در دنیای مدرن هیچ چیز از شایعه قحطی هولناکتر نیست، حتی اگر خبری از یک قحطی واقعی نیز نباشد. آنچه که در جریان ماههای اول بحران کرونا و تشکیل صف گسترده خرید اقلام بهداشتی در ایالات متحده، بریتانیا و ... خود را نشان داد، تنها گوشهای از قدرت این ترس برای بر هم ریختن نظم یک جامعه بود.
طبیعی است که استفاده از این ابزار به عنوان حربهای برای در هم شکستن طرف مقابل مورد توجه قدرتهای درگیر در یک مناقشه قرار گرفته است. از آنجا که در دنیای مدرن امکان به قحطی کشاندن یک کشور و یا دولت به صورت مطلق وجود ندارد، آنچه که اهمیت بیشتری مییابد کاشتن چنین روایتی در ذهن یک ملت است. فرآیندی که میتوان آن را نمونهای از «جنگ روانی» در نظام نوین رسانهای جهانی دانست.
*زنان قابلمه به دست و جنگ روانی سیا در شیلی
شاید یکی از نزدیکترین مصادیق بکارگیری چنین جنگ روانی کودتای سال 1973 آژانس اطلاعات مرکزی آمریکا علیه دولت آلنده در شیلی بود. دولت آلنده که از سال 1970 و بار رأی مردم شیلی روی کار آمده بود، سیاست استقلال اقتصادی و ملی کردن منابع زیرزمینی این کشور که مس مهمترین آن بود را در پیش گرفت؛ راهبردی که به هیچ عنوان مورد پسند شرکتهای آمریکایی که سهامدار منابع مس این کشور بودند، قرار نگرفت. به تدریج حلقه محاصره علیه دولت آلنده تنگ شد و علاوه بر تحریم خرید، اعتصاب رانندگان کامیون نیز فرآیند حمل و نقل را در این کشور را با مشکل روبهرو کرد. با این وجود دولت آلنده توانست به لطف یک سیستم رایانهای آنالوگ با تنها نزدیک به 500 کامیون تمام نیازمندیهای اساسی شیلی را تأمین کند.
در این میان آنچه که توانست ضربه اصلی را به وجهه دولت در تأمین نیازمندهای کشور بزند، زنانی بودند که در اعتراض به گرسنگی با قابلمههای خالی در دست در سانتیاگو تظاهرات کردند. جالب اینجا بود که بسیاری از این زنان به هیچ عنوان علائم گرسنگی یا سوء تغذیه را بر چهره نداشتند به ظاهر جزو کارمندان و طبقه میانه یا مرفه محسوب میشدند اما چهرهای که با این راهپیمایی از شیلی در رسانهها منعکس شد، یک کشور قحطیزده و در حال گرسنگی بود. در هر حال اندکی بعد دولت آلنده با کودتای «ژنرال پینوشه» سرنگون شد اما اسنادی که سالها بعد از این کودتا منتشر شد نشان داد که اساساً این تظاهرات یک طرح کاملاً آمریکایی بود و در واقعیت خبری از گرسنگی در این کشور نبود بلکه آن چه که در حال اجرا بود یک جنگ روانی گسترده با استفاده از عوامل داخلی شیلیایی بود.
* تحریمهای بانکی ، ابزار جدید جنگ روانی
در ایران هم در گذشتهای نهچندان دور، القای کمبود مواد غذایی و دارو در جامعه یکی از حربههای جدی برای فشار بر مردم بوده است. به عنوان مثال در تابستان سال 2012 مشکلات مقطعی در خصوص واردات دانههای دامی منجر به افزایش مقطعی قیمت مرغ شد؛ بلافاصله رسانههای غربی شروع به ارسال تصاویری از صفهای طویل مقابل فروشگاهها و مواد غذایی کردند.
«فرید ذکریا» در برنامه جی.پی.اس شبکه سیانان خود شروع به نشان دادن تصاویر کسانی کرد که به دنبال ماشین حمل مرغ میدویدند. علیرغم این که این کمبود ظرف کمتر از یک هفته برطرف شد اما عملیات رسانهای انجام شده بر روی آن تأثیر عمیقی بر تصورها از توانایی دولت برای تأمین مواد غذایی گذاشت. «ریچارد نفیو» در کتاب خود با نام «هنر تحریمها» چنین وضعی را با احساس کمبود بوقلمون در مراسم سالانه شکرگزاری آمریکا مقایسه کرد.
در طول 2 سال گذشته و پس از خروج آمریکا از برجام نیز بارها این خط خبری به صورت جدی دنبال شد که تحریمها موجب کمبود دارو و فروپاشی نظام درمانی در ایران شده است. اغلب این اخبار نیز با هدف برجسته کردن جنبههای ضد حقوق بشری تحریمها منتشر شد اما در واقع نشاندهنده تأثیر تحریمها در مختل کردن زندگی عادی ایرانیان بود. اوج این جنگ روانی با چنین روشی را میتوان در مورد تحریمهای اخیر آمریکا برای ایزوله کردن کامل نظام مالی ایران و قرار دادن نام 18 بانک و نهاد مالی ایرانی در لیست تحریمهای ثانویه اشاره کرد.
در این میان رسانههای خبری دنیا و برخی از تحلیلگران بینالمللی تحریم کامل نظام مالی ایران را با فرمان اجرایی ترامپ به عنوان مقدمهای برای بسته شدن تمام منافذ ورود دارو و غذا به ایران معرفی کردند که میتواند منجر به یک فاجعه در ایران شود.
طبیعی است که این اقدام مشکلاتی را برای نظام مالی کشور پدید خواهد آورد اما به نظر میرسد که بزرگنمایی آن در رسانههای مطرح دنیا با هدف دیگری صورت میگیرد؛ هدفی که میتوان آن را نمونه تکاملیافته ماجرای زنان قابلمه به دست در شیلی دانست که با استفاده از جنگ روانی به دنبال القای پیام قحطی دروغین به جامعه ایران است.
* چرا تحریم هفته گذشته ترامپ تمام مسیرهای مالی ایران را مسدود نمیکند؟
برای در نظر گرفتن میزان مؤثر بودن این تحریم در محاصره کامل ایران باید دانست که کشورمان به طور متوسط در هر سال 4 میلیارد دلار نهادههای اساسی دامی و یک و نیم میلیارد دلار دارو وارد میکند. در طرف مقابل تنها حجم صادرات محصولات پتروشیمی ایران به 15 میلیارد دلار بالغ خواهد میشود.
از این رو ایران به راحتی میتواند نیازمندهای خود در این حوزه را تأمین کند. شاید در این میان این شبهه مطرح باشد که تحریم اخیر ترامپ هیچ راهی برای مبادلات مالی ایران باقی نخواهد گذاشت.
در تحریمهای اخیر 18 بانک ایرانی از ظرفیت قانونی دستور اجرایی ۱۳۹۰۲ استفاده که برخلاف قانون کاتسا امکانات قابلتوجهی برای مبادلات مالی در حوزه غذا و دارو قرار میدهد. به این ترتیب مبادلات مربوط به بحث غذا و دارو که با ارزهایی همچون یوان و روپیه انجام میشود بدون هیچ مشکلی ادامه پیدا خواهد کرد.
این مسئله سبب میشود که بحث مبادلات دارویی و غذایی از این تحریم دچار مشکل اساسی نشود و روال سابق ادامه پیدا کند. بنابراین با تحریم این بانکها اساساً سناریوی عجیب و غریبی که در رسانهها پیرامون تحریم کامل ایران است رخ نخواهد داد و تکرار آن را در رسانهها میتوان به نوعی تکرار همان ماجرای زنان قابلمه به دست دانست.
تکرار مداوم این سناریو به خصوص در شبکههای اجتماعی میتواند سبب به وجود آمدن نوعی ناامنی روانی در جامعه ایرانی شده و به صورت غیرمستقیم فشار بر نظام جمهوری اسلامی برای وارد شدن به سیکل معیوب مذاکره را افزایش دهد. البته نمیتوان انکار کرد که هماکنون نیز مشکلات فراوانی درباره تأمین داروها در داخل ایران وجود دارد که کُندی در حل آن ناشی از دستاندازهای تحریم مالی است.
* کانالیزه کردن تجارت غذا و داروی ایران از اهداف پنهان تحریمهای جدید
یکی از اهداف پنهان آمریکاییها از اعمال تحریمهای فوق تسریع روند کانالیزه کردن تجارت خارجی ایران به خصوص در حوزه مواد غذایی و دارو بوده است.
طی دو سال گذشته آمریکاییها از هر وسیلهای برای کانالیزه کردن مبادلات حیاتی ایران در کانالهای مالی مورد نظر خود استفاده کردهاند که نمونه آن پیشنهادهای مداوم آنها برای راهاندازی کانال مالی سوئیس برای ورود دارو و موادغذایی بوده که البته تاکنون با مقاومت ایران روبهرو شده و به نتیجه خاصی نرسیده است.
این اقدام در صورت موفقیتآمیز بودن میتواند قدم آخر آمریکا برای کنترل تجارت غذایی ایران باشد. هماکنون بخش مهمی از نیازمندیهای دارویی ایران از طریق مبادیای تامین میشوند که خارج از کنترل آمریکاست.
آمریکاییها به شدت علاقه دارند تا ایران تأمین مالی خود را محدود به کانالی مالی تحت نظر آنان کند. به این ترتیب عملاً رگ حیات اقتصادی ایران در کنترل وزارت خزانهداری آمریکا خواهد بود. مهمترین پیشنهاد آنان نیز کانال مالی سوییس است که منابع آن از طریق ذخایر بلوکه شده نفتی ایران در اروپا تأمین خواهد شد. جالب اینجاست که آمریکا علیرغم این تلاش به هیچ عنوان حاضر نیست که منابع بلوکه شده ایران در کره جنوبی را برای تأمین مالی در حوزه مواد غذایی و دارو استفاده کند.
آمریکاییها امیدوارند تا با تحریم 18 بانک و نهاد مالی ایرانی تهران هر چه بیشتر به این گزینه نزدیک شود که نظام تسویه مبادلات حیاتی خود را به سمت کانالهای مالی مدنظر آمریکا منحرف کند؛ روندی که به نظر میرسد ایران حتی با متحمل شدن هزینه بیشتر در حوزه تأمین مواد غذایی و دارو زیر بار آن نخواهد رفت.
* وضعیت داخلی آمریکا
علاوه بر مغشوش کردن فضای روانی در داخل ایران یکی از دلایل دیگر که درباره اعمال تحریمهای هفته گذشته از سوی برخی تحلیلگران ذکر میشود، مینگذاری مسیر بازگشت احتمالی دولت احتمالی دموکراتها برای بازگشت به برجام است.
بر این اساس طرفداران تشدید تحریمهای ایران و از جمله اعضای لابی صهیونیستی «بنیاد دفاع از دموکراسیها» (FDD) بر این باورند که در صورت تحریم بانکها و مؤسسات مالی ایران در ارتباط با فعالیتهای هستهای و موشکی، امکان تجدیدنظر در این سیاست برای جو بایدن محدود خواهد شد. بایدن در صورت پیروزی برای رفع این تحریمها باید ثابت کند که این مؤسسات در فعالیتهای هستهای و موشکی ایران نقشی ندارند و اثبات چنین امری، دشوار و زمانبر خواهد بود.
بازگشت تحریمهای تسلیحاتی در مهرماه سال جاری یکی از مهمترین امیدهای طرفداران ترامپ برای فروپاشی کامل برجام بود که به دلیل عدم وجود اجماع در شورای امنیت سازمان ملل و مخالفت هر 4 عضو دائم دیگر این نقشه با شکست روبهرو شد.
البته بدیهی است که انتظار بازگشت بدون قید و شرط دولت احتمالی بایدن به برجام نیز با توجه به مواضع وی و همچنین وقاعیات موجود در آمریکا بیش از اندازه خوشبینانه است و اگر نامزد دموکراتها نیز در آمریکا به قدرت برسد، بازگشت به برجام را محملی برای امتیازخواهیهای بیشتر از ایران قرار خواهد داد.