در سطح شهر که قدم میزنی شاهد خیلی از اتفاقات هستی که بسیار دلخراش است گاهی افراد آنقدر مشغول خرید بهترین مانتو، گرانترین کفش یا در فکر تعویض وسایل منزل خود هستند که شاید شاهد هنجارهای که در سطح جامعه جریان دارند نباشند.
انتقاد من از کل مردم جامعه اسلامی است میخواهم بگویم آیا اعتقادات و دین اسلام این گونه شما را تربیت کرده که نسبت به پیرامون خود چشمایتان را ببندید مگرغیر این بود که امام و پیشوای ما امیرالمومنین علی (ع) یاور یتیمان و بیچارگان بود چرا باید کودکانی در سطح جامعه باشند که لباسهای مندرس به تن کنند و در داخل اشغالها به دنبال روزی خود باشند.
با شما هستم آقایان و خانمهای متشخص که ماشین آخرین سیستم زیر پایتان است و آهنگ ماشینتان را بلند کردهاید و آنقدر غرورتان بالا است که وقتی انگشتان کوچکی به شیشه ماشینتان میخورد نیزحاضر نیستید آن را پایین بکشید، چرا باید کودکی التماستان کند که یک دانه آدامس از او بخرید تا به حال فکر کردید، چرا این کودکان دستفروشی میکنند؟
کودکانی که بسیار در کوچه و خیابان شاهد آنها هستید و همیشه ذهن را مشغول میکنند که چرا در خیابان به فروشندگی مشغولند؟یا سوال داریم پدر و مادرشان کجایند یا والدین این کودکان چکار میکنند که باید این کودکان مخارج زندگی را در بیاورند؟ و شاید خاطر برخی را مکدر میکنند و یا برخی دلشان بسوزد و بگویند (آخیه طفل معصوم) ...
این کودکان تنها در شهر ما نیستند در اکثر نقاط جهان شاهد آنها هستیم و روز به روز تعدا آنها رو افزایش هستند اما آیا این روند رو به رشد در شان یک مملکت اسلامی است؟ چرا باید کودکانی معصومانه به دنیایی بیایند که بار مشکلات را تنها به دوش بکشند؟
در این دنیای خاکی انسان پستی بلندیهای بسیاری را پشتسر میگذارد و شاید همه ما دورانی را گذرانده باشیم که به ناچار کمک خرج خانواده خود بودهایم، عدهای از مرفعین بیدرد معتقدند که حضور این کودکان در سطح شهر و کار کردنشان چهره شهر را زشت میکند اما اگر این کودکان مجبور به کار باشند آیا نگاهها و فکرها نباید تغییر کند؟
این کودکان مشکلات فراوانی را پشت سر گذاشتهاند و باید مشکلات فراوان دیگری را نیز پشت سر بگذارند و معلوم نیست که در آینده چه برسرشان خواهد آمد؟
آنچه که ذهن برخی از شهروندان را بسیار مشغول کرده و از خبرنگار ما به صورت اتفاقی در حین مصاحبه پرسش نموده بودند این است که چرا مرکزی در استان دایر نمیشود که این کودکان ساماندهی شوند و بتوانند به شغلی مشغول و درآمدی کسب کنند؟ چرا قانونی بوجود نمیآید که این کودکان هم بتوانند کار کنند و هم درس بخوانند هم از کودکی خود لذت ببرند.
حس میکنم فضای در جامعه امروز حاکم شده که یک عده باید همش در اضطراب و نگرانی زندگی کنند
در این راستا خبرنگار ما با دو تن از کودکان کاربه مصاحبه نشسته و درد دلهایشان را به نگارش در آورده است.
داریوش و مهران دو برادر هستند که تنها بار زندگی را به دوش میکشند داریوش 12 سال دارد و برادرش مهران 14 سال این دو برادرهم مجبورند سخت کار کنند هم درس بخوانند.
آنها همش نگرانند که نکند شهرداری یا بهزیستی مانع کار کردنشان شود چون تنها نانآور خانه هستند و مادر و دو برادر خرسالشان انتظار میکشند که این دو با دست رنجشان روزی خانه را فراهم کنند.
گاهی برخی از بچهها در اوج رفاه هم بازی گوشی میکنند و درسهایشان را خوب نمیخوانند؛
داریوش کلاس ششم ابتدایی است و بسیار باهوش او تا ششم ابتدایی تمام دروس خود را با نمرات بسیار خوب و عالی سپری کرده و در درس ریاضی هوش بالای دارد آنقدر که در آزمون که در مدرسه برگزار شده در سطح کشور مقام اول را کسب نموده است.
آینده مبهم
داریوش در مدرسه امام رضا چهار راه پیش دانشگاهی استان خراسان شمالی درس میخواند و بسیار نگران است که نکند شرایط بد مالی باعث شود نتواند ادامه تحصیل دهد.
او بسیار دوست دارد دکتر پوست شود مهران میگوید پدرم کارگر است و اعتیاد به شیشه دارد و حتی یارانه ما را نیز به ما نمیدهد مادرم مجبور است هم کار کند هم به امور منزل رسیدگی کند.
مهران میگوید من و برادرم مجبوریم هم کار کنیم هم درس بخوانیم و دست فروشی تنها کاری است که از دست یک بچه مدرسهای بر میاد چون اگر به جایی برای کار کردن بخواهی بروی باید مدرسه نری و تمام وقت در اختیار اُستا باشی و دستمزدی که به یک بچه میدهند بسیار کم است و کفاف نمیدهد.
وی گفت: من و برادرم روزانه اگر کم کار کنیم حدود 100 هزار ریال درآمد داریم و اگر خوب کار کنیم 200 هزار ریال که شهرداری و بهزیستی همش به دنبال این هستند که نگذارند ما کار کنیم چون نگرانند چهره شهرشان زشت شود.
سخن بنده به مقامان مسئول میگویم ما یک خانواده شش نفره هستیم پدرم معتاد است و مادرم بنده خدا کاری از دستش برنمیاد چون به غیر از منو داریوش دو برادر کوچکتر داریم که باید به آنها رسیدگی نماید با این حال او نیز کارگری میکند.
شما که همش به فکر جمع کردن ما از سطح شهرتان هستید بدانید ما اگر روزی 100 هزار ریال کار میکنیم 30 هزار ریال آن را به نان خالی میدهیم و همه روزه با کمی ماست روز خود را سپری میکنیم.
پدرم را چندین بار برای ترک به کمپ برده ایم اما ترک نکرد و ما دیگر نمیتوانیم کاری برایش انجام دهیم.
وی عنوان کرد: چون برادرم در سطح کشور در آزمون ریاضی مقام آورده است از تهران به ما خبر دادند که برایش 12 جلد کتاب میفرستند و ما باید 4 میلیون و 600 هزار ریال مبلغ پرداخت کنیم تا در آزمون کشوری شرکت کند اگر رتبه بیاورد به کاندا خواهیم فرستاد که ما گفتیم توانایی خرید این کتابها رانداریم و آنها گفتند 1 میلیون 390 ریال پرداخت کنیم که ما باز هم توانایی پرداخت این مبلغ را نیز نداریم.
مادرم بسیار ناراحت است که به علت ناتوانی مالی باید برادرم همچین موقعیتی را از دست دهد
از داریوش میپرسم چه چیزی میفروشی؟ او با چهره مظلوم کودکانه و تبسمی کوچک که کمی خجالت نیز بر چهرش نشسته میگوید بادکنک او آرزو دارد وضعیت مالیشان خوب شود و آینده خوبی داشته باشند.
از مهران میپرسم چگونه هم کار میکنید هم درس میخوانید؟ او پاسخ میدهد بعدظهر زمانی که از مدرسه برمیگردیم حدود یک ساعت استراحت میکنیم و از ساعت 18 تا 22 در کنار خیابان و مقابل ماشینها به دستفروشی میپردازیم.
وی تصریح کرد: ما چندین بار به بهزیستی معرفی شدهایم و اسممون را نوشتهاند اما کاری صورت نگرفته است.
چشمم به گردن داریوش میافتد او گردنش سوخته ازش پرسیدم چه اتفاقی برایت افتاده داریوش گفت: در دوارن کودکی وقتی در کوچه پس کوچههای جوادیه با بچههای محله مشغول بازی بودیم بچه همسایهمان به گردنم قیر داغ پاشید که باعث شد بسوزد تاکنون 8 بار عمل شده و به علت اینکه حامی نداشتیم کسی دنبال کار را نگرفت و نتوانستیم خسارت آن را بگیریم از مادرم به دلیل اینکه همسایهمان نیز اوضاع مالی خوبی نداشتند ترجیح دادیم بگذرد.
داریوش اظهار کرد: دوبار در بجنورد عمل شدهام، 4 بار در تهران و 2 بار در مشهد که باید سه الی چهار عمل دیگر باز انجام گیرد که از عهده هزینههای آن برنمیآیم آزمایشات انجام گرفته شده و دکتر معالجم به آلمان فرستاده و منتظر نظر قطعی پزشکان هستیم.
دکتر معالجم عنوان کرده دو دستگاه باید در دو طرف گردنم کار گذاشته شود که برای هر دستگاه 6 میلیون ریال باید پرداخت شود.
مهران میگوید هر بار که گردن داریوش را عمل کرده ایم حدود 70 میلیون ریال هزینه صرف شده است.
از مهران میپرسم بهزیستی یا کمیته امداد برایتان آیا ایجاد کسب و کار نمیکند؟ او میگوید ما بسیار دوست داریم که روزیمان را از راه حلال کسب کنیم و در قبال تلاش خود مزد دریافت کنیم.
وی در ادامه خاطر نشان کرد: اگر بهزیستی شرایطی را فراهم نماید و مهارتی را به ما آموزش دهد که بتوانیم مخارج خود و خانوادهمان را درفراهم کنیم بسیار خوشحال خواهیم شد و همیشه دعاگویشان هستیم.
مشارکت دانشجویی:
از خوانندگان تقاضا داریم پیشنهادات خود را برای بهتر شدن زندگی کودکان کار دهند و اگر راهکاری دارند در (نظر شما دانشجویان بیدار) مطرح کنند.
چگونه میتوانیم شرایطی را مهیا کنیم که این کودکان بتوانند آسوده زندگی کنند وهیچ دغدغهای نداشته باشند؟
چگونه میتوان بدون اینکه به این کودکان آسیبی وارد شود ساماندهی کرد که هم بتوانند شغلی مناسب داشته باشند هم رفاهی نسبی؟