به مادرم بگویید شیاکوه لرزید، ولی انشایی نلرزید
  جنگ تحمیلی برهه‌ای درخشان در تاریخ ایران است که در آن بسیاری از استعداد‌های این مرز و بوم شناخته شد. این استعداد‌ها در جنگ تحمیلی و دفاع از خاک کشورمان شکوفا شد و به منصه ظهور رسید. یکی از نیرو‌های مسلح کشورمان که نقش مهمی در جلوگیری از پیشروی و توقف رژیم بعثی به خاک کشورمان داشت، ارتش جمهوری اسلامی ایران و شهدای آن بودند؛ یکی از این شهدا، شهید عبدالحمید انشایی بود که در ادامه با زندگی نامه او آشنا می‌شویم.

شهیدی که نلرزید تا تن دشمن بعثی به لرزه بیفتد

شهیدی که در مقابل دشمن بعثی کمر خم نکرد

ستوان یکم وظیفه شهید عبدالحمید انشایی یکی از سربازان پرافتخار ارتش جمهوری اسلامی ایران است که ۱۴ تیرماه سال ۱۳۳۶ در شهرستان فسا از توابع استان فارس و در یک خانواده با سطح درآمد معمولی چشم به جهان گشود. وجود پدربزرگش مرحوم شیخ احمد علی انشایی باعث شده بود تا فضای خانواده آن‌ها معنوی باشد و او نیز در همین فضا رشد کرد. او بسیار به علم و دانش علاقمند بودند و به همین دلیل هم به سرعت توانست تحصیلات ابتدایی، راهنمایی و دبیرستان را در شهرستان فسا به پایان برساند.

او به فراگیری علوم اسلامی نیز علاقه بسیاری نشان داد و آیات قرآن کریم را با تجوید و صوت زیبایی قرائت می‌کرد و در معنی و تفسیر موضوعی آیات شریفه تا حد زیادی تسلط داشت، به طوری که اغلب اوقات خود را در خواندن، مطالعه و تفسیر قرآن می‌گذراند. روحیه بالایی داشت و در کسب علوم مختلف علاقه بسیاری نشان می‌داد.

شهیدی که نلرزید تا تن دشمن بعثی به لرزه بیفتد

عبدالحمید پس از اخذ دیپلم ریاضی از دبیرستان حکمت فسا وارد مدرسه عالی مدیریت و حسابداری (کوروش) اصفهان شد. پس از طی یک سال از طرف دانشگاه اصفهان به عنوان دانشجو، وارد دانشکده آمار و اقتصاد شد. این دوران هم زمان بود با اوج گیری تظاهرات مردم علیه رژیم ستمشاهی، وی نیز همراه دیگر دانشجویان در تجمعات و پخش اعلامیه‌ها شرکت داشت و بار‌ها مورد آزار و اذیت رژیم قرار گرفته بود، ولی از کسی باکی نداشت.

او پس از پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی به صورت رسمی عضو دانشجویان پیرو خط امام شد و در۶ خرداد سال ۵۹ با اخذ گواهینامه کارشناسی از دانشکده کار و اقتصاد دانشگاه اصفهان فارغ التحصیل شد. روز‌های فارغ التحصیلی او با حمله رژیم بعثی به کشورمان اسلامی ما همراه شده بود و همه باید برای دفاع از کشورمان پیش قدم می‌شدند، عبدالحمید نیز به همراه سایر دوستان و  همکلاسی‌ها و فارغ التحصیلان آماده خدمت به اسلام شد.

شهیدی که نلرزید تا تن دشمن بعثی به لرزه بیفتد

عبدالحمید در همان سال به اتفاق تعدادی از هم دوره‌های زمان دانشجویی، جهت طی دوران خدمت مقدس سربازی در مرکز پیاده شیراز مشغول انجام وظیفه شد، پس از طی دوره آموزش به درجه ستوان دومی نائل شد و به گردان ۱۹۱ پیاده همان مرکز اختصاص پیداکرد. در این ایام با توجه به تهاجم وسیع دشمن بعثی عراق به میهن اسلامی، داوطلبانه در قالب یگان مربوطه عازم جبهه‌های نبرد حق علیه باطل در مناطق مرزی خوزستان شد و  پس از انجام ماموریت سه ماهه، همراه یگان از خوزستان به مرکز پیاده شیراز بازگشت و پس از سازماندهی، دوباره جهت مبارزه با گروهک‌های ضد انقلاب و منافقین و پاکسازی منطقه کردستان، به سقز اعزام، و پس از طی ماموریت شش ماهه به شیراز مراجعت کرد و با سازماندهی جدید به جبهه‌های گیلان غرب در مناطق مرزی غرب کشور رفت.

شهیدی که نلرزید تا تن دشمن بعثی به لرزه بیفتد

شیاکوه و خاطره‌ای که از یک ارتشی در خاطرش باقی ماند

اوایل سال ۱۳۶۰ بود که دشمن توانسته بود تا با تسلط بر ارتفاعات اطراف و راه‌های منتهی به شهر، فشار زیادی را بر رزمندگان اسلام وارد کند. این جا بود که فرماندهان نیروی زمینی ارتش به دنبال طرحی بودند تا ارتفاعات مشرف به شهر و راه‌های اطراف را از دشمن باز پس بگیرند. یکی از این ارتفاعات مهم که نقش راهبردی در جبهه غربی داشت ارتفاعات «شیاکوه» بود.

طراحی‌های فرماندهان نیروی زمینی بلاخره در ۲۰ آذر ماه جواب داد و تیپ عملیاتی ۵۸ ذوالفقار طرح عملیاتی با نام ذوالفقار را تهیه کرد، در این طرح برای اولین بار در منطقه غرب، هدف در عمق ۱۰ کیلومتری پشت دشمن انتخاب شد. همین زمان بود که عملیات «مطلع‌الفجر» در روز مقرر در مناطق شیاکوه، چرمیان، تنگه قاسم‌آباد و دشت گیلان غرب با هدایت قرارگاه مقدم نیروی زمینی با رمز یا مهدی ادرکنی (عج) آغاز شد. یکی از نکات جالب و مهم در این عملیات تلفات بسیار بالای دشمن بود، دشمن پس از گذشت ۲۷ روز از آغاز عملیات تلفات سنگینی را متحمل شد که  ۷۰۰ کشته و ۱۴۰ اسیر نمونه‌ای از این تلفات بود.

شهیدی که نلرزید تا تن دشمن بعثی به لرزه بیفتد

چرا ارتفاعات شیاکوه اهمیت داشت؟

منطقه شیاکوه ارتفاعاتی در منطقه مرزی ایران و عراق است که تسلط بر آن برای دو طرف درگیر در جنگ حائز اهمیت بود و شهید عبدالحمید انشایی هم دیده‌بان آن.

شهید گرای دشمن را به توپخانه ارسال می‌کرد و  با بی‌سیم موقعیت دشمن را اطلاع می‌داد و توپخانه نیز انجام وظیفه می‌کرد. او در مدتی که در گیلانغرب حضور داشت دو نامه به خانواده نوشت، در هر کدام مقداری پول از حقوق سربازی خود گذاشت و سفارش کرد که به فقرای محل بدهند. در این زمان دشمن دوباره تحرکات خود را برای باز پس‌گیری مناطق آزاد شده آغاز کرده بود و  با چندین برابر استعداد نیرو‌های اسلام در حال پیشروی بود؛ درگیری‌ها سخت شده، آتش سنگین دشمن سبب شهادت بسیاری از رزمنده‌ها شد. به رقم تلاش‌های یگان‌های مختلف تیپ ۵۸ ذوالفقار و گردان ۱۹۱ پیاده شیراز به دلیل آتش سنگین دشمن، سقوط نزدیک بود.

شهیدی که نلرزید تا تن دشمن بعثی به لرزه بیفتد

در این زمان دشمن فشار خود را بر نیرو‌های خودی بیشتر کرده بود و هر لحظه حفظ این ارتفاعات سخت‌تر می‌شد، رزمنده‌ها به شهادت رسیده بودند، حلقه محاصره دشمن تنگ‌تر می‌شد، گرای ستون‌های دشمن در حال ارسال بود، دستور رسید که عبدالحمید به عقب بازگردد، اما او ماند. او زخمی شده بود، اما هنوز جان داشت؛ او بر روی شیاکوه ایستاد؛ گرای دشمن همچنان ارسال می‌شد، همرزم او می‌گوید: «فهمیدم که گرایی که می‌دهد همان جایی است که خودش ایستاده. پرسیدم، این محل دیدبانی خودت است، پاسخ داد دیگر نیست دشمن به آن رسیده، بزنید.»

در لحظات آخر ناگهان بی‌سیم به صدا در می‌آمد، صدای عبدالحمید بود، بیسیم‌چی صدا زد حمید جان به گوشم. صدای غرش توپ و سوت خمپاره‌ها با صدای عبدالحمید در آمیخته بود: «از قول من به امام و مادرم بگویید شیاکوه لرزید، ولی انشایی نلرزید.»

فرمانده پشت بی‌سیم صدا زد: انشایی، انشایی، جواب بده!

اما دیگر صدایی نیامد...

شهیدی که نلرزید تا تن دشمن بعثی به لرزه بیفتد

شهادت دیده‌بانی که چشم رزمندگان اسلام علیه دشمن بعثی بود

۱۵ دی ماه سال ۱۳۶۰ بود که شهید عبدالحمید انشایی در عملیات آزاد سازی ارتفاعات سر به فلک کشیده شیاکوه با کفار بعثی درگیر شد و پس از یک نبرد تن به تن، جان به جان آفرین تسلیم، و مردانه به شهادت رسید. پیکر پاک شهید انشایی پس از ماه‌ها ماندن در منطقه شیاکوه، به زادگاهش منتقل شد و در جوار یاران آرمید. سال‌ها بعد ناو سروان «مسعود انشایی» برادر عبدالحمید نیز راه شهدا را ادامه داد و در سال ۱۳۶۷ در نبرد ناوچه جوشن با هواپیما‌های شیطان بزرگ به شهادت رسید. این دومین هدیه خانواده انشایی به انقلاب اسلامی بود.

شهیدی که نلرزید تا تن دشمن بعثی به لرزه بیفتد

رهبر کبیر انقلاب اسلامی حضرت امام خمینی (قدس سره)، در سخنان گهرباری در سال ۱۳۶۰ پس از دریافت پیام این افسر رشید نیرو‌های ارتش جمهوری اسلام ایران فرمودند: «در صدر اسلام هم از این افسر‌ها بوده است، مثل انشایی ها».

لازم به ذکر است که ابراهیم حاتمی کیا فیلم سینمایی «دیده‌بان» که راوی ساعت‌های پایانی زندگی شهید عبدالحمید انشایی و شهدایی از این دست است که با نگاهی مسئولانه از جاذبه‌های دنیوی عبور می‌کند و با انتخاب خودش موقعیتی را که در آن مستقر بوده به واحد توپخانه خودی اعلام می‌کند تا از پیشروی دشمن در منطقه جلوگیری کند.