لحظه‌ای فکر کن پشت خاک ریز‌های منطقه سوسنگرد هستی، منتظری تا در یک لحظه ناب قد علم کرده تا به دشمن خودنمایی کنی، ولی نمی‌دانی که دشمن برای تو چه نقشه‌ای کشیده، در لحظه‌ای که قامتت را راست می‌کنی ناگهان می‌فهمی که تیر مستقیم دشمن در دهانت فرو رفته است.

 

لحظه‌ای فکر کن که دیگر قدرت تکلم نداشته باشی

 

در یکی از روز‌های بهار راهی خانه جانباز ۷۰ درصدی شدیم که قبلا از او خیلی شنیده بودم، از سختی‌های زندگی‌اش شنیده بودم ولی هیچ وقت فکر نمی‌کردم زندگی‌اش را این گونه ببینم، خانه‌اش یکی از واحد‌های تاریک، نمور، کوچک و محقرانه منطقه غرب مشهد بود.

 

من و عکاس‌مان را مجید اعلمی که فعال فرهنگی است و دو تن از کاسبان محل همراهی کردند، با ورود به خانه اولین کاری که کردم با خوشرویی و لبخند بر لب، دست بر سینه گذاشتم و سلام کردم، ولی این جانباز تنها با یک زاویه، بدون چرخاندن سر به همه سلام می‌کرد.

 

IMG_2114 copy

 

پس از نیم نگاهی به این خانه ۴۳ متری اجاره‌ای بر روی صندلی نشستم و خود را آماده مصاحبه کردم، وقتی این جانباز بر روی صندلی نشست عینکی مشکی بر چشم داشت، فراموش کرده بودم که این جانباز از ناحیه دو چشم هم نابیناست.

لحظه‌ای فکر کن که دیگر نتوانی اطرافت را ببینی.

 

مجید اعلمی روایت گری خود را از این جانباز ۷۰ درصد آغاز می‌کند

 

صباح فیاض دری جانباز ۷۰ درصدی است که در جنگ‌های نامنظم و چریکی هم رزم شهید چمران بوده و سابقه حضور ۵۵ ماهه در جبهه جنگ حق علیه باطل داشته است، اولین مجروحیت این جانباز سال ۶۱ در منطقه دهلاویه سوسنگرد بود که تیر مستقیم دشمن به دهان ایشان برخورد کرده و قدرت تکلم ازدهن را از این جانباز می‌گیرد.

 

مجروحیت بعدی این جانباز در همان سال در منطقه شلمچه بوده، با قرار گرفتن این جانباز در تله انفجاری دشمن، علاوه بر اینکه دو چشم خود را از دست می‌دهند، انگشت شصت پا هم قطع می‌شود؛ این فرد تنها جانباز تراکستومی است که به علت دارا بودن زائده در گلو، بایستی به واسطه قرار گرفتن در معرض مشکلات عفونی در بیمارستان نگه داری شود.

 

IMG_2116 copy

 

بنیاد شهید و امور ایثارگران وظایفی ذاتی دارد که ادای این وظایف نسبت به این جانباز را فراموش کرده است، با توجه به اینکه خانواده و بنیاد شهید و امور ایثارگران این جانباز را طرد کرده، این زندگی در خور فردی که برای حفظ ناموس و کشورش جان فدا کرده نیست.

 

این جانباز به علت مشکلات تنفسی با دستگاه اکسیژن سازی دست و پنجه نرم می‌کند که نشتی دارد و متعلق به ۱۵ سال گذشته است، تشکی که این جانباز باید استفاده کند بایستی مواج باشد نه تشک‌های عادی که عمری است با او همراه است.

 

از مشکلات تهیه دارو برایتان بگویم، با توجه به مشکلات حاد ریه‌ای، دارو‌های ایرانی جوابگو نیست و دارو‌های خارجی به علت گران بودن مشکلات مالی را برای این جانباز فراهم می‌آورد؛ این جانباز با این مشکلاتی که دارد به نگه داری در مرکز درمانی و پرستاری ۲۴ ساعته نیاز دارد، نه اینکه جانباز ۷۰ درصد نابینا خود لباسش را بشوید، غذایش را بپزد و ظروفش را با مواد حساسیت زا بشوید.

 

IMG_2161 copy

اگرچه به گفته صباح فیاض؛ سالی یک بار مدیر کل بنیاد شهید و امور ایثارگران خراسان رضوی به دیدار این جانباز می‌آید و علاوه بر اینکه با ایشان عکس یادگاری می‌اندازد، گل و جعبه شیرینی هم می‌آورد ولی کار دیگری در حق این جانباز انجام نمی‌دهد.

اجازه می‌خواهم که خود این جانباز برایم از زندگی و دغدغه‌اش بگوید، با آرامش دستش را بر روی گلویش می‌نهد تا بتواند حرف بزند:

IMG_2221 copy

 

«دست شما درد نکند که به فکر امثال من که با اجناس داخل موزه‌ها نگه داری می‌شوند مشابه‌اند، هستید؛ شغل من راوی جنگ است، به دنبال بنده می‌آیند تا من را به مدارس، مساجد و دوره‌های قرآن ببرند تا برای مردم از دوران جنگ بگویم.

 

پولی که بنیاد شهید و امور ایثارگران به بنده می‌دهد، همه‌اش صرف پرداخت قسط و خرید دارو می‌شود، همیشه به مردم و مسئولینی که سالی یک بار به دیدن من می‌آیند می‌گویم که با این پول، دهم هر ماه به روغن سوزی می‌افتم.

 

مدیر کل بنیاد شهید و امور ایثارگران خراسان رضوی ۱۰ سال اسارت دیده و جانباز ۷۰ درصد است، باید درک بهتری از شرایط جانبازان داشته باشد ولی وقتی به خانه من می‌آید ظاهرا ناراحت می‌شود ولی وقتی از در بیرون می‌رود ناراحتی را فراموش می‌کند؛ روی سخن من با مسئولین است، شما شرمتان نمی‌آید این پول را به حساب من می‌ریزید؟

 

آیا با جانبازی که ۳۵ سال درد می‌کشد و درد گفته‌های جامعه نسبت به تسهیلات جانبازان را نیز متحمل می‌شود، باید این گونه برخورد کرد؟

 

آقای مسئول بنیاد شهید؛ آیا از نظر شما یک بیمار تنفسی و تراکستومی در این شرایط باید زندگی کند؟ آمپول‌های بنده به خاطر مسائل عفونی باید در بیمارستان و داخل رگ تزریق شود ولی در همین خانه و با همین شرایط آمپول را موضعی به بنده تزریق می‌کنند.»

 

IMG_2168 copy

 

نگاهم به کتری‌ای که بر روی بخاری قرار دارد می‌افتد، یکی از همراهانی که در آنجا نشسته بود نگاهم را دنبال کرد و گفت، محیط خانه برای بیمار تنفسی می‌بایست مرطوب باشد، شوفاژ نیاز بود که نداشت، برایش کتری آوردیم تا در اثر بخار آب هوای خانه‌اش مرطوب شود.

 

IMG_2181 copy

 

سوالی از ابتدای شروع این مصاحبه در ذهنم بود، سکوتی حاکم شد و زمان را برای پرسیدن این سوال مناسب دیدم، چرا با وجود اینکه در مجروحیت اولتان جراحت بسیاری متحمل شدید ولی بازهم در منطقه ماندید و به دفاع ادامه دادید؟

 

با صدایی آرام گفت: اگر من و افرادی امثال بنده در اولین مجروحیت به خانه برمی‌گشتیم جنگ را چه کسی اداره می‌کرد؟ اگر آن زمان به خانه برمی‌گشتم الان عراقی‌ها در خیابان‌هایمان رژه می‌رفتند؛ اگر جنگی مجددا آغاز شود حاضرم بروم سوریه، بروم لبنان و عراق، اگر هم نتوانم کاری برای انقلابم بکنم ولی دوست دارم برم، قدمی بردارم.

۲۶ سال داشتم که به اهواز اعزام شدم، ما جانبازان جان فدای انقلاب هستیم؛ برای من فرقی ندارد که چه کسی روی کار است، من از همه نامهربانی دیده‌ام، اگر امکاناتی دارید ولی از من دریغ دارید، این شما و این همسایه‌مان، آقا امام رضا(ع).

 

با آرزوی شفای عاجل برای صباح فیاض دری، جانباز ۷۰ درصد جنگ تحمیلی از خانه بیرون آمدیم، تا چند دقیقه به ساختمان خانه با حیرت نگاه می‌کردم، دقیقه‌ها پش سرهم ازیکدیگر پیشی می‌گرفتند، شاید ۱۵ دقیقه همانجا ایستاده بودم، در خانه این جانباز باز شد، لباس گرم پوشیده بود و عصا زنان از خانه بیرون می‌آمد، عادت این جانباز این بود که عصر‌ها درمغازه کاسبان محله بنشیند.

 

IMG_2288 copy

 

لحظه‌ای فکر کن که امیدت نشستن در مغازه کاسبان محل باشد، فقط لحظه‌ای

 

جوانی، چشم‌ها و قدرت تکلم این جانباز دیگر برنمی‌گردد، عکس و شیرینی برایش نیاورید تنها خود را لحظه‌ای به جای او بگذارید، جانباز به رسیدگی نیاز دارد.

 

IMG_2146 copy

خبرنگار قلم رسا و عکاس لنزی تنظیم شده دارد، مسئولین بدانند.