مشکل هولناک برای زنان روهینگیایی

نیروهای بشردوستانه خدماتی را برای بیش از ٢٧٠٠ نفر که از خشونت‌های جنسی نجات پیدا کردند، فراهم کرده است. به گفته سازمان‌های امدادرسان، بسیاری از زنان و دختران مسلمان روهینگیایی سال گذشته هنگام فرار از دست قتل و غارت و تجاوز نیروهای ارتشی میانمار، مورد تجاوز قرار گرفتند.

در ماه آوریل و می، برایان سوکول، با ١٠ زن و دختر روهینگیایی در کمپ‌های پناهندگان در بازار کاکس در بنگلادش مصاحبه کرد. در این‌جا داستان دو نفر آنها ذکر می‌شود که به دلیل امنیت آنها، نامشان تغییر کرده است.

رحینه ١٥ ساله در حال آماده‌کردن غذا برای افرادی بود که از حملات اولیه ارتش میانمار، جان سالم به در برده بودند. در این زمان، سربازان وارد می‌شوند. او خود را در میان بقیه افراد پنهان می‌کند، اما سربازان، خانه را آتش می‌زنند و آنها مجبور به فرار و ترک خانه می‌شوند.

رحینه می‌گوید: «ما از در پشتی فرار کردیم. برادرشوهر من در آتش سوخت. بعضی از مردان موفق به فرار شدند، اما بقیه نتوانستند. اما دختران اصلا نمی‌توانستند بدوند. ارتشی‌ها ما را گرفتند و به درختی بستند. آنها دهانمان را بستند و سپس شروع به تجاوز به ما کردند. بعضی از دختران، بی‌هوش شدند و من هم یکی از آنها بودم.»

او بعدا که به هوش آمد، همچنان بشدت خونریزی می‌کرد، اما به همراه دختران دیگر موفق به فرار به سمت بنگلادش شدند. در مسیر، آنها شوهر رحینه را دیدند که در جنگل بیرون از روستا درحال کار کردن بود که سربازان دوباره آمدند.

رحینه می‌گوید: «وقتی ما به آن‌جا رسیدیم، سربازان به شوهر من شلیک کردند و او کشته شد. او تنها ١٩‌سال داشت و فقط یک‌سال بود که ازدواج کرده بود. اما آنها او را کشتند.»

خواهرشوهر رحینه اجازه نداد که او فرزندش را سقط کند و به او گفت این فرزند گناهی ندارد که بمیرد.

حالا رحینه می‌گوید: «قرار است مادر بشوم، اما نگرانی من این است که بتوانم از این وضع در این کمپ‌ها جان سالم ‌به در ببرم. من نگران آینده و تحصیل و کار و زندگی این کودک هستم.»

نفیزه ١٥ ساله که پیش از آمدن از میانمار یک‌سال بود ازدواج کرده بود، می‌گوید: «من در هرج‌ومرج و درگیری‌ها شوهرم را گم‌کردم و دیگر هم خبری از او نشنیدم. من نمی‌دانستم که او زخمی‌شده یا مرده است.

نفیزه در یک پناهگاه پوشیده از پارچه که حالا به خانه او مبدل‌شده، زندگی می‌کند. او زندگی گذشته خود را در میانمار به یاد می‌آورد که در آن‌جا با خانواده‌اش به خوبی زندگی می‌کردند و زمین‌دار بودند و دامپروری و ماهیگیری می‌کردند.

نفیزه می‌گوید: «شوهر من مرد بسیار خوبی بود. او به سختی کار می‌کرد و با همه مهربان بود.» او می‌گوید به این دلیل که آنها بسیار جوان بودند، هیچگاه تصمیم نگرفتند بچه‌دار شوند.

اما حالا او ٧ ماه است که باردار است؛ آن‌هم به واسطه تجاوز سربازان میانماری.