اخیرا دکتر «سیدعباس عراقچی » معاون وزیر امور خارجه و فرستاده ویژه دولت به ایروان و باکو (با هدف واسطهگری در بحران قرهباغ) به نکات قابل تأملی درباره «آتشبس اخیر قرهباغ» اشاره کرده است:
«آنچه در توافق آتشبس قرهباغ آمده، ایجاد یک کریدور جادهای، یا بهتر است گفته شود یک مسیر ترانزیتی، داخل خاک ارمنستان از نخجوان به سمت خاک اصلی آذربایجان است که امنیت آن توسط روسیه تضمین خواهد شد و مسیر دقیق آن نیز هنوز مشخص نیست.
این ایده جدیدی نیست و طرح آن سابقه طولانی دارد و اگر هم عملی شود، با هزار اما و اگر همراه است. با این حال رایزنیهای ما با همه طرفها ادامه دارد». هر چند علاقهمندیم «روایت آقای عراقچی» درباره بحران قرهباغ و سادهسازی صورت مسأله توسط ایشان را بدون چون و چرا بپذیریم اما حقایقی که در جریان انعقاد توافق آتشبس قرهباغ و پس از آن گذشته، جایی برای سادهانگاری در قبال این «بحران» باقی نگذاشته است!
نخستین مساله، به «انفعال وزارت امور خارجه» در قبال بحران قرهباغ بازمیگردد. شاید آقای عراقچی و همراهان ایشان در دستگاه دیپلماسی از سفر چند روزه خود به باکو و ایروان، به مثابه «جدیت دیپلماسی» در مواجهه با بحران قرهباغ یاد کرده و انتقادات وارده به وزارت امور خارجه را با استناد به چند عکس یادگاری رد کنند! اما معاون وزیر امور خارجه کشورمان قطعا پس از مدتها گفتوگو، رایزنی و رصد اوضاع مناطق مختلف جهان از نزدیک و دور، بخوبی میداند یک «دیپلماسی منطقهای موفق»، مرهون چینش زیرساختها، بایستهها و اصولی متقن است؛ مؤلفههایی بنیادین که متأثر از «سنجش ظرفیتهای مبتنی بر تهدید(بحران)»، «آیندهپژوهشی تحولات منطقه»، «ارائه راهکارهای مشترک به طرفهای دخیل در بحرانهای احتمالی» و «تعریف ابزارهای متنوع جهت ضمانت اجرایی» هر گونه فرآیند صلح یا آتشبس است، بنابراین سفر فوری به کشورهای دخیل در بحران یا جنگ در منطقه زمانی میتواند مؤثر باشد که زیرساختها و مؤلفههای شکلدهنده «دیپلماسی منطقهای» نضج یافته باشد.
واقعیت امر این است که «دیپلماسی منطقهای» در دولت یازدهم و دوازدهم، حکم یک «مفهوم انتزاعی» را پیدا کرد! هنوز به یاد داریم نخستین سفر رئیسجمهور کشورمان به مهمترین کشور همسایه (عراق)، در دوره دوم حضور ایشان در این مسند صورت گرفت. از سوی دیگر، نگاه متمرکز و مستقیم دولت و وزارت امور خارجه روی «سرنوشت برجام» و بازی نامتوازن [اما هدفمند] آمریکا و تروئیکای اروپا سبب شد متوجه تکانهای اولیه «گسلهای ژئوپلیتیک» آسیای میانه و غرب آسیا نشویم! یکی از این موارد، «بحران قرهباغ» بود؛ بحرانی که در نهایت با میانجیگری روسها و همافزایی مشترک «آنکارا- باکو» به نقطه فعلی رسید. موقعیت ژئوپلیتیک ممتاز کشورمان و قدرت اکتسابی جمهوری اسلامی در حوزههای دفاعی، ظرفیتهایی هستند که وزارت امور خارجه باید از آنها در راستای «تقویت قدرت منطقهای ایران» و «نقشآفرینی مؤثر در منازعات منطقهای» استفاده میکرد. باید بپذیریم این «ظرفیت بالقوه» به یک خروجی نهایی و محصول عینی در حوزه سیاست خارجی کشورمان تبدیل نشد.
اکنون در سایه این غفلت، شاهد انعقاد توافق آتشبسی هستیم که در آن، نامی از ایران نیامده است اما عواقب و تبعات سلبی در نحوه اجرای آن، میتواند برای کشورمان هزینه ایجاد کند. بازی پشتپرده و غیراعلامی بازیگران دخیل در انعقاد آتشبس اخیر (خصوصا ترکیه) نیز موضوعی نیست که بتوان بسادگی از کنار آن گذشت. در هر حال، ترکیه به عنوان یکی از اصلیترین جولانگاههای تروریسم تکفیری در منطقه، نقش بسزایی در خلق بحرانهای امنیتی مزمن و دامنهدار در کشورهایی مانند سوریه، عراق و اکنون قفقاز ایفا کرده است.
بدیهی است در این باره، «خطوط قرمز امنیتی ایران» باید بیش از هر زمان دیگری در مقابل دیدگان آنکارا ترسیم شود. بدون شک در این مرحله، «سادهسازی صورت مساله» یا به عبارت بهتر «سادهسازی بحران» کمکی به حل واقعی ماجرا نخواهد کرد! بدیهی است انعقاد آتشبس در قرهباغ بدون دخیل کردن دولت ایران، نمادی از «ضعف تمامعیار وزارت امور خارجه» در حوزه «دیپلماسی منطقهای» یا «دیپلماسی با همسایگان» محسوب میشود. دغدغههایی که پس از انعقاد آتشبس در قرهباغ در حوزه ترانزیت و امنیت در حوزه خزر و آسیای میانه (آن هم در همسایگی شمال و شمال غرب ایران) مطرح است، میتوانست به مراتب کمتر از وضعیت فعلی باشد. در این میان، توجیه وقایعی که در جریان انعقاد آتشبس رخ داده و طبیعی جلوه دادن آنها، صرفا منجر به «لاپوشانی ضعفهای اساسی وزارت امور خارجه کشورمان» خواهد شد؛ دغدغه و نکتهای که امیدواریم آقای عراقچی و همراهان ایشان لااقل از اکنون تا پایان دولت نسبت به آن توجه داشته باشند!
نوید مؤمن