بشار اسد از سوریه و به وجود آوردن دولتی سنی- وهابی در این کشور کوتاه بیایند. او در یکی از سخنرانیهای خود کشورهای عرب منطقه را به صورت مستقیم خطاب قرار داد و گفت: «ترکها، سعودیها و اماراتیها چکار میکنند؟ آنها به قدری عزمشان را جزم کرده بودند که اسد را از قدرت کنار بزنند و جنگ نیابتی بین شیعه و سنی به راه بیندازند که میلیاردها دلار پول و هزاران تن سلاح را به دست هر کسی که میخواست با بشار اسد وارد جنگ شود، سرازیر کردند!»
او بعد از این به دلیل فشار دولتهای عرب منطقه به کاخ سفید، مجبور شد به آرامی از این صحبتها عقبنشینی کرده و از آنها عذرخواهی کند! معضلات منطقه غرب آسیا اما با گذشت این سالها همچنان به همان صورت یا حتی وخیمتر از قبل باقی ماند و نه تنها دولت اوباما، بلکه دولت ترامپ نیز نتوانست برنامهای جامع برای ثباتبخشی به منطقه بیابد.
شاید باید بعد از مدتی دولت بایدن را نیز به فهرست دولتهایی که برنامهای جامع و نقشهای بزرگ برای منطقه غرب آسیا نداشتند و خود نیز به عاملی برای اوج گرفتن موج خشونتها و درگیریهای نظامی شدند، اضافه کرد اما تاکنون تنها مسالهای که روشن است، وجود نوعی سردرگمی و ابهام در سیاست خارجی دولت او در قبال منطقه است. ترامپ میدانست دقیقا چه میخواهد و بارها اعلام کرده بود به دنبال بیرون کشیدن نیروهای آمریکایی از افغانستان، عراق و سوریه است اما بایدن نمیداند حالا باید شعارهای ترامپ را تکرار کند یا شیوهای «بایدنی» به سیاست خارجی آمریکا در قبال منطقه غرب آسیا بیفزاید. هنوز مشخص نیست آیا میخواهد عقبنشینی نیروهای آمریکایی از افغانستان را اجرایی کند یا به دنبال برنامهریزی دیگری در این زمینه است. او تنها تا ماه اردیبهشت برای اجرایی کردن وعدههای ترامپ در طرح صلح افغانستان زمان دارد. لوید آستین، وزیر دفاع او تاکنون کوچکترین نشانهای از اینکه برنامهریزی مدونی برای اجرای وعدههای آمریکا در مذاکرات صلح با طالبان دارد، از خود نشان نداده است. او تنها اعلام کرده است به دنبال «خروج بینظم و شتابزده از افغانستان نیست». پنتاگون هماینک 2500 نیروی نظامی در افغانستان دارد و در جدیدترین گزارش این وزارتخانه نیز آمده است که میزان خشونت در افغانستان به قدری بالا است که نمیتوان ریسک خروج از این کشور را پذیرفت. نوع نگاه وزیر جدید دفاع آمریکا به مسائل منطقه البته تا حدی متفاوت است. او موافق خروج نیروهای آمریکایی از افغانستان نیست اما اعتقاد دارد اگر قرار باشد از تعداد نیروهای آمریکایی در کل جهان کاسته شود، میتوان نیروهای موجود در منطقه غرب آسیا را کاهش داد و در مقابل، نیروهای موجود در شرق آسیا را در موقعیت خود قرار داد. نگاه وزارت دفاع آمریکا به مناطق مختلف دنیا دقیقا نشان میدهد اولویت اصلی دولت بایدن و آمریکا در کجا قرار دارد؛ این منطقه کیلومترها با خاورمیانه فاصله دارد. علاوه بر پنتاگون، نشانههای سرازیرشده از طریق وزارت خارجه آمریکا نیز نشان میدهد اولویت اصلی در جای دیگری است. جیک سالیوان، مشاور امنیت ملی بایدن و همچنین تیم سیاست خارجی او میزان مشاوران در امور خاورمیانه را بشدت کاهش دادهاند و به جای آن بر تعداد اعضای تیمی که قرار است سیاستهای آمریکا در منطقه شرق آسیا را تعیین کند، افزودهاند.
در همین مدت کوتاه یکماهه، بایدن نشان داده است میخواهد حداکثر استفاده را از ظرفیتهای تولید شده توسط ترامپ در منطقه ببرد. او مخالف طرح عادیسازی روابط کشورهای عرب با اسرائیل نیست؛ عجلهای هم برای افزودن به فهرست کشورهایی که قرار است این راه را طی کنند، ندارد. درباره روابط با عربستان نیز نشان داده میخواهد اصول تعیین شده توسط دولتش را مد نظر قرار دهد و ضمن اینکه ارتباطی با محمد بنسلمان، ولیعهد سعودی برقرار نکرده، سعی میکند با استفاده از ابزارهای حقوق بشری و کاستن از میزان فروش سلاح به این کشور، میزان حمایت از او را کم کرده و تنها ارتباط رسمی با ملکسلمان داشته باشد.
او با این کار و همچنین تلاش برای بهتر کردن شرایط جهت حضور دوباره محمد بننایف در قدرت، میتواند هم ارتباط رسمی با این کشور را حفظ کند و هم شانس خود در منزوی کردن بنسلمان را بیازماید. درباره ایران و رژیم صهیونیستی، رویکرد او برخورد آرام و بدون جنجال تا زمان برگزاری انتخابات ریاستجمهوری در ایران و پارلمانی در سرزمینهای اشغالی است. آمریکا تلاش خود برای از میدان به در کردن بنیامین نتانیاهو در انتخابات ماه مارس سال جاری میلادی را انجام میدهد و بعد از آن تصمیم میگیرد در صورتی که نتانیاهو همچنان در رأس قدرت باقی ماند، با او چه کند. در مقابله با ایران نیز او خواهان حفظ وضعیت فعلی و افزایش دادن فشارها بر ایران بر پایه تحریمهایی است که پیش از این توسط ترامپ اعمال شده است. بعد از این و در زمانی که نتیجه انتخابات ریاستجمهوری ایران نیز مشخص شد، او میتواند بالاخره به این موضوع فکر کند که چطور میخواهد با تهران وارد مذاکره شود. نگه داشتن وضعیت در همین شرایط فعلی (یعنی حفظ فشارهای اقتصادی و همچنین سیاسی بر تهران برای بازگشت به انجام تعهداتش در برجام، بدون اینکه آمریکا بخواهد به این توافق بازگردد) برنامه اصلی او است. از نظر بایدن ایران در این مسیر میتواند وارد فاز مذاکره شود و غیر از مسائل هستهای، درباره مسائل منطقهای و موشکی نیز مذاکره کند یا میتواند به راه قبلی خود برود. از نظر دولت او، این دیگر مشکل و در عین حال هنرنمایی اروپا است که چگونه بخواهد ایران را در برجام نگه دارد. شاید در این مسیر بازگشت به میز مذاکره برای برجام، یک اولویت باشد اما همانطور که رسیدن به نتیجه در این راه مهم است، عجلهای هم برای رسیدن وجود ندارد. همانطور که وزیر خارجهاش آنتونی بلینکن یا جیک سالیوان مشاور امنیت ملیاش بیان کردهاند، ایران باید به اجرایی کردن تعهداتش بازگردد تا در نهایت فکری به حال بازگشت آمریکا به برجام شود! در عین حال اگر بتوان به توافقی جامع با چین دست پیدا کرد یا به راهی برای تحت فشار گذاشتن این کشور رسید، در نهایت این فشارها میتواند بر روابط ایران و چین به عنوان متحدان اقتصادی نیز تاثیرگذار باشد و ایران را بیشتر از قبل برای رسیدن به توافق با آمریکا به عجله بیندازد.
ثمانه اکوان