توفان در یک‌قدمی قاره سبز

اروپا روزهای آرامی را سپری نمی‌کند! اگرچه «امانوئل مکرون» رئیس‌جمهور فرانسه موقتا از اجرای قانون وضع مالیات بر سوخت عقب‌نشینی کرده اما نیروی محرکه‌ای به نام «جلیقه‌زردها» همچنان در خیابان‌های پاریس و دیگر شهرها باقی مانده است تا پیگیر مطالبات خود از کاخ الیزه باشد؛ مطالباتی مانند کاهش مالیات بر درآمد افراد متوسط و فقیر، افزایش حقوق بازنشستگان و تامین منافع اتحادیه‌های کارگری و کارگرانی که تحت حمایت این اتحادیه‌ها هستند، همچنان روی زمین باقی مانده است. از سوی دیگر، تعمیم اعتراضات فرانسه به 2 کشور هلند و بلژیک، نشان داد قاره سبز استعداد بالقوه زیادی برای «طغیان علیه اروپای واحد» دارد.

پیوستگی ساختار اقتصادی و اجتماعی کشورهای اروپایی، قدرت تاثیرگذاری و تاثیرپذیری آنها از یکدیگر را دوچندان کرده است. براستی چه اتفاقاتی در اروپا در حال رخ دادن است؟ آیا «گذار از اروپای واحد» همچنان یک «ایده انتزاعی» است یا تحت تاثیر حوادث چند سال اخیر در اروپا به «واقعیتی عینی» تبدیل شده؟

 

1- «ژاک دریدا» [Jacques Derrida] فیلسوف پست مدرن  در زمان حیات خود، از مفهومی به نام «واسازی» پرده برداشت. این مفهوم، در حقیقت مشهورترین اصطلاحی بود که این فیلسوف فرانسوی از آن در توجیه و تفسیر بسیاری از پدیده‌های فلسفی بهره می‌برد. واسازی [Déconstructio] مفهومی است که دریدا آن را به معنای از نو بنا نهادن یعنی ویران کردن و در عین حال ساختن به کار برد. به عبارت شفاف‌تر، صاحبان یک سبک یا ایده گاهی ناچار می‌شوند برای حفظ ایده‌های خود، بنیان‌های قبلی ـ که آن ایده روی آنها قابلیت تبلور داشته است ـ را ویران کرده و بنیان‌های جدیدی را بسازند. بنابراین، واسازی به تصمیم و اختیار خود صاحبان ایده و فکر انجام می‌شود.

 

2- اتحادیه اروپایی هم‌اکنون در مرحله حساسی قرار گرفته است؛ وقوع بحران‌های مزمن سیاسی، اجتماعی و امنیتی در کنار یکدیگر سبب شده ضریب و میزان آسیب‌پذیری این مجموعه افزایش یابد. از سوی دیگر، در حوزه «تصمیم‌سازی جمعی» نیز سران اروپا قدرت مدیریت مسائلی از جمله «بریگزیت» و «بحران  اقتصادی اروپا» را از دست داده‌اند. نباید فراموش کرد اعمال 10 سال سیاست‌های ریاضتی و کاهش بودجه عمومی کشورهای عضو منطقه یورو، نتیجه مطلوبی برای شهروندان این قاره در پی نداشته و نمادهای بحران اقتصادی همچنان در حوزه یورو خودنمایی می‌کند.

 

3- فراتر از آنچه ذکر شد، اتحادیه اروپایی با معضلی جدی به نام رشد جریان‌های ملی‌گرا و راست افراطی دست و پنجه نرم می‌کند. جریان‌های ضدمهاجرت که پس از ناکامی دولت‌های اروپایی در حل و فصل بحران اقتصادی و همچنین وقوع بحران مهاجرت در سال 2015 از اقبال عمومی بیشتری برخوردار شده‌اند، درصددند ضمن تسخیر پارلمان‌ها و دولت‌های اروپایی، به موجودیت «اروپای واحد» و نمادهای آن از جمله «واحد پول یورو»، «پیمان شنگن» و... خاتمه دهند.

در حالی که تا 8 سال قبل، کمتر کسی تصور راهیابی جریان‌های راست افراطی اروپا به قدرت را می‌کرد، هم‌اکنون شاهد عرض اندام آنها در فضای سیاسی کشورهایی مانند اتریش، آلمان، هلند، سوئد، فرانسه و ... هستیم. راهیابی «مارین لوپن» نامزد جبهه ملی فرانسه به دور دوم و نهایی انتخابات ریاست‌جمهوری سال 2017، تلنگر سختی برای اتحادیه اروپایی محسوب شد. با این حال به نظر می‌رسد سران اروپا قدرت «تحلیل وضعیت موجود» و در نتیجه «گذار به وضعیت مطلوب» را از دست داده باشند.

 

4- طی ماه‌های آتی، انتخابات «پارلمان اروپا» در همه کشورهای عضو این مجموعه برگزار می‌شود. پیش‌بینی می‌شود ملی‌گرایان در این انتخابات بتوانند موقعیت خود را در پارلمان اروپا تقویت کرده و تحت تاثیر ناکارآمدی احزاب سنتی طرفدار اروپای واحد، پیروزی بزرگی را به نام خود ثبت کنند. در انتخابات پارلمانی سال 2014، بیش از 100 نماینده وابسته به جریان‌های ملی‌گرا و راست افراطی توانستند به پارلمان اروپا راه پیدا کنند. این بار امکان دارد ملی‌گرایان کرسی‌های بیشتری را در پارلمان اروپا به کنترل خود درآورند.

 

 در این صورت، قدرت یارگیری اجتماعی و سیاسی جریان‌های ملی‌گرا و ضدمهاجرت در اروپا دوچندان خواهد شد و موجودیت اروپای واحد و بنیان‌های آن به صورت مستقیم از سوی آنها مورد هدف قرار خواهد گرفت. این تهدیدی است که هم‌اکنون سایه آن بر بروکسل (مقر اتحادیه اروپایی) حس می‌شود.

 

5- مجموعه شواهد و مستندات موجود نشان می‌دهد اروپای واحد، وفق نظریه ژاک دریدا، نیاز  به نوعی «واسازی» دارد. به عبارت دقیق‌تر، مقامات اروپا برای حفظ مجموعه تحت مدیریت خود، ناچارند بنیان‌هایی را که در گذشته‌ای نه‌چندان دور به دست خود بنا نهاده بودند ویران کرده و ساختار جدید و کارآمدی را جایگزین آن سازند.

اما سوال اصلی اینجاست: آیا چنین توانایی و اراده‌ای در میان مقامات اروپایی وجود دارد؟ هم‌اکنون دولت «ترزا می» در انگلیس مراحل خروج از اتحادیه اروپایی را سپری می‌کند و «آنگلا مرکل» صدراعظم پرنفوذ آلمان نیز به دلیل عدم اقبال ژرمن‌ها به دولت وی، قرار است تا سال 2021 قدرت را ترک کند.

«امانوئل مکرون» رئیس‌جمهور فرانسه نیز در جریان اعتراضات اخیر کشورش بسیار ضعیف عمل کرد و نشان داد اصلاحات مدنظر وی، حتی از سوی شهروندان فرانسوی نیز مورد پذیرش قرار نمی‌گیرد. در شرایطی که تروئیکای اروپا قدرت واسازی و حتی بازسازی اروپای واحد را از دست داده، تکلیف دیگر اعضای اتحادیه اروپایی و منطقه یورو نیز کاملا مشخص است!

 

در نهایت اینکه اعمال سیاست‌های اقتصادی و اجتماعی نامتوازن و تکیه بر سیاست خارجی متکی بر وابستگی امنیتی به آمریکا، به مؤلفه‌ها و معیارهایی جهت ارزیابی عملکرد اروپای واحد تبدیل شده است. در چنین شرایطی وقوع «دور جدید بحران در اروپا» غیرقابل اجتناب است. اگرچه ترسیم مختصات بحران جدید در اروپا در سال پیش رو[2019] که کمتر از یک ماه دیگر فرا می‌رسد، با توجه به پیشینه بحران چندان سخت به نظر نمی‌رسد اما مسلما شدت و خروجی این بحران نسبت به دفعات قبل متفاوت خواهد بود؛ موضوعی که شاید افرادی نظیر می، مرکل و مکرون بسیار دیر متوجه آن شوند!

نوید مومن